«یک روز مانده به عید پاک» سهگانهای است از ۳ مرحله کودکی، میانسالی و کهولت مردی ارمنی به نام ادموند. نویسنده با اینکه یک زن است، بهخوبی توانسته است ۳ مرحله از زندگی و احساسات یک مرد را به تصویر بکشد.
الهام یوسفی | شهرآرانیوز - شاید پیش آمده باشد که داستانی را بخوانید و به خودتان بگویید: چقدر ساده! من هم که میتوانم چنین داستانی بنویسم! اما وقتی سراغ نوشتن میروید، تازه به ابعاد گسترده داستان و عمق روایت پی میبرید و کشف میکنید نوشتن همین داستان ساده میتواند چقدر پیچیده و سخت باشد. زویا پیرزاد، نویسنده ارمنی، استاد نوشتن اینگونه داستانهاست، داستانهای سادهای از زندگیهای معمولی آدمهای معمولی که میشود از دلشان رنجها و ناکامیها و شوق و امید را لمس کرد. داستانهای او نامهای سادهای دارند. رمان «چراغها را من خاموش میکنم» یکی از مشهورترین و زیباترین آثار اوست. باید بگوییم اتفاق خاص و قابل تعریفی که فراتر از زندگی روزمره باشد در جریان داستان روی نمیدهد. هرچه روی میدهد احساسات و اتفاقاتی درون شخصیتهاست که در ماهرانهترین شکل آن روایت شده است.
«یک روز مانده به عید پاک» سهگانهای است از ۳ مرحله کودکی، میانسالی و کهولت مردی ارمنی به نام ادموند. نویسنده با اینکه یک زن است، بهخوبی توانسته است ۳ مرحله از زندگی و احساسات یک مرد را به تصویر بکشد. این داستان بلند سهبخشی نخست از زبان یک کودک، سپس از زبان یک مرد میانسال که دختری کوچک دارد و در پایان از زبان مردی سالمند که همسرش را از دست داده است روایت میشود. هر ۳ بخش این داستان در یک موقعیت زمانی یکسان و یک روز مانده به عید پاک اتفاق میافتد. «عید پاک» یکی از روزهای تعطیل در سال مسیحی است که یکشنبهای در ماه مارس یا آوریل است. با اینکه راوی قصه یک مرد است، زنان در زندگی او نقش مهمی دارند، زنانی که گاه از دل سنت متعصب بیرون آمده و رشد کردهاند و گاه کسانی بودهاند که مقابل همان سنت خشک متعصب ایستاده و ساختارشکنی کردهاند. مرد همواره میانه این ۲ مدل زن، سرگردان و مضطرب است: زنی که گاه مادر اوست، گاه همسرش و در جایی از داستان دختر جوانش. زویا پیرزاد در اغلب قصههایش سراغ مضامین تازهای رفته است که یکی از آنها زندگی ارمنیها بهخصوص زنان ارمنی در یک جامعه مسلمان است.
او درونیترین و پنهانترین احساسات زنانه را به تصویر میکشد و از رنج و شوق این همزیستی میگوید. اما تفاوت «یک روز مانده به عید پاک» در این است که نویسنده بر خلاف همیشه، راوی را نه یک زن، بلکه یک مرد انتخاب کرده است. در بخش نخست داستان، کودک مادری را به تصویر میکشد که به مادران معمولی هیچ شباهتی ندارد. رنجها و قصههای مادر هنرمند و متفاوت او از زبان و نگاه کودک تصویر میشود. در بخش دوم داستان، در گیر و دار میان ۲ زن، یعنی همسرش و دخترش، روایتگر سرگردانی میان سنت و تجدد است و در بخش نهایی داستان مردی را میبینیم که با دیدن اشیا به یاد خاطراتی در گذشته میافتد و درد و زندگی خود را مرور میکند. آثار زویا پیرزاد در ایران همواره با استقبال خوانندگان روبهرو بوده است. این کتاب هم نهتنها در ایران بلکه طبق قرارداد کپیرایت میان زویا پیرزاد و نشر مرکز با ناشران خارجی، تاکنون به زبانهای فرانسوی، لهستانی، گرجی، ژاپنی و اسلوونیایی ترجمه و در فرانسه، لهستان، گرجستان و ژاپن منتشر شده است.