صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

درباره رابین ویلیامز، نابغه‌ای با قدرت و چابکی یک ذهن بداهه‌پرداز | درون ذهن من بیا + ویدئو و تصویر

  • کد خبر: ۳۸۳۹۲
  • ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۱
امرور (۲۱ مرداد و ۱۱ اوت) ۶ سال از درگذشت تراژیک رابین ویلیامز می‌گذرد. مستند شبکه اچ‌بی‌او، «رابین ویلیامز: درون ذهن من بیا!»، شاید اطلاعات جدیدی درباره رابین ویلیامز ارائه ندهد، ولی بدون‌شک در نمایش سیر زندگی پرهیجان او بسیار موفق است.

کاظم کلانتری | شهرآرانیوز - «چطوری می‌تونی واکنش‌های ذهنی‌ای رو که با این سرعت انجام می‌دی توضیح بدی؟ آیا تو از همه ما سریع‌تر فکر می‌کنی؟ واقعا قضیه از چه قراره؟» این سؤالی است که جیمز لیپتون در مصاحبه‌ای که ابتدای مستند «رابین ویلیامز: درون ذهن من بیا!» از این کمدین و بازیگر می‌پرسد و پاسخ دقیقا همان چیزی است که از یک ذهن سیال سراغ داریم: نمایش اعجاز واژه‌ها، بازکردن درگاه و دعوت ما به حرکت درآوردن نورون‌هایمان.

 

 

مستند شبکه اچ‌بی‌او شاید اطلاعات جدیدی درباره رابین ویلیامز ارائه ندهد، ولی بدون‌شک در نمایش سیر زندگی پرهیجان او موفق است. مارینا زنوویچ که قبلا مستندهای پرتره‌ای از رومن پولانسکلی و رابرت ویلسون ساخته بود، این‌بار از ابتدای خوش اجرای ویلیامز روی صحنه زندگی تا پایان بهت‌انگیز آن را مرحله به مرحله نمایش داده است. می‌توانیم این‌گونه به ماجرا نگاه کنیم که در دوران زندگی رابین ویلیامز درک تناقضات، پریشانی‌ها و رفتار هیپی‌وار او کمی سخت به نظر می‌رسید ولی بعد از مرگ تراژیک او و حالا بعد از گذشت ۶ سال از آن می‌توان به گذشته او سرک کشید و از پیچیدگی‌های لبه احساسی و منطقی زندگی او سر درآورد: «زندگی برای کسانی که احساس می‌کنند تراژدی است و برای کسانی که فکر می‌کنند یک کمدی».

 

فیلم «بی‌خوابی» (۲۰۰۲)

 

مطمئنا نمی‌توان در این قلمرو سراسر نوسان به‌تنهایی و بی‌همراه وارد شد؛ پس او خودش در این مستند راهنمایان می‌شود. ما در طول مستند صدای خود ویلیامز را می‌شنویم که از مراحل زندگی‌اش، از دوران استندآپ کمدی تا بازیگری و بردن جایزه اسکار می‌گوید؛ از همان ابتدا متوجه می‌شویم که قبل از اینکه او یک کمدین بزرگ برای مردم باشد، یک کمدین برای خانواده‌اش بود، چه زمانی که از اولین انگیزه‌هایش در کودکی برای خنداندن مادرش می‌گوید و چه زمانی که می‌بینیم در جوانی با مادرش قهقه سر می‌دهند: «بیا درون ذهن من و ببین یک کمدین یه کمدین بزرگ‌تر رو می‌بلعه».

 

جک نیکلسون در نقش «جوکر»

 

جیم کری در فیلم «بتمن برای همیشه» (1995)

 

اما او یک کمدین معمولی نبود، نابغه‌ای بود با قدرت و چابکی یک ذهن بداهه‌پرداز که او را متمایز می‌کرد. او کسی بود که می‌توانست طی پنج دقیقه در مراسم جوایز منتقدان بدون برنامه مردم را بخنداند یا وقتی که در یکی از اجراهایش میکروفون قطع می‌شود میان تماشاگران برود و برنامه را بداهه ادامه دهد: «استندآپ جایی است که شما می‌توانید کارهایی را انجام دهید که در یک مکان عمومی نمی‌توانید. وقتی روی صحنه می‌روید مجاز هستید هر کاری بکنید».

 

فیلم «جومانجی» (۱۹۹۵)

 

همیشه فکر می‌کردم سیلان ذهن باید قلمی داشته باشد و نگارشی ناخودآگاه تا جلو چموشی بیش‌ازحد واژه‌ها را بگیرد، اما چگونه می‌توان ذهنی را که می‌توانست برای دو ساعت بدون هیچ قیدی روی صحنه وراجی کند، نادیده گرفت؟ چگونه می‌توان از ذهنی که می‌توانست درباره درگیری با الکل و مواد مخدر و خیلی از مسائل مگو بی‌پرده شوخی کند، به راحتی گذشت؟ در جایی از مستند از زبان ولاردی (همسر اول ویلیامز)، زاکاری (پسرش) و بیلی کریستال (رفیق صمیمی‌اش) می‌شنویم شوخی‌های رابین که زمانی به‌خاطر تحرک زیادش روی صحنه دوربینی اختصاصی برای او درنظر گرفته بودند، از زمان افزایش درگیری‌اش با الکل و مواد مخدر کم‌تر می‌شود؛ اما گمان می‌کنم همان‌طور که خودش نیز گفته او بیش از آنکه به مواد مخدر معتاد باشد به خنده و خنداندن مردم معتاد بود.

 

فیلم «ملوان زبل» (۱۹۸۰)

 

فیلم «خانم داوت‌فایر» (۱۹۹۳)

 

رابین ویلیامز برای من در عرصه بازیگری ترکیب غریبی است از جک نیکلسون و جیم کری. انگار زبان نیش‌دار و خنده‌های جوکر با انرژی و حرکات بدن و صورت ریدلر در شمایلی جدید روی هم افتاده است. عجیب است که او با این دو بازیگر و دو نقش واقعا گره خورده بوده است: «فیلم‌های بتمن پیش از این دوبار من را پیچانده‌اند: یک‌بار سال‌ها قبل آن‌ها به من نقش «جوکر» را پیشنهاد دادند و بعد آن را به جک نیکلسون دادند، و یک‌بار هم آن‌ها به من نقش «ریدلر» را پیشنهاد دادند که بعد آن را به جیم کری دادند». با این حال او هم می‌توانست نقش قاتلی روانی را در «بی‌خوابی» بازی کند و هم نقش یک زن پرستار میانسال را در «خانم داوت فایر». در «ویل هانتینگ نابغه» راهنمای رستگاری ویل شود که انگار به خود شخصیت ویلیامز نزدیک بود و یا با «جومانجی» و «ملوان زبل» جایی محکم میان نورون‌های مغزمان پیدا کند.

 

فیلم «ویل هانتینگ نابغه» (1997)

او حتی زمان دریافت جایزه‌اش برای نقش دکتر شان مک‌گوایر، شوخ‌طبعی‌ و بازیگری‌‎اش را کنار نگذاشت: «بیشتر از همه می‌خواهم از پدرم قدردانی کنم؛ مردی که وقتی به او گفتم می‌خواهم بازیگر شوم، گفت: عالیه؛ فقط یک شغل پشتیبان مثل جوشکاری هم برای خودت داشته باش».

 

 

رابین ویلیامز بیش از هرچیز از تنهایی گریزان بود: «من قبلا فکر می‌کردم بدترین چیز در زندگی، تنها به آخر خط‌ رسیدن است اما بدترین چیز در زندگی، به پایان خط رسیدن با افرادی است که باعث می‌شوند شما احساس تنهایی کنید». او که بارها با زندگی شوخی کرده بود و به مرگ گفته بود: «حالا نوبت توست رئیس!»، او که شب اوردز جان بلوشی کنارش بود و مرگ کریس ریو، بهترین دوستش، را دید، نمی‌خواست بیماری پارکینسون، ضعف حرکتی و زوال عقل ذره‌ذره نابودش کند: «ترسم زمانیه که حس کنم نه‌تنها دارم به یه آدم کسل‌کننده تبدیل می‌شم، بلکه خرفت هم شده‌ام». او یک ذهن چابک و سیال داشت که بدنی سست و کرخت به هیچ دردش نمی‌خورد.

 

تریلر مستند «رابین ویلیامز: درون ذهن من بیا!»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.