اخیرا تجمع کارتنخوابها، معتادان متجاهر، زنان خیابانی و... در فضای سبز آیلند میانی بزرگراه فجر علاوه بر تصادفات متعدد، موجب مزاحمتهایی برای ساکنان این محدوده از حاشیه صدمتری شده است.
فرزانه شهامت | شهرآرانیوز؛ «خانمِ فلانی تماس گرفتند و گفتند یک جوری ننویسی که بد باشد.»
«اگر اینها را بگویید، توی سر قیمت خانههای منطقه میخورد و این به نفع اهالی نیست.»
«من تجربه نوشتن اینجور گزارشها را دارم. مشکل را تیتر نکن. یک اشاره کوتاه بکنی، کافی است. کسی که باید بفهمد، میفهمد.»
«به نظر من، این قسمت را از گزارشتان حذف کنید. مبادا قبحشکنی بشود.»
«میخواهید توی روزنامه چاپ کنید که چه؟ فکر کردید مسئولان نمیدانند اینجا چه خبر است؟ از من و شما بهتر میدانند.»
شما که غریبه نیستید، هرکس فهمید بنای نوشتن از مشکلات مردم منطقه را داریم، برایمان آیه یأس خواند؛ از برخی همکاران رسانهایمان گرفته تا راننده تاکسیای که تا به مقصد رسیدیم، غرولندکنان از تجربههای مسافرکشیاش گفت؛ مسافرکشی در مناطقی از شهر که با معضلات اجتماعی و ناامنیهای مشابه، دستوپنجه نرم میکنند. برخی کسانی هم که جایگاه حقوقی دارند و حرفهایشان میتوانست به اعتبار گزارش اضافه کند، دقیقه ۹۰ پا پسکشیدند. تماس گرفتند و خواهش کردند که از ما نامی نبرید، برایمان مشکل درست میشود. یکی از اهالی که منطقه را مثل کف دستش میشناخت و قرار بود راهنمایمان باشد، نیز کلی شرطوشروط گذاشت که تا فلانجا را با ماشین خودش میآید و از فلانجا به بعد را با ماشین ما. مبادا برایش عواقب داشته باشد؛ مثلا کسانی که نانشان در این ناامنیهاست، بو ببرند که او راپورتشان را داده است و بلایی سرش بیاورند.
این درحالی است که تمام این افراد، وقتی ضبطصوتمان خاموش بود، هرکدام چنددقیقهای از مشکلات و خاطراتشان گفتند؛ خاطره خانمهایی که برخی ماشینهای عبوری برایشان بوق زده و هراس به دلشان انداختهاند. خاطراتی از دورهمیهای سیاه در فضای سبزی که شهرداری با صرف هزینه برای رفاه ساکنان منطقه ایجاد کرده و حالا جولانگاه معتادان شده است. خاطره پیرمرد خماری که با چشمهای بسته و دهان باز، دقایق متمادی بیحرکت کنار پیادهرو ایستاده بود و طول کشید تا تلفن زدنهای اهالی به ۱۱۰، ۱۲۳، ۱۱۵ و ۱۳۷ به نتیجه برسد. حساب اهالی منطقه بهویژه قدیمیهایش، از این نگفتنهای محتاطانه سواست. هرکدام فهمیدند میخواهیم صدایشان را به گوش مسئولان برسانیم، با امیدواری به استقبالمان آمدند و با دعای خیرشان، بدرقهمان کردند. این گزارش به احترام درخواست این گروه از همشهریانمان نوشته شده است. بهدلیل برخی ملاحظات، از اشاره به نام مصاحبهشوندگان معذوریم.
دورهمیهای سیاه
«مسئولان نمیخواهند کاری بکنند؟ باشد، نکنند. لااقل بیایند اسم امامحسین (ع) را از روی این میدان بردارند. این اسم حرمت دارد. اوضاع اینجا در شأن اسم حضرت نیست.» مرد جوان، عصبانی است و باتندی کلمات را کنار هم مینشاند. از جولان معتادها و ناامنیهایی که به بار میآورند، بهویژه در تاریکی شب، شکایت دارد. فنیکار است و مدعی اینکه بهتازگی چندباری از مغازهاش سرقت شده و وسایل کارش به یغما رفته است. آنطور که تعریف میکند، دزدها حتی به قفل مغازهاش هم رحم نکرده و آن را بردهاند: «این قفل را نگاه کنید. یکی مثل همین را خریده بودم ۳۰ هزار تومان. شب در مغازه را قفل کردم. فردا صبح اثری از قفل نبود.»
پراید همسایه را با انگشت نشان میدهد و میگوید: هفته پیش، زاپاس و باتریاش را بردند. همسایه بدبخت ما یک کارگر ساده است. از کجا میخواهد بیاورد؟ آن یکی همسایه هم در عرض یک ماه، چهاربار از ماشینش سرقت شده است. با بیحوصلگی ادامه میدهد: من خودم این بار آخر که از مغازهام دزدی شد، نرفتم شکایت کنم. بروم که چه بشود؟ لابد یک چیزی هم بدهکار میشویم. اصلا همه اینها بهکنار، زنهای معلومالحالی را که این دوروبر پرسه میزنند، نمیدانیم چهکار کنیم.
خودروی پژوی بژی را که از لاین کندرو عبور میکند، نشانمان میدهد و اضافه میکند: خودش است. هرشب میآید و چند تا از همینها را سوار میکند. رانندهاش یک پیرمرد است. موهای سرش ریخته، بیشتر از من.
او میگوید: دیدن استعمال آزاد موادمخدر در فضای سبز روبهروی مغازه، دارد عادی میشود. نشئه میکنند، گاهی خانوادگی. زن و مرد مینشینند دورهم، کریس و شیشه میکشند.
قفل فرمان جواب نمیدهد
صدای اذان مغرب از بلندگوهای مسجد هفتادودوتن، به گوش میرسد. آنطور که راهنمایمان میگوید، تاریکی هوا، آغاز شبکاری اوباش و معتادانی است که با وجود تمام اقدامات انجامشده، همچنان این منطقه را برای بزهکاریشان، امن میدانند. مرد جوانی از اهالی منطقه که قصد اقامه نماز در مسجد را دارد، وقتی از دلیل حضورمان مطلع میشود، چندقیقهای توقف میکند و مختصر به ما میگوید: دو سالی هست که اینجا زندگی میکنیم. اوایل، اوضاع خوب بود. نمیدانم چه شد که این دزدی گرگیها اینقدر زیاد شد. فرمان ماشینم را زنجیر کرده بودم، اما بازهم باتری، لاستیک و جکش را بردند.
الان دیگر باتری را میبرم داخل خانه. یکبار هم خود ماشینم را بردند که پلیس پیدایش کرد، با شیشههای شکسته و لاستیکهای پنچر. من یک کارگرم. او ادامه میدهد: کارتنخوابها، معتادها و زنهای خیابانی هم اینجا زیاد میآیند. حضور اینها باعث شده است که همسر و دخترم را سر شب تنها نفرستم بیرون. دخترم نوجوان است. همیشه باید یکی همراهش باشد.
به جایی شکایت و اعتراض کردید؟ این شهروند اینطور پاسخمان را میدهد و سپس عازم مسجد میشود: «به همین مسجد محله سپردیم. بنر زده بودند که مشکلات منطقه را با ما درمیان بگذارید. گفتیم، اما اتفاق خاصی نیفتاد. مسئولان هم گاهی میآیند، نشستهایی میگذارند و وعدههایی میدهند، ولی در عمل اتفاقی نمیافتد. قبلا اوضاع اینطوری نبود. بدتر از قبل شده است، خیلی بدتر.»
پیرزن از قدیمیهای محله است. خاطرات ۳۵ سال سکونتش را در این محدوده مرور میکند، وقتی بولواری که اکنون مزین به نام «شهیدمیرزایی» است، وجود نداشت و بهجای خیابان و سروصدای ماشینها، همه جا پر از درختان مثمر بود. چادر گلریزش را جلو میکشد، تنگ رومیگیرد و میگوید: هیچ سالی مثل امسال خراب نبود. چند شب پیش، یکی همینجا خمار شده بود. هیچچیز نمیفهمید. پیرمردی بود. بچهها خیلی زنگ زدند به اینطرف و آنطرف. آخرش فکر کنم از شهرداری بودند همینهایی که آمدند و طرف را بردند. خدا خیرشان بدهد! گاهی گشت بسیج محل میآید معتادها را حرکت میدهد، ولی چه فایده؟ آنها هم میروند چند متر آن طرفتر مینشینند. وقتی مامورهای شهرداری برای آب دادن فضای سبز میآیند، میبینی ۲۰ تا ۲۵ نفر از همین معتادها و کارتنخوابها از لای درختها بیرون میآیند و باز برمیگردند سر کار اولشان.
کابل تلفن روی دیوار را نشان میدهد که دوسه متر مانده به خانه، بریده شده است. پیرزن میگوید از دیروز به جرگه همسایههایی پیوسته است که تلفن ندارند؛ چون کابل مخابرات هم از گزند دزدی معتادها در امان نمانده است: «چند تا از همسایهها دو هفتهای میشود که تلفنشان به همین خاطر قطع است. همه این سختیها یک طرف، زنهای معلومالحالی که میآیند کنار خیابان میایستند، یک طرف. از نظر سرووضع و لباس پوشیدن، همهجوره بینشان پیدا میشود. آمدنشان ساعتهای مشخصی دارد. قبلا تعدادشان اینقدر نبود، از نوروز به این طرف زیاد شدهاند. گاهی بسیجیهای محل میآیند، گشت میزنند، اما همکار خانم همراهشان ندارند و نمیتوانند اینجور افراد را بگیرند. یعنی کسی نیست اینها را جمع کند؟»
آنطور که شنیدهایم، چند روز پیش، نیروهای پلیس امنیت اخلاقی در دو نوبت به محدوده مدنظر آمدهاند و با دستگیری تعدادی از زنان خیابانی، از شدت این آسیب اجتماعی کاستهاند، با این حال بهگفته یکی از مسئولان محلی که مایل به درج نامش نیست، این معضل هرچند کمرنگتر از گذشته شده است، همچنان به قوت خود باقی است.
قرارهای شبانه
در پیادهرویی خلوت و کمنور، منتظر ایستادهایم تا آنچه را اهالی میگویند، به چشم ببینیم. نیمساعتی که از اذان مغرب میگذرد، سروکلهشان پیدا میشود. برخی با قدمهای آهسته و برخی تندتر به یک سمت عازم هستند. همگی سر ساعت رسیدهاند. انگار که قرار دارند. مقصدشان هم مغازهای است که ظاهرا سوپرمارکت است، اما اهالی نظر دیگری دارند. برخی میگویند صاحب مغازه، مالخر است و اجناسی را که معتادان سرقت میکنند، اینجا آب میکنند. برخی دیگر هم میگویند به معتادان خدمات میدهد. هرچه بخواهند؛ از زرورق گرفته تا کیک و آبمیوه: «به صاحب مغازه گفتیم اینها را راه نده. گفت به شما ربطی ندارد. مشکلی دارید، به ۱۱۰ زنگ بزنید. موادشان را که بگیرند، میروند. این را که آیا مغازهدار موادشان را جور میکند، نمیدانم. نمیتوانم گناهش را بشورم.» یکی از همسایههای مغازه مدنظر، اینها را میگوید.
تردد معتادان به این محل را نشانمان میدهد و تاکید میکند که اگر میخواهیم از نزدیک ببینیم، باید با احتیاط و عادی از کنار مغازه رد شویم. یکی از اهالی که نقش راهنما را ایفا میکند، هم دائم تذکر میدهد: «لطفا گوشی را دستتان نگیرید. اینجا سابقه گوشیقاپی دارد. حواستان به کیفتان باشد. گوشی همراه و کیف پول را چنگ میزنند و بهسمت بزرگراه فرار میکنند.» فقط چند ثانیه فرصت تماشای مغازه و مشتریانش را داریم. تیز و خیرهخیره نگاه میکنند. پیادهروی ما در این حوالی، برایشان عادی نیست. میدانند که خانمها آن هم در تاریکی شب این دوروبرها پیدایشان نمیشود. لباسهای نامرتب، تنهای نحیف، چهرههای تکیده و موهای بلندی که ماههاست رنگ پیرایش به خود ندیده است، از معتاد بودنشان حکایت دارد.
از مردم به دستگاه قضا
«بسمه تعالی. سرکار خانم نیره عابدینزاده، معاون دادستان مرکز استان خراسان رضوی، احتراما به استحضار میرساند اخیرا تجمع کارتنخوابها، معتادان متجاهر، زنان خیابانی و... در فضای سبز آیلند میانی بزرگراه فجر (بعد از پل زیرگذر میدان امامحسین (ع) بهسمت میدانبار نوغان) علاوه بر تصادفات متعدد، موجب مزاحمتهایی برای ساکنان این محدوده از حاشیه صدمتری شده است. متاسفانه اقدامات برخی کسبه محله، منجر به تردد چشمگیر این افراد در محدوده بین میدان امامحسین (ع) و میرزایی یک شده است. استعمال جمعی موادی، چون شیشه در انظار عمومی، تجمع گروهی مقابل مغازه مذکور، مزاحمت برای رهگذرانی که قصد عبور از پیادهرو را دارند، پاره کردن کیسههای زباله، حضور زنان معلومالحال، دزدیهای متعدد از منازل و محل کسب اهالی، موجب نارضایتی شدید ساکنان و کسبه شده است.»
این بخشی از نامه اهالی است که به امید پایان دادن به این مشکلات، خطاب به دستگاه قضا نوشته و به کلانتری رسالت، سازمان خدماتشهری شهرداری مشهد و بهزیستی خراسان رضوی رونوشت شده است. براساس مستندات ارسالشده به شهرآرا، تا لحظه تنظیم این گزارش، نامه به امضای ۸۰ نفر از ساکنان و کسبه، رسیده است و ممهور به مهر تایید «مرکز رسیدگی به امور مساجد استان، مسجد و حسینیه هفتادودوتن» است. شهرآرا ضمن اعلام آمادگی برای انعکاس اقدامات و برنامههای دستگاههای متولی، نتایج میدانی آن را در گزارشهای بعدی خود به اطلاع مردم خواهد رساند.