به گزارش شهرآرانیوز؛ هر سال با فرارسیدن آذر و دی، رسانهها و نهادهای فرهنگی به سفری اجباری در تقویم میروند؛ سوژههای تکراری، شعرها و داستانهای کلیشهای و نشستهایی که پژوهش جایی در آنها ندارد در حالی که چنین رویکردهایی سالهاست نتیجهای اثربخش بههمراه نداشته است.
پرسش اساسی اینجاست: پس از نزدیک به پنج دهه از انقلاب اسلامی، با وجود معدود آثاری که کورسوی امید هستند، در عرصه ادبیات داستانی چه اتفاق شگفت و اثرگذاری رخ داده که بتواند بازتابی عمیق و ماندگار از آن وقایع باشد؟ این پرسش درباره کل ادبیات انقلاب مطرح است، اما اگر نگاهی بومیتر بیندازیم، در مشهد، به عنوان یکی از کانونهای اصلی و خونین انقلاب، وضع چگونه بوده است؟
در تاریخ انقلاب اسلامی، برخی رویدادها چنان در هیاهوی روایتهای کلان محو شدهاند که تنها سایهای از آنها در حافظه جمعی باقی مانده است. سازمان میراث فرهنگی، در سال ۱۳۹۰ بیستوهشت مکانرویداد مرتبط با انقلاب در خراسان رضوی را ثبت ملی کرد که ۹ مورد از آنها فقط مربوط به ماههای پرالتهاب سال ۱۳۵۷ در مشهد هستند؛ از کشتار ۲۳ آذر در بیمارستان امامرضا (ع) تا «یکشنبه سیاه» دهم دی در میدان شهدا.
هرکدام از این رویدادها بستری غنی برای خلق رمانهایی درخور اعتنا هستند، اما کمتر شاهد خلق آثار ادبی ماندگار که فضای ادبی را مشغول خود سازد یا محل بحث و گفتوگو شود و... بودهایم. این همان کمکاری فرهنگی است که سالها ادامه داشته است.
اگرچه تهران و برخی شهرهای دیگر سهم بیشتری از بازنمایی رسانهای و ادبی انقلاب اسلامی بردهاند، اما وقایع پُرالتهاب «ارض اقدس» در دیماه ۱۳۵۷ مجموعهای از حماسهها، مظلومیتها و رشادتهاست که آنگونه که باید دیده نشدهاند. مشهد در میانه زمستان آن سال، نه فقط شاهد تظاهرات، که بیننده نبردهایی تمامعیار بود. اگرچه کشتارها از ۲۹ آبان و جنایت بیمارستان امام رضا (ع) در آذرماه آغاز شد، اما محوریت روایتها و قصهها به نهم و دهم دیماه بازمیگردد؛ همان لحظاتی که تانکها در خیابانهای بهار و میدان شاه (شهدا) رژه میرفتند.
این کمکاری، تنها یک نقیصه آماری نیست، بلکه به معنای محرومکردن نسلهای بعد از درک عمق پیوند میان خاک و خون در یکی از مهمترین بزنگاههای تاریخی کشور است. خوشبختانه در سالهای اخیر موجی از توجه به این خلأ شکل گرفته و چند اثر داستانی کوشیدهاند روایت آن روزهای فراموششده را از نو بنویسند.
برای درک عمق و ضرورت این آثار، باید برای لحظهای در بزنگاه تاریخی دیماه ۱۳۵۷ مشهد درنگ کرد. این واقعه، یک انفجار لحظهای نبود، بلکه نقطه اوج یک زنجیره طولانی از تظاهرات، کشتارها و سرکوبها بود. اعتراضات از آبانماه آغاز شد و با حادثه هولناک بیمارستان امام رضا (ع) در ۲۳ آذر، که در آن مأموران رژیم به روی بیماران آتش گشودند، به نقطه جوش رسید.
نهم دی ۱۳۵۷ صحنه یک اتفاق کمنظیر و سرنوشتساز بود. راهپیمایی عظیمی از منزل آیتا... سیدعبدا... شیرازی، از مراجع تقلید وقت، به حرکت درآمد. در میانه راه، تعدادی از سربازان و نظامیان حاضر، به صفوف مردم پیوستند و همبستگی خود را با آنان اعلام کردند. این لحظهای نمادین بود؛ لحظهای که دیوار ترس و جدایی بین ارتش و ملت فرو ریخت.
تصاویر ماندگار روحانیون مبارزی، چون هاشمینژاد، صفائی و شیرازی را نشان میدهد که بر روی تانکهای ارتش رفته و برای مردم سخنرانی میکردند. این صحنه، نمادین بود: تانک، از نماد سرکوب به سکوی بیان خواست مردم تبدیل شده بود. با این حال، شادی این اتحاد، دیری نپایید. درگیریهای پراکنده آغاز شد و در جریان حمله به اداره آگاهی مشهد، یک مأمور که در صف مردم بود، به شهادت رسید.
منابع تاریخی و گزارش روزنامه کیهان در همان زمان از بیش از ۲۰۰ کشته و حدود ۲۰۰۰ زخمی خبر میدهند. اوضاع به حدی بحرانی بود که هتل هایت (هما یک امروز) مشهد به دلیل نزدیکی به کانون درگیریها، به بیمارستانی اضطراری تبدیل شد و مردم عادی نیز خانههای خود را پناهگاه مجروحان کردند.
وقایع نهم و دهم دی ۱۳۵۷ مشهد، یک نقطه عطف خونین و تعیینکننده در پیروزی انقلاب اسلامی بود. این رویدادها، که با پیوستن بخشی از ارتش به مردم آغاز و با سرکوبی وحشیانه و کشتار جمعی به اوج رسید، نه تنها اراده رژیم پهلوی را برای بقا نشان داد، بلکه عمق فداکاری مردم و هزینه سنگین آزادی را نیز به تصویر کشید. رد و اثر این روزها، که بهعنوان بخشی جداییناپذیر از هویت تاریخی مشهد و ایران معاصر باقی خواهد ماند، در تعدادی از آثار پژوهشی و تحقیقی بازتاب یافته است. در ادامه، چهار اثر داستانی را که درصدد آیینگی آن روزهای مشهد هستند مرور میکنیم.
سنگینی این حماسه، بهویژه برای ادبیات، در روایتهایی دیده میشود که از میان نوجوانان و زنان عبور کردهاند. آزاده فرزامنیا در کتاب «دختران هم شهید میشوند»، هوشمندانه نقطه عزیمت خود را نه از میدان جنگ، که از مدرسه انتخاب میکند. تمرکز این اثر بر زندگی کوتاه و پرشور شهیده مهری زارع عباسآبادی، دختری سیزدهساله است.
فرزامنیا، با اتکا به هجده جلسه مصاحبه دقیق با خانواده و نزدیکان مهری، تصویری زنده و پرجزئیات از زندگی این نوجوان ارائه میدهد. ما مخاطبان، ابتدا مهری را در فضای بسته مدرسه میبینیم که درگیر یک «انقلاب کوچک» علیه مدیریت مستبد و مخالف حجاب مدرسه است.
این بخش از کتاب، به شدت تأثیرگذار است؛ چرا که نشان میدهد مبارزه، پیش از آنکه در خیابان باشد، در ذهن و روح این نسل در جریان بود. انقلابی کوچک در فضای بسته آموزشی که با یورش تانکها در خیابان به اوج میرسد. سپس نوبت به نهم دی میرسد. مهری در چهارراه لشکر (یکی از کانونهای اصلی درگیری) حاضر است.
در میان یورش تانکها، او برای نجات الهه زینالپور (که او نیز در همان روز به شهادت رسید) خود را زیر تانک میاندازد و به شدت مجروح میشود. اما ماجرای شهادت مهری در همین جا پایان نمییابد. او پس از تحمل ماهها درد و رنج ناشی از جراحات وسیع، سرانجام در پانزدهم فروردین ۱۳۵۸ در بیمارستان به شهادت میرسد.
این «طولانی شدن لحظه شهادت» یکی از درخشانترین وجوه روایی کتاب است. اثر فرزامنیا، بیش از آنکه یک گزارش تاریخی باشد، یک زندگینامه داستانی عمیقا انسانی است که پرسش بزرگی را پیشروی ما میگذارد: چه تعداد از این مبارزات خاموش و قهرمانیهای نادیده گرفتهشده، در سایه رویدادهای بزرگتر، برای همیشه در تاریکی ماندهاند؟
کتاب «متولد نهم دی ماه» اثر زهرا سادات ثابتی، همانگونه که از نامش پیداست، وفادارانهتر بر همان روز خاص متمرکز است. این اثر، زندگی شهیده فاطمه امیری بیرجندی را در بستر وقایع نهم دی روایت میکند. «متولد نهم دی ماه» بر خلاف کتاب «دختران هم شهید میشوند» که سیر تحول تدریجی را نشان میداد، بیشتر بر اوجگیری یک کنش انقلابی در یک روز خاص متمرکز است.
رویکرد ثابتی، داستانگونه و مبتنی بر تاریخ شفاهی است. نویسنده در این کتاب تلاش میکند تا حس «تولد» را در دو سطح به مخاطب منتقل کند: تولد تاریخی یک رخداد بزرگ و تولد معنوی یک فرد عادی که در آستانه یک واقعه تاریخی، به یک کنشگر آگاه و فداکار تبدیل میشود.
ثابتی با تمرکز بر جزئیات زندگی فاطمه امیری، نشان میدهد که قهرمانان انقلاب، موجوداتی فرازمینی نبودند؛ آنها دختران، پسران، مادران و پدرانی بودند که در یک روز خاص، در یک انتخاب سرنوشتساز، جان خود را بر کف دست گرفتند و به تاریخ پیوستند. این اثر، برای نسلی که ممکن است نهم دی را تنها یک سطر در کتاب تاریخ بدانند، کارکرد آشنازدایی دارد و آن را به تجربهای ملموس و شخصی تبدیل میکند.
سید احمد میرزاده در «خیابان بهار»، نگاهی جامعهشناختی و خانوادگی به واقعه دارد. این رمان، داستان یک خانواده کوچک مشهدی را روایت میکند که مادر خانواده در جریان مبارزات به شهادت میرسد. خیابان بهار حکایتی است از نشاط سیاسی این خانواده کوچک با دو دختر به نام زینب و ریحانه.
خانوادهای که در پی دستیابی به عزت و سربلندی دینی و اجتماعی و فرهنگی دربرابر دژخیمان رژیم شاهنشاهی میایستند و مادر خانواده در این راه به شهادت میرسد. زینب دختر بزرگتر خانواده در پی مادر بیمارستانها را به دنبال او میگردد. این فقدان، هسته مرکزی داستان را تشکیل میدهد.
زینب در این رمان، دیگر صرفا یک ناظر یا حتی یک کنشگر ساده انقلاب نیست. محور وجودی او «جستوجوی مادر» است. او در خیابانهای بهار و میدان شهدا و کوچه پسکوچههای مشهد برای یافتن ردپایی از مادر میگردد. میرزاده با این اثر، انقلاب را از یک رخداد صرفا سیاسی-نظامی، به یک «سفر درونی» و یک حرکت جمعی خانوادگی تبدیل میکند.
شاید جسورانهترین و از نظر فرم، نوآورانهترین اثر در میان این چهارگانه، کتاب «چُغُک» باشد. این اثر که توسط انتشارات صهبا منتشر شده است، خود را به عنوان «اولین رمان تصویری ایران» معرفی میکند. در این کتاب، روایت مبتنی بر بیش از ۱۰۰ فریم عکس تاریخی و بازسازیشده است. تصویر، در اینجا دیگر حاشیه یا تزیین نیست؛ متن اصلی روایت است. این فرم، شکاف میان روایت ذهنی نویسنده و سند عینی تاریخ را به حداقل میرساند و اجازه میدهد مخاطب، به ویژه نسل جوان تصویرمحور امروز، مستقیما با صحنههای آن دوران روبهرو شود.
اما نوآوری «چُغُک» تنها در فرم آن نیست. محتوای روایت نیز وجه تمایز مهمی دارد. داستان از زبان نوجوانی روایت میشود که به دلیل ویژگیهایش، از سوی آیتا... خامنهای (رهبر معظم انقلاب که در آن زمان از شخصیتهای برجسته مبارز در مشهد بودند) لقب «چُغُک» را دریافت میکند.
این ایجاد پیوند مستقیم و عاطفی میان یک نوجوان حاضر در صحنه نبرد خیابانی با سطح فرماندهی انقلاب، نگاهی جدید به وقایع ارائه میدهد. این اثر نشان میدهد که رهبری انقلاب، نه دور از مردم، که در میان آنان، همقدم با جوانان و نوجوانان بوده و مبارزان را چهرهبهچهره میشناخته است.
«چُغُک» ثابت میکند که برای بازگویی تاریخ به نسل جدید، باید از زبان و ابزارهای ارتباطی آن نسل استفاده کرد. موفقیت تجاری کتاب (چاپ اول ۵۰۰۰ نسخهای در نمایشگاه کتاب تهران که به سرعت به فروش رفت) نشان داد که نوآوری در فرم و وفاداری به جزئیات تاریخی، میتواند مخاطب جوان را جذب کند.
***
این چهار اثر ثابت کردهاند که خاک مشهد، برای روایتهای داستانی غنی است و مخاطب، تشنه شنیدن این روایتها به زبانی نو و انسانی میباشد. وظیفه نهادهای فرهنگی، ناشران جسور و نویسندگان متعهد، این است که این جریان را متوقف نکنند.
باید از تاریخ شفاهی باقیمانده از چهرهها و مکانهای دیگر بهره جست، به اسناد ساواک و مطبوعات وقت رجوع کرد و حتی با نوآوری در فرم (مانند رمان تصویری)، روایت انقلاب مشهد را از انحصار تاریخنگاری خشک خارج کرده، به کالبد ادبیات داستانی زنده و تأثیرگذار بدل کرد.
تنها در این صورت است که میتوان امیدوار بود پس از پنج دهه دیگر، وقتی از ادبیات انقلاب مشهد سخن میگوییم، فهرستی بلند از آثار ماندگار در دست داشته باشیم. نهم و دهم دی و تمام روزهای خونین دیگر، سزاوار بیش از اینهاست.