محمدرضا معلمی | شهرآرانیوز؛ کازوئو ایشی گورو (زاده ۸نوامبر ۱۹۵۴ در ناگازاکی) نویسنده انگلیسی ژاپنی تبار است که خانواده اش وقتی پنج ساله بود، به انگلستان مهاجرت کردند. ایشی گورو مدرک کارشناسی خود را در زبان انگلیسی و فلسفه از دانشگاه کنت در سال ۱۹۷۸ و مدرک کارشناسی ارشدش را در رشته نویسندگی خلاق در سال۱۹۸۰ از دانشگاه آنگلیای شرقی دریافت کرده است.
او یکی از شناخته شدهترین نویسندگان معاصر انگلستان است و در سال۱۹۸۶ برای کتاب هنرمندی از جهان شناور برنده جایزه وایتبرد شد و در سال۱۹۸۹ برای کتاب بازمانده روز برنده جایزه بوکر شده است. ایشی گورو همچنین برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۱۷ شده است. از بین آثار او کتابهای «وقتی یتیم بودیم» و «هرگز ترکم مکن» به فهرست نهایی جایزه بوکر راه یافتند.
به بهانه سال روز تولد این نویسنده بزرگ که در میان ایرانیان نیز بسیار پرمخاطب است، به سراغ معرفی چند کتاب مهم او رفتیم.
شاید غریبترین شکل تراژدی، غصه خوردن برای آن قهرمان (یا ضدقهرمان) است که خودش از درک کلیت وضع خودش عاجز است. ولی آیا واقعا عاجز است؟ یا فقط از عمیق شدن در معنای زندگی خود هراس دارد؟ آیا وضع کسی که نمیداند چه رنجهای پوچی در زندگی کشیده، تراژیکتر است یا کسی که نمیتواند به این پوچی اعتراف کند؟ به راستی اگر آزادی و عواطف انسان را از او بگیریم، از او چه باقی میماند؟ در سال ۱۹۵۶، استیونز، پیشخدمتی باسابقه در دارلینگتون هال، تصمیم میگیرد که به سوی وست کانتری برود.
اما این گردش شش روزه، تبدیل به سفری به درون گذشته استیونز و کشورش انگلستان میشود؛ گذشتهای که با فاشیسم، دو جنگ جهانی و عشقی پنهان بین یک پیشخدمت و یک خدمتکار خانه، گره خورده است. رمان خیره کننده ایشی گورو، داستان عاشقانهای هم زمان ناراحت کننده و خنده آور، تأملی عمیق بر شرایط حاکم بر انسان مدرن و مرثیهای برای انگلستان در زمان تغییرات سرنوشت ساز است.
هزارتوی خاطرات انسان، تغییر واقعیات در حافظه و خودفریبی، موضوعاتی هستند که کازوئو ایشی گورو بیش از هر نویسنده دیگری کنکاش و بررسی کرده است. ایشی گورو در رمان وقتی یتیم بودیم، مانند سایر رمان هایش، کاوشی خلاقانه، چندوجهی، طنزآمیز و خردمندانه از دنیاهای درونی و تأثیرات آنها بر زندگی شخصیتها ارائه داده است.
ایشی گورو در این رمان، به شکل درخشانی به تأثیر گذشته انسان بر وضع اکنون او میپردازد. پدر و مادر کریستوفر بنکس، پسری انگلیسی که در شانگهای در اوایل قرن بیستم به دنیا آمده، به شکلی بسیار مشکوک ناپدید شده و او در نه سالگی یتیم میشود.
این شخصیت، پس از بازگشت به انگلیس، به کارآگاه شناخته شدهای تبدیل میشود و بیش از بیست سال بعد، در حالی که جنگ بین چین و ژاپن شعله ور است، برای حل پرونده ناپدیدشدن والدینش به شانگهای بازمی گردد. وقتی یتیم بودیم، ترکیبی استادانه از داستانی فوق العاده جذاب و تسلط بر روایت است که دوران اوج کازوئو ایشی گورو را به رخ همگان میکشد.
کتی که حالا سی ویک ساله است، کودکی خود را در مدرسهای خصوصی به نام هیلشام گذراند؛ مدرسهای در حومه خوش منظره یکی از شهرهای انگلیس و جایی که از کودکان در برابر دنیای بیرون از مدرسه محافظت میشد. کودکان هیلشام، با این فکر تربیت میشدند که آنها خاص و استثنایی هستند و سلامت روحی و جسمی شان، نه تنها برای خودشان، بلکه برای جامعهای که در آینده به آن وارد میشوند، بسیار مهم و حیاتی است، چون زمانی که بزرگ شوند باید اعضای بدنشان را در مراحل مختلف به عدهای پول دار اهدا کنند.
سالهای زیادی کتی این گذشته رویایی را پشت سر گذاشته و فراموش کرده بود، اما وقتی دو نفر از دوستانش در هیلشام به زندگی او بازمی گردند، او مقاومتش در برابر این خاطرات را از دست میدهد. رمان هرگز ترکم مکن که با نام هرگز رهایم مکن نیز شناخته میشود با سادگی فریبنده داستانش، به آرامی طنین و عمق عاطفی فوق العاده خود را آشکار میکند و جای خود را در زمره بهترین آثار ایشی گورو باز میکند.
هرگز ترکم مکن داستانی است بسیار غم انگیز و ناراحت کننده و از آن دسته داستانهایی است که وجدان هر انسان آگاهی را به درد میآورد. این داستان، هم عاشقانه است و هم نیست، هم تخیلی است هم نیست. نویسنده چنان با مهارت فضای غم زده هیلشام را توصیف میکند و با چنان مهارتی کلام در دهان شخصیتهای داستان میگذارد که نتیجه آن کتابی میشود سرشار از شگفتی و داستانی که خواننده را رها نمیکند.
رمان «کلارا و خورشید» نخستین بار در سال ۲۰۲۱ وارد بازار نشر شد. این رمان، داستان «کلارا» را روایت میکند: یک دوست مصنوعی، رباتی شبه انسان با ویژگیهای منحصربهفرد که از مغازهای که در آن قرار دارد، با دقت به رفتار آدمهایی مینگرد که وارد مغازه میشوند یا از مقابل ویترین در خیابان عبور میکنند.
او همچنان امیدوار است که یک مشتری خیلی زود از راه خواهد رسید و او را انتخاب خواهد کرد. کتاب «کلارا و خورشید» اثری هیجان انگیز است که تصویری از جهان در حال تغییر انسانها را از دریچه نگاه یک راوی فراموش نشدنی ارائه میکند؛ راویای که به دنبال یافتن پاسخ برای پرسشی بنیادین است: عاشق شدن به چه معناست؟ کلارا و خورشید رمان بزرگی است.
یک اثر علمی تخیلی و پادآرمان شهری که رنگ و بوی آثار ماندگار و بزرگ کلاسیک را میدهد. البته شاید بتوان این کتاب را از دسته کتابهای تخیلی خارج کرد، چرا که مخاطب را وادار میکند دید واقع گرایانه تری نسبت به دنیای زمان حال یا آینده نزدیک داشته باشد. آیندهای نزدیک که ما نمیدانیم رباتها در آن چقدر پیشرفت میکنند و جایگاهشان در زندگی ما تا چه اندازه گسترش مییابد. درمجموع چنین میتوان گفت که ایشی گورو در این اثر میخواهد این مسئله را نشان بدهد که هنوز هم در دنیای مدرن و تکنولوژی محور، این عواطف و احساسات و روابط بین فردی است که هرگز از بین نمیروند و قابل فراموش شدن نیستند.
غول مدفون، رمانی فانتزی است که در سال ۲۰۱۵ برای اولین بار به چاپ رسیده است. در بریتانیای پس از آرتور، جنگهایی که زمانی میان ساکسونها و بریتانیاییها شعله ور بود، بالاخره پایان یافته است. زوجی سال خورده با نامهای آکسل و بئاتریس، پس از چندین و چند سال به ملاقات پسرشان میروند و به خاطر مه عجیبی که باعث فراموشی دسته جمعی در سراسر سرزمین شده است، چیز زیادی از او به خاطر نمیآورند.
هم زمان با پیشروی داستان و پیوستن جنگجویی از نژاد ساکسون و شوالیهای برجسته و شناخته شده به آکسل و بئاتریس، این زوج به آرامی شروع به یادآوری گذشته تاریک و پرمشکلشان میکنند. غول مدفون، تأملی درخشان است بر موضوعاتی، چون فراموشی، قدرت خاطرات، عشق، انتقام و جنگ. کتاب دارای روایتی تئاتری و نمادگراست.
سرتاسر این رمان به این بحث میپردازد که آیا زنده شدن برخی خاطرات، ضرورتی دارد و مفید است یا نه؟ ایشی گورو این بحث را در دو زمینه پیش میبرد. اول یادآوری حافظه گروهی و تاریخی یک جامعه و دوم یادآوری حافظه یک زوج. یادآوری خاطرات یک جامعه ممکن است منجر به ایجاد یک دوره بی پایان خونریزی بین جوامع مختلف شود و به یاد آوردن خاطرات یک زوج میتواند باعث جدایی و فروپاشی یک زندگی شود. پرسش اصلی این کتاب این است: آیا لازم است که این غول مدفون را بیدار کنیم؟