استادی
خبرنگار شهرآرا محله
بحرآباد برای قدیمیهای مشهد، روستایی خوش آب و هوا و پر دار و درخت در جاده قدیم قوچان است که روزگاری جزو ییلاقات مشهد محسوب میشد و در همین شهرآرامحله دربارهاش زیاد نوشتهایم. مشهدیهای امروز بحرآباد را به نام خیابان شهید قربانی میشناسند. جایی در حاشیه شهر مشهد که نیازمند رسیدگی بیشتر از سوی شهرداری است.
اما در این میان برداشت سومی هم از بحرآباد وجود دارد که ویژه مشهدشناسها و خراسانپژوههاست. بحرآباد برای این گروه محل زندگی و فوت میرزا حبیب خراسانی از علما و مشاهیر خراسان است که نامش البته کمتر به گوش مشهدیهای امروز خورده است.
زندگی در بحرآباد
حاج میرزا حبیبا... شهیدی معروف به خراسانی حدود 169سال پیش در مشهد متولد شد و در میان مردم شهر به آقا معروف بود. میرزا سالیان درازی از مریدان میرزامهدی گیلانی بود و به سبک و سیاق مرادش زندگی درویشانهای برای خودش درست کرده بود و بعد از فوت او و از هم پاشیدن حلقه مریدان خدیو، میرزا حبیب مثل همه طالبان علوم دینی در آن سالها به نجف رفت و شاگرد میرزای شیرازی شد و از خود او اجازه اجتهاد گرفت. هنگامی هم که به مشهد بازگشت، مردم مشهد که خاطره خوبی از اجداد او به ویژه میرزا مهدی شهید داشتند، استقبال بینظیری از او کردند و هنوز عرق راه میرزا حبیب خراسانی خشک نشده بود که زعامت دینی مردم مشهد را به او دادند. منصبی که 15 سال میرزا حبیب عهدهدارش بود و پس از آشنایی با سید ابوالقاسم درگزی، از عرفای مشهور دوران قاجاریه، این منصب را رها کرد و نقل میکنند که به انزوا و عزلت پناه برد و حدود 10 سال، اغلب در روستاهای اطراف مشهد و کوهپایهها به عبادت، ریاضت و تفکر مشغول شد. میرزا حبیب افزون بر علوم دینی دستی هم بر آتش شعر و شاعری داشت و دیوانی پُر از غزلیات عرفانی از او چاپ شده است. هرچند که خودش دوست نداشت او را میرزا حبیبِ شاعر بخوانند. جالب است که آقایِ اهالی مشهد زبان فرانسه هم میدانست که احتمالاً حاصل نشست و برخاست و رفاقت صمیمانه با حاج سیاح بوده است. اما پای میرزا حبیب چطور به بحرآباد باز شد؟ بخشی از این روستا ملک و املاک آبا و اجدادی میرزا حبیب خراسانی بوده است و پس از اینکه او زعامت دینی مردم مشهد را به فرد دیگری سپرد، زمستانها را در شهر میگذراند و از بهار تا پاییز را در باغ بحرآباد که محل تأمل و قدم زدن و آرامشش بود سَر میکرد. اتفاقات و انحرافاتی که در جریان مشروطه افتاد، میرزا حبیب که خانهاش را در اختیار مشروطهخواهان قرار داده بود، مصمم کرد که تا عادی شدن اوضاع در بحرآباد بماند. مشروطهخواهان مشهدی با این حال دست از سر میرزا حبیب برنداشتند و از او خواستند که مثل خیلی از علمای دیگر فتوایی بر وجوب مشروطه امضا کند. نقل مشهور تاریخی این است که میرزا حبیب که کمتر عصبانی میشد بر سر مشروطهخواهان فریاد کشید و گفت: «کدام ابله است که میخواهد تکلیف مرا به من تعلیم دهد؟ من تکلیف خود را بهتر از تو میدانم بدبخت!»
ماجرای مرگ ناگهانی
علی حبیب، از نوادگان آقا ماجرای مرگ یا شاید ترور او را اینطور شرح میدهد: «اوایل پاییز بود که آقا به بحرآباد آمد تا چند روزی توقف فرموده و به زیارت آستانۀ مقدس امام رضا(ع) مشرف شود. عصر روزی که آقا درگذشت، آقایان پیشوایان مشروطهخواه، برای تودیع آقا به بحرآباد آمدند. از ملازمان وی کسی در بحرآباد نبود. قهوهچی تُرکی به درون باغ آمده، خبر داد، و فرشی گرفته اتاق در باغ را فرش کرد و از قهوهخانه قوریچایی و آب جوش و استکان آورده، آقا هم تشریف آورده بود، بعضی از میهمانان، چای و قند خارجه نمیخوردند. آقا فرمود کوزهای شربت قرهقات (تمشک کوهی) از درگز برای ما آوردهاند، برود بیاورد شاید آقایان میل فرمایند.
قهوهچی کوزه شربت و کوزه آب و چند استکان بزرگ ترکی به جای لیوان آورده، جلو یکی از واردان گذاشته، او به ترتیب شربت، و تقسیم آن پرداخته، لیوانی هم برای آقا درست کرده تقدیم داشت، که آقا تناول فرمود. پس از صرف چای و شربت، آقایان تشریف بردند، ربع ساعتی نگذشت که آقا را تشنجی سخت گرفت، که از زبان افتاد. اندکی بعد کمی آرام گرفت و در حملۀ دوم تشنج سختتر گرفته درگذشت.»
این مرگ ناگهانی و بیمقدمه میرزا حبیب در باغ بحرآباد آن هم به این سرعت، با سلامتی مزاج همیشگی او و سابقه نداشتن حمله و تشنج، باعث شد که همه بگویند آقا را مسموم کردهاند.
در مقدمه میرزا حبیب خراسانی درباره تشییع جنازه او اینطور نوشتهاند: «فردای فوت آقا، تشییع جنازۀ وی از بحرآباد آغاز شد، جنازۀ او که وارد شهر شد، پیشاهنگ مشایعتکنندگان درون صحن عتیق بود. و چنان مینمود که عامه مردم دچار اضطرابی شدید شده، ناله و ضجه و عویل از همه سو بلند بود! وی را در حرم مطهر، بالای صفۀ شاهطهماسب، در مسجد پشت سر مبارک، در سردابه مدفن نیای بزرگوارش سیدمحمدمهدی شهید، به خاک سپردند.»