در یکی از روزهای نیمه دوم فروردین ۱۳۹۰، همینطور که داشتم صفحات روزنامه را ورق میزدم، چشمم به آگهی جهاد دانشگاهی مشهد افتاد که از آغاز ثبتنام کلاسهای عکاسی برای ترم بهار خبر میداد. همیشه دوست داشتم با دوربین عکاسی و دنیای عکس که پر از راز و هیجان است، بیشتر آشنا شوم. سر کلاسهای استاد گیلانیفر چیزهای زیادی یاد گرفتم و مثل کودکی که تازه راه رفتن یاد گرفته است، دوست داشتم زودتر و در عالم واقعیت دوربین به دست بگیرم و عکاسی کنم.
عکاسی از سوژههایی که همیشه چشم من را به خود جلب میکردند و ثبت آنها برای من لذتی وصفناشدنی داشت. اسفند ۱۳۹۲ که به کابل رفتم تا زندگی جدیدی را تجربه کنم، در کنار تمام دلخوشیهایی که همراه من به پایتخت افغانستان آمده بودند، یک دوربین عکاسی هم بود. دوربینی که خاطرات زیادی با آن داشتم و نقشههای زیادی برای عکاسی با آن در افغانستان کشیده بودم. همان روزها افغانستان برای برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در تلاش بود. انتخاباتی که خیلی از افغانها روی آن حساب ویژهای باز کرده بودند و چشم امید خیلیها به صندوقهای رأی دوخته شده بود. شرایط خاص زندگی در افغانستان برای یکی مثل من که سالهاست تنها نامی از این کشور را روی کارت شناساییاش داشته است و همیشه به دلیل افغانستانی بودن در شهری که در آن به دنیا آمده بود (مشهد) مهاجر شناخته میشد، اجازه نمیداد بهراحتی با شرایط جدید کنار بیاید، اما شب قبل انتخابات تصمیمم را گرفته بودم.
باتریهای دوربین را به شارژ زدم، مموریها را بررسی کردم، دوربین را تمیز کردم و موبایلم را برای ساعت ۶ کوک کردم که فردا از جریان انتخابات عکاسی کنم. صبح وقتی از خانه بیرون آمدم، کابل بارانی بود. به یکی از اصلیترین شعبههای رأیگیری رفتم و بعد از هماهنگی با مسئولانش شروع کردم به عکاسی.
آن لحظات را هیچوقت فراموش نمیکنم. با هر فریم عکسی که میگرفتم، انرژی زیادی برای خودم ذخیره میکردم و نفهمیدم آن روز چگونه گذشت. شب وقتی به خانه آمدم، ۲ مجموعه عکس بیستفریمی از عکسهایم در جریان برگزاری انتخابات افغانستان در یکی از معتبرترین رسانههای ایرانی منتشر شده بود. هنوز وقتی دلم برای آن روز تنگ میشود، به آرشیو عکسهایم سری میزنم و با دیدن آنها همان حسوحال در من زنده میشود. چندباری که در کابل به دلیل همراه داشتن دوربین با واکنش مسئولان امنیتی مواجه شدم، دوربین را غلاف کردم و با موبایلم عکاسی میکردم.
در آخرین روزهای سال ۲۰۱۵ در منطقه «دشت برچی» کابل عکسی گرفتم که جزو ۱۰ عکس برتر یونیسف در سال ۲۰۱۵ انتخاب شد. عکاسی به شما فرصت خاطرهسازی میدهد. شما با هر عکسی که میگیرید، خاطره آن روز و لحظه را ثبت میکنید و هروقت آن عکس را ببینید، همان لحظه به اضافه چند ثانیه قبل و بعدش برایتان مرور میشود. حالا دیگر من با دوربین عکاسیام رفیق شدهام و هرجا میروم، همراهم است. او هم مثل من عطش دیدن و ثبت کردن دارد. ما باهم خاطره میسازیم. خاطراتی که سالها بعد من را یاد روزهایی خواهند انداخت که دلم برایشان تنگ شده است.