یکی از خانههای قدیمی شهر واقع در سرشور ۳۳ با نام خانه شاملو است که ساکنان این خانه (خانواده ابوالقاسم شاملو منتظر مَقدَم) مدعیاند، نسل هفتم شاملوها هستند
صفائی | شهرآرانیوز؛ وقتی در کوچه پس کوچههای شهر راه میروید خانههای قدیمی با معماریهای خاصش را میبینید که آجرها و کاشیکاریهایش بیانگر دوران معماری قدیمیاش است، اما در همین کوچه پس کوچهها هستند خانههایی که در پشت درهای فلزی پنهان شدهاند و هیچ نشانی از قدیمی بودنشان ندارند. یکی از همین خانهها واقع در سرشور ۳۳ با نام خانه شاملو است که ساکنان این خانه (خانواده ابوالقاسم شاملو منتظر مَقدَم) مدعی است نسل هفتم شاملوها هستند و این ملک وقف اولاد است و نسل اندر نسل در بین آنها چرخیده است. خانهای که وقتی از در آهنی آن میگذرید و واردش میشوید خود را در مقابل دالان به نسبت بزرگی بهطول ۲۱ متر میبینید، ۸ الی ۱۰ متر که جلوتر میروید، سمت چپتان در چوبی قهوهای رنگی است که متعلق به بنای حسینیه تازهتأسیس در این خانه قدیمی است. آنطور که میگویند بنای بیرونی خانه چند سالی است تخریب شده و به جای آن این حسینیه را ساختهاند و این روزهای پذیرای کارهای خیرانه است. همان دالان را که ادامه بدهید به حیاط بزرگی میرسید که درون آن یک درخت انار، زیتون و انجیر کاشته شده است و به گفته مالک خانه دیگر خبری از حوض وسط باغچه و چاه آبش نیست. اما اندرونی خانه با همان سبک و سیاق قدیم و ستونهای برافراشته همچنان باقی است. انباری که پروازیهای سقفش هنوز هم با همان رنگ قرمز چوبهای روسی به چشم میخورد در مقابل چشمانتان خودنمایی میکند. پلههای بزرگ سیمانی در وسط خانه پابرجاست و شما را به سمت طبقه بالا هدایت میکند. در طبقه بالای آن هنوز هم اتاقها با همان سبک اتاقهای نشیمن و شاهنشین تقسیم شدهاند، اما برخی از پنجرههای آن که رو به حیاط باز میشدند بسته شدهاند.
نمای قدیم خانه
۱۵۰ سال قبل حاج میرزا بزرگ شاملو و علی محمد این خانه را با کمک یکدیگر ساختند و بعد از ۱۰ الی ۲۰ سال آن را وقف اولاد کردند که در وقفنامه هم زمان وقفش ثبت نشده است.
آنطور که میگویند، این خانه از بنای فعلی آن ۲۰۰ متر جلوتر بوده که سردر اصلی خانه بهدلیل عقبنشینی از بین رفته است. سمت راستش یک در داشته که به اندرونی میرسیده است. همانطور که میدانید خانههای قدیم اندرونی و بیرونی داشتند که میهمانان نامحرم حق ورود به اندرونی خانه را نداشتند و در بیرونی میماندند و پذیرایی میشدند. قسمت بیرونی خانه که این روزها حسینیه شده است، پذیرایی و صندوقخانه داشته تا مجبور نشوند برای پذیرایی از میهمان به اندرونی بروند. آنطور که شاملو به نقل از مادربزرگش میگوید: ساخت و ساز این خانه ۷ سال طول کشیده است که سه سال و نیم نجارها در آن کار میکردند. چوب کار شده در این بنا چوبهای روسی بوده است تا موریانه در آن نیفتد. رنگ چوب روسی قرمز است برای همین سقفهای خانه هم قرمز بوده است.
داخل خانه نمایی زیبا داشته، اما نمای بیرون خانه معمولی بوده است. آنطور که میگویند مشهدیها داخل خانه را زیبا میساختند، اما نمای خانه را خیلی خاص نمیکردند. چون عقیده داشتند این کار سبب میشود تا دیگران حسرتشان را بخورند و در تیررس چشم زخم قرار بگیرند. خانهای که در قدیم توصیف میکنند زیباتر از آن خانهای است که این روزها میبینید. وارد خانه که میشدید هشتی در مقابلتان میدیدید که برروی آن جای کاشیهای سردرش خالی بوده است و هیچ وقت این کاشیها نصب نمیشود. در سمت چپ همین دالان فعلی به طول ۲۱ متر قرار داشت. بعد از گذر از بیرونی خانه و رسیدن به اندرونی به حیاطی میرسیدید که در باغچهاش ۲۷ درخت میوه زردآلو، آلبالو، به، میم انگور، گلابی و ... بود. در این خانه چرخ چاه و نشیمنگاه و حوضی در وسط باغچه در کنار چاه آب قرار داشت. تا سال ۱۳۵۰ چاه آب فعال بود، اما در سال ۱۳۵۰ که لولهکشی آب شد، چاه آب را هم بستند که با بسته شدن چاه آب درختان خانه هم یکی یکی خشک شدند.
این خانه به جز چاه آب دو آب انبار هم داشته که یکی از آب انبارها دم دستی و در کنار دالان قرار داشته است. سمت چپ دالان یک خانه ۴۰۰ متری و یک اصطبل قرار داشته است. وقتی در را باز میکردید ۲۰ تا ۲۵ پله شما را به آب انبار میرساند.
وقتی در حیاط خانه میایستادید اندرونی خانه را در مقابلتان میبینید. خانه ۵ دری که ۵ پنجره بزرگ در مقابل خودتان میبینید. ستونها و پلههای خانه همچنان به قوت خودش باقیست. ستونهای بلندی که برروی زمین در سنگهای هرکره نصب و جانمایی شده است. البته پلههای آجری بلند بهدلیل فرسودگیشان این روزها سیمانکاری شدهاند و تعدادی از پنجرهها را هم مسدود کردهاند، اما با وجود این تغییرات کوچک چیزی از زیبایی این خانه کم نشده است. از راهپلهها که بالا میروید در اندرونی دو اتاق نشیمن است و یک اتاق شاهنشین، دور تا دور اتاقها طاقچه است شومینهای در یکی از اتاقها به چشم میخورد. در دوره رضا شاه مدتی این خانه به عنوان مدرسه استفاده میشده و تغییرات کوچکی مانند ساخت شومینه و بستن پنجرهها در آن ایجاد شده است. سقف خانه در سال ۱۳۷۲ بازسازی شده است. طبقه پایین آن نیز مانند طبقه بالای خانه دو اتاق کوچک و یک اتاق بزرگ دارد، آشپزخانه نیز در این قسمت از خانه به چشم میخورد. هر چند این روزها دیگر خبری از آن ۵ دریها نیست، اما باز هم ابوالقاسم شاملو تلاش کرده تا در حد توانش از این خانه نگهداری کند و این میراث قدیمی را حفظ کند.
تاریخچه خانوادگی
ابوالقاسم شاملو متولد ۱۳۲۱، خودش را از نسل هفتم شاملوها معرفی میکند و میگوید: «پشت ما به حاج میرزا بزرگ شاملو برمیگردد. او خوشنویس و هنرمند بوده است که هنوز هم برخی کتیبههایش بر بالای دیوارهای حرم مطهر رضوی به چشم میخورد. او بیش از ۱۰۰ سال پیش از این دنیا رفته است.»
وقتی درباره دنباله فامیلیاش که با نام «منتظر مقدم» خوانده میشود میپرسیم، توضیح میدهد: «پدرم منتظر مَقدَم را اضافه کرد، چون عاشق امام زمان (عج) بود و اینطور میخواست عشق و علاقهاش را به حضرت نشان دهد. البته در این سالها شاملوها با فامیلهای مختلفی مانند شادلو، شامقو و... هم هستند.»
وقتی از گذشته شاملوها پرس و جو میکنم پاسخ میشنوم: «شاملوها از ایلهای ترک علوی معروف به قزلباش هستند، و درسوریه (شام) زندگی میکردهاند، ایل شاملو همگام با دیگر ایلهای اوغوز به ایران مهاجرت کردند و در تأسیس سلسله صفوی، و به سلطنت رسانیدن شاه اسماعیل صفوی، همراه با دیگر ایلهای اوغوز معروف به قزلباش، روملو، استاجلو، تکهلو، ذوالقدر، قاجار و افشارلرکی سهم بسزایی داشتند. بزرگان این ایل در سلطنت صفویان مصدر مشاغل مهم بودند، و شاه عباس کبیر، از طفولیت در میان طایفه شاملو بزرگ شد، امرای شاملو در زمان ولیعهدی شاه عباس که در هرات زندگی میکرد، عبارت بودند از: عبدی خان شاملو از سرداران شاه اسماعیل اول، دورمیشخان شاملو والی اصفهان و هرات و شوهر خواهر شاه اسماعیل، سلطان حسین خان شاملو والی قزوین (پایتخت) در زمان شاه محمد خدابنده و ناجی شاه عباس، زینلخان شاملو از امرای بزرگ صفوی، علی قلی خان شاملو بیگلربیگی (استاندار خراسان)، علیمردانخان شاملو که نادرشاه او را بهسفارت نزد محمدشاه پادشاه هندوستان فرستاد. از آن زمان طایفه شاملو در مشهد، سربند، ملایر، ساوه، تبریز و اردبیل زندگی میکنند. احمد شاملو یکی از سرآمدان شعر سپید یا شعر نو در عصر حاضر نیز از ایل و طایفه شاملو است. آنطور که خانواده ابوالقاسم شاملو شنیدهاند در ابتدای ورود شاملوها در همدان و یاقوتیه تربت جام مستقر میشوند.»
شاملو میافزاید: در دوران شاه طهماسب خاندان شاملو افول پیدا میکند و در اواخر حکومت دوباره به جایگاه خود باز میگردد و بعد از مرگ شاه عباس، شاه اسماعیل دوم روی کار میآید. شاه عباس از هفت سالگی در طایفه شاملو حضور داشته و اعتماد و علاقه خاصی به خاندان شاملو پیدا میکند. در سالهای ۱۰۰۷ تا ۱۰۲۷ حسین خان شاملو، امیر الامرای خراسان بوده است که تا مرکز هرات ادامه داشته است.
ابوالقاسم میگوید: اطلاعات چندانی درباره اجدادم ندارم و متأسفانه شجرهنامهمان در دست نیست که بتوانیم نسبتها را بهدرستی بیان کنیم، اما طبق گفته مادربزرگم از حسن شاملو خاطراتی شنیده و در کتابها هم خواندهام. حسن شاملو در سده یازدهم هجری و در زمان شاه عباس اول حاکم شهر هرات بود و افزون بر ویژگیهای سیاسی و اداری، شاعری شیرین سخن و خوشنویسی برجسته نیز بوده، او از خوشنویسان و نستعلیقنویسان زبردست بودهاست. او فرزند حسین خان از بزرگان امرای شاملو بود که نسل اندر نسل در دربار پادشاهان صفوی دارای مشاغل مهمی بودهاند. حسن خان در زمان سلطنت شاه عباس کبیر به سال ۱۰۲۷ بهجای پدر خود امیرالامرا و بیگلربیگی خراسان را عهدهدار شد و در زمان شاه صفی همچنان حکومت هرات را داشت و امیرالامرای خراسان بود. وی سرداری دلیر بود و چند بار مهاجمان ازبک را شکست داده است.
ماجرای قحطی و فوت پدربزرگ
خانه شاملو به خانههای کناریاش راه داشت. خانهای که در آن اصطبل بزرگ و سه سیلو قرار داشت. پدربزرگ خانواده به عادت همیشه در سیلوها غذای یکسال را انبار میکند تا خانواده و خدمهاش در تهیه آذوقه راحت باشند. سالی که قحطی میآید به اهل خانه میگوید: خدا بزرگ است، خورد و خوراک را جیرهبندی میکنیم به اندازهای بخورید تا نمیرید هر چه توانستیم با هم تهیه میکنیم تا کسی از قحطی نمیرد. مادربزرگم تعریف میکند، پدربزرگم در آن قحطی فقط ۳ دفعه از خانه بیرون رفته بود. آخرین باری که بیرون میرود، مردم را میبیند که بر اثر گرسنگی علف میخورند و بر اثر بیماری گوشه خیابان افتادهاند، از ناراحتی به خانه برمیگردد و در همان دالان به دیوار تکیه میدهد و بر زمین مینشیند، وقتی طبیب را بر بالینش میآورند به قول امروزیها سکته کرده بود که البته آن دوره میگفتند دق کرده است. او در سن ۴۲ سالگی میمیرد.
موقوفههایی که باقی نماند
ابوالقاسم شاملو با اشاره به اینکه این خانه وقف شده موقوفههای بسیاری هم داشته توضیح میدهد: در همسایگی ما خانه حبیبا... بوده که درهای چوبی بستهای را که میبینید مغازه حبیبا... بوده است. آب انبار دوم و اصطبل اسبها در خانه حبیبا... قرار داشت. از کنار این خانه به متراژ ۷ هکتار زمین سبزیکاری میشد. علاوه بر آن ۱۰ هکتار هم موقوفه در طبرسی داشت که در آنجا هم سبزیکاری میشد، اما در زمان اصلاحات اراضی تمام این زمینها تصرف شد و چیزی برای موقوفه این ملک باقی نماند. مقداری از هزینه این موقوفات صرف روضهخوانی میشد که دیگر موقوفهای باقی نمانده است.
گذری بر تاریخ سرشور
آنطور که این ساکن قدیمی محله سرشور به خاطر دارد؛ در گذشته کف خیابان سرشور آجری بوده است. او از پل سنگتراشها در کنار مکتب نرجس هم یاد میکند که اکنون دیگر اثری از آن باقی نمانده است.
از یکی دیگر از خاطراتش به دو چنار بزرگ و قدیمی در خیابان خسروی یاد میکند که این روزها دیگر اثری از آن باقی نمانده است.
شاملو با اشاره به ساخت و سازهای اطراف خانه قدیمیشان میگوید: در این اطراف خانههای قدیمی بسیاری داشتیم که این روزها به جز ساختمانهای بلند و سر به فلک کشیده چیز دیگری از آنها باقی نمانده است. خانههایی هم که توسط وارثان رها شدهاند با گذشت زمان تخریب میشوند و به تلی از خاک تبدیل میشوند.
من به عنوان یکی از وارثان این خانواده تلاش دارم تا این یادگار آبا و اجدادیام را حفظ کنم و برای آیندگان خانواده شاملو به یادگار بگذارم.
حمام بیگلر بیگی میراث عمه پدری ام
او با اشاره به مسجد بازسازی شده «سهله» یا «نظریافته» که بازمانده از دوره صفوی است، توضیح میدهد: در کنار این مسجد یک حمام و آب انبار متعلق به همان دوران صفوی قرار دارد که اکنون مخزن و آبانبار با کاشیکاری هایش باقی مانده است. نام حمام، «بیگلربیگی» است که ارثیهعمه پدری ام بود.
طاقهای آن سالم است و به زیر پارکینگ شهرداری رفته است.
ابوالقاسم شاملو اهمیت حضور حمامهای این بازار را بر وجه تسمیه سرشور مؤثر میداند و دلیل نامگذاری سرشور را به وجود حمامهای آن ربط میدهد و میگوید: «از آنجا که هیئتهای مذهبی و بهویژه قمهزن در محرم و به ویژه عاشورا، این مسیر را برای تشرف به حرم مطهر انتخاب میکرده اند، قبل از ورود به صحن، در حمامهای این راسته، شامل حمام سرسوق یا سرشور، حمام شاه، سالار بهادر (ساروادور)، بیگلربیگی غسل و خود را تطهیر میکردند و مسیر خود را از بازار زنجیر به سمت ورودی صحن عتیق صفوی ادامه میدادند.
بدین ترتیب آن قسمت بازار که در آن حمامها به فاصله کمی از هم قرار داشتند، بازار سرشور نام گرفته است.»