نگاهی به نقش آژانس بینالمللی انرژی اتمی و شورای امنیت در موضوع پرونده هستهای کشورمان
به گزارش شهرآرانیوز؛ یکی از مسائل مهم در درک روابط بینالملل و سیاست خارجی کشورهای مختلف، عوامل اثرگذار بر رفتار خارجی دولتهاست. میتوان گفت سیاست خارجی کشورها تحتتأثیر دو عامل مهم است؛ محیط ذهنی یا همان ارزشها و تصورات سیاستگذاران و محیط عینی که شامل دو بخش محیط داخلی و محیط بینالمللی میشود. شرایط محیط بینالمللی، شرایط سیستمی نامیده میشود و از دو طریق بر رفتار و سیاست خارجی دولتها تأثیر میگذارد؛ شرایط سیستمی محدودیتها و فرصتهایی ایجاد میکند که در این میان، محدوده کنش دولتها مشخص میشود. دیگر آنکه شرایط سیستمی، موجد برخی نیروهایی میشود که دولتها را به یک جهت خاص وامی دارد یا از آن بازمیدارد. بدین ترتیب حتی اگر شرایط سیستمی نتواند تأثیر بسزایی بر شکل گیری اولیه خط مشیهای سیاست خارجی یک دولت بگذارد، میتواند در موفقیت یا ناکامی آن نقش محوری داشته باشد.
درنتیجه برای فهم سیاست خارجی کشورها باید به سه عامل محدودیتها، فرصتها و فشارها توجه کرد. در این میان، یکی از عوامل اثرگذار بر شرایط سیستمی، سازمانهای بینالمللی و منطقهای است که طی دو قرن گذشته به یکی از موضوعات انکارناپذیر در جامعه جهانی بدل شدهاند. این نهادها و بهویژه کارگزاریهای تخصصی سازمان ملل متحد، نقش و جایگاه ویژهای در فضای بینالمللی و تعاملات میان کشورها و البته افکار عمومی و رسانههای جمعی دارند. بدین ترتیب، هر دولت با حجمی از فشار سیستماتیک مواجه میشود که با وارد شدن نیروهای مزبور بر رفتار سیاست خارجی دولتها، رفتارهای دیپلماتیک آنها همگون و متجانس میشود. لازم به ذکر است که دولتها همچنان بازیگرانِ اصلی نظام بینالملل هستند و به هیچوجه حاکمیت ملی خود را تسلیم سازمانهای بینالمللی نمیکنند، اما آنها خود را ناگزیر به انجام وظایفی میبینند که این سازمانها اعلام میکنند.
با وجود اهمیت و تأثیر درخورتوجه سازمان ملل متحد در امور بینالملل، تعاملات دولت جمهوری اسلامی ایران با این سازمان و بهویژه شورای امنیت و آژانس بینالمللی انرژی اتمی، با فرازوفرود و چالشهایی مواجه بوده است. ازجمله چالشهای جمهوری اسلامی ایران با سازمان ملل متحد، موضوع برنامه هستهای ایران است. تعامل متفاوت ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل متحد در موضوع هستهای در طول زمان، منجر به نتایج متفاوتی شده است که نگاه مختصر به روند آن، نتیجه ملموس و درخورتوجهی دارد. در دورههایی نظیر دولت محمود احمدینژاد، متأثر از دیدگاههای تجدیدنظرطلب در عرصه بینالمللی، متناسب با موضوعات پیش آمده در سیاست خارجی خود، نظیر موضوع پرونده هستهای، ایران سازمان ملل متحد و ارکان آن را صرفا آلت دست کشورهای قدرتمند در نظام بینالملل تلقی میکرد و بیتوجه به آن درصدد تغییر در فضای نظام بینالملل بود.
درمقابل، نفی استقلال و اقتدار سازمانهای بینالمللی و به چالش کشیدن قواعد بازی تعریفشده ازسوی قدرتهای جهانی در عرصههای بینالمللی، موجب عکسالعمل متقابل آنان و محدودسازی فعالیتهای بینالمللی ایران از طریق سازمانهای بینالمللی شد. ایران در این سالها با اتکا بر داخل، مقاومت پرهزینهای را در دستورکار خود قرار داده و در سیاست خارجیاش دربرابر گزارشهای آژانس، واکنشهای مختلفی را نشان داده است که اهم آنها را میتوان اینگونه خلاصه کرد: انتقاد از عملکرد آژانس، بدعت آژانس در دادن اطلاعات به پنج کشور دارنده سلاح هستهای، کمک نکردن آژانس به ایران در زمینه علمی و فنی، بیارتباط بودن برنامه موشکی ایران با مواد هستهای، غیرقانونی بودن قطعنامههای شورای حکام و شورای امنیت و... .
اما بهتدریج بهسبب شرایط سیستمی و با فشارهای بینالمللی از طریق سازمانهای بینالمللی و قطعنامههای سازمان ملل در موضوع پرونده هستهای، ایران در سالهای اخیر، کوشیده است تا با نوعی تجدیدنظر، از فشارهای بینالمللی بر خود بکاهد و تحرکات بینالمللی و منطقهای خود را با موازین و چارچوبهای این سازمان تطبیق دهد. چالشهای جمهوری اسلامی ایران با سازمان ملل نشان میدهد که در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، شاهد نوعی انتقال از سیاست خارجی مطلوبیتمحور به سیاست خارجی محدودیتمحور بودهایم که این انتقال بهدلیل فشارهایی است که شرایط سیستمی بر آن وارد میکند. پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ در ایران و پیروزی حسن روحانی تاکنون، استفاده از ظرفیت سازمانهای بینالمللی، بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است و این نکته تأملبرانگیزی است.
توافق مهم و اخیر ایران و آژانس و لحن بیانیه و همچنین بیتوجهی شورای امنیت به درخواست آمریکا مبنی بر فعالسازی مکانیسم ماشه، نشان میدهد که ایران در سالهای اخیر، به بازیگری حرفهای در عرصه بینالمللی و در ساختار سازمانهای بینالمللی بدل شده است و میتواند با بهرهگیری از قوانین و تعهدات بینالمللی در شرایط کنونی، حداقل ضرر را ببیند و حداکثر فایده را بهدست آورد. کمتر کشوری توانسته است نظیر ایران، با بازی در چارچوب سازمانهای بینالمللی، آمریکا را منزوی کند.
این نکته از آن نظر حائز اهمیت است که ابزارهای سخت قدرت ایران در طول سالهای گذشته، تغییر چندانی نکرده است، اما تغییر مشی ایران در قبال سازمانهای بینالمللی و در پیش گرفتن دیپلماسی حرفهای، سبب شده است که بتواند تفاوتی چشمگیر در جایگاه خود در جامعه بینالمللی رقم بزند و نفوذ و قدرت کشورهای متخاصم را در پروندههای سیاسی کنترل کند. ایران اگرچه با تن دادن داوطلبانه به قواعد سازمانهای بینالمللی، برخی محدودیتها و ملاحظات را میپذیرد، درعوض در این زمین، فرصتهایی جدید برای بازیگری مییابد تا بتواند با هزینه کمتر، منافع خود را در عرصه بینالمللی، دنبال کند.