صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گزارشی از حال و هوای مزار استاد شجریان در اولین روزهای پس از خاکسپاری

  • کد خبر: ۴۶۵۵۵
  • ۲۱ مهر ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۶
آرامگاه این روزها زیباترین پس‌زمینه است برای ثبت لحظه‌های تاریخی دوستداران و عاشقان استاد شجریان که نجواکنان پیش می‌روند، به فردوسی بزرگ ادای احترامی می‌کنند و بعد مسیرشان را به سمت چپ آرامگاه و مزار استاد می‌گردانند، آنجا که مویه‌ای به مویه دیگری وصل می‌شود و زمزمه‌ای، زمزمه دیگر را جان می‌دهد.

مریم قاسمی|به گزارش شهرآرانیوز، بنای مرمری آرامگاه در تابش آفتاب، برق می‌زند. آرامگاه این روزها زیباترین پس‌زمینه است برای ثبت لحظه‌های تاریخی دوستداران و عاشقان استاد که نجواکنان پیش می‌روند، به فردوسی بزرگ ادای احترامی می‌کنند و بعد مسیرشان را به سمت چپ آرامگاه می‌گردانند، آنجا که مویه‌ای به مویه دیگری وصل می‌شود و زمزمه‌ای، زمزمه دیگر را جان می‌دهد.

در عصر دومین روز از درگذشت استاد، مردم پایین عکس بزرگی از چهره او گراگرد مزارش ایستاده‌اند. نجواها گویی از عمیق‌ترین نقطه درونشان برمی‌خیزد. آن‌ها که در ردیف اول هستند، ایستاده یا نشسته میله‌های اطراف مزار را با دست چسبیده‌اند و چشم از خاک برنمی‌دارند. خاک هنوز تازه است، هنز نم دارد و هنوز نرم است.

زمزمه از گلوی یک نفر که پایین مزار، روی زمین نشسته و با دست میله‌های اطراف را گرفته است، جان می‌گیرد. چشم‌هایش را روی هم می‌گذارد و نغمه‌ای سر می‌دهد.

«همـه شب نالــم چون نی که غمی دارم

دل و جـــان بـردی اما نشدی یارم

با ما بـــودی، بی مــا رفتی

چون بوی گل به کجا رفتی

تنهــــا مانــدم، تنهـــا رفتی»


نغمه که رو به خاموشی می‌رود، زمزمه‌ای دیگر جان می‌گیرد، این زمزه‌ها زیر بارش برگ‌های پاییزی زرد درختان بلند محوطه که با وزش نسیم برگ‌ها را بر مزار می‌ریزد، پاییزی تکرارنشدنی خلق کرده است. گویی برگ‌های زرد کوچک براق می‌خواهند به دل عاشقان استاد رفتار کنند.

پسر جوانی که نزدیک به نیم ساعت از جایش تکان نخورده و به عکس روی مزار استاد خیره شده و یک گوشه مزار ایستاده، از تهران آمده است. بلیت مناسب گیر نیاورده برای همین خودرو را برداشته و ۱۲ ساعت تا مشهد رانده است. تمام راه را می‌گریسته و زمزمه‌ می‌کرده است: «دلم درد دارد. استاد نباید ما را تنها می‌گذاشت و می‌رفت». سکوت می‌کند و باز انگار حرفی یادش آمده باشد ادامه می‌دهد: «من از آن‌هایی نیستم که می‌گویند عاشق استادند اما یکی از آهنگ‌هایش را هم بلد نیستند. همه آهنگ‌هایش را از بر می‌خوانم. همه را زمزمه می‌کنم». بغضش را فرو می‌خورد: «زود بود، خیلی زود». دست می‌کشد روی میله و می‌گوید: «زودبه‌زود به دیدنت می‌آیم استاد».

 

 

 

عکسی از روز خاکسپاری استاد شجریان

 

زمزمه‌ دیگری جان گرفته است. مرد جوان صدایش را رها می‌کند. سیبک خشک گلویش هنگام تحریر می‌لرزد. «میهن» را با صلابت می‌خواند:

 

تنیده یاد تو، تنیده یاد تو در تاروپودم

بود لبریز از، بود لبریز از عشقت وجودم

تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی

تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی

فدای نام تو، فدای نام تو بود و نبودم

 

بهرام، در شیراز آواز کار می‌کند. می‌گوید یک‌بار سال‌ها پیش، افتخار این را داشته تا در یکی از کارگاه‌های استاد شرکت کند: «دوره‌ای بود که استاد شجریان کارگاه برگزار کردند. رفتم ثبت‌نام کردم و مصاحبه انجام دادم. قبول شدم. آن زمان حدود ۱۸ سال داشتم، اما لحظه‌به‌لحظه آن چند روز را به‌خاطر دارم. لب‌های خندان استاد از جلو چشم‌هایم نمی‌رود و صدایش که در دلم برای همیشه باقی مانده است». این را که می‌گوید، چشم‌هایش را روی هم می‌گذارد و اجازه می‌دهد اشک‌هایش از گوشه چشم جاری شود و با دست اشاره می‌کند که دیگر نمی‌تواند صحبت کند.

 


 

ببینید: اجرای «آهای خبردار» هنرمندان مشهدی در مراسم خاکسپاری استاد شجریان

 


 

صدای استاد شجریان از ضبط بلندگویی که در مزارش گذاشته‌اند بلند می‌شود و عاشقان او بار دیگر زمزمه‌هایشان را به یکدیگر وصل می‌کنند و هم‌نوا با صدای استاد می‌خوانند. صدای رگه‌دار مردی که مدت‌هاست روی زمین نشسته و پیشانی‌اش را به داربست نازک مزار چسبانده است، فضا را می‌شکند: «صدای استاد صدایی است که تا ابد بر دل‌ها جاری است. جاری بر دل‌های تمام ایرانی‌های آزاده. شجریان مردی است که مثل فردوسی عاشق وطنش بود. درود بر روح پاکت. او صدای همه مردم ایران شد. دلیل بزرگی این مرد فقط صدای خوب او نیست، او مجموعه‌ای کامل از هنر، انسان‌دوستی، شرافت، اخلاق و مردمی‌بودن است». مرد شاعر است و از کرمانشاه آمده است. می‌گوید: «از حالا به بعد بیشتر به مشهد می‌آیم. فردا که برگردیم، یک ماه دیگر هم دوباره خواهم آمد».

 


 

بیشتر بخوانید: خیابان ارشاد مشهد به نام استاد شجریان نام‌گذاری شد

 


 

دوستداران استاد شجریان دل نمی‌کنند. یکی از کارکنان آرامگاه از آن‌ها می‌خواهد محوطه را خالی کنند. مردم سرجای خود ایستاده‌اند. نگهبان تکرار می‌کند: «ساعت 16:30دقیقه آرامگاه تعطیل است». همهمه‌ای بین دوستداران استاد راه می‌افتد و در نهایت ناچار می‌شوند با استاد خداحافظی کنند. بار دیگر نسیمی می‌وزد و چند دانه برگ زرد کوچک روی مزار استاد می‌نشیند. زمزمه‌ها پراکنده می‌شوند.

بیرون محوطه هوا رو به تاریکی می‌رود. ناگهان پشت در غوغا می‌شود. جمعیتی پشت در ورودی آرامگاه ایستاده‌اند و خواهش می‌کنند در باز شود. مونا از تهران آمده است. اشک امانش نمی‌دهد: «به‌خدا من بلیت دارم باید برگردم، فقط اومدم سر مزار استاد باشم. چرا راه نمی‌دید؟» مرد میان‌سالی که از تربت‌جام آمده است، دنباله حرف زن را می‌گیرد: «مگه همیشه آرامگاه ساعت ۶ به بعد تعطیل نمی‌شد؟ من این‌طوری حساب کردم. نمی‌تونم تا فردا مشهد بمونم». مرد سال‌خورده‌ای با لهجه اصفهانی می‌گوید: «پسرم بذار ۵ دقیقه می‌ریم و برمی‌گردیم. نذار دست خالی از اینجا بریم». کارکنان آرامگاه هم درمانده‌اند. به‌ظاهر پیگیری‌هایی می‌کنند و تصمیم می‌گیرند اجازه بدهند جمعیتی که پشت در مانده‌اند، دقایقی به داخل محوطه بروند و مزار استاد را زیارت کنند. جمعیت با بازشدن در ورودی نفس راحتی می‌کشد.

 

 

آرامگاه فردوسی یک روز پس از آرام گرفتن خسرو آواز ایران

 

بنای مرمری آرامگاه فردوسی بزرگ، کم‌کم در تاریکی کم‌رنگ غروب می‌نشیند. برگ‌های پاییزی با وزش نسیمی روی هوا پراکنده می‌شوند و آرام روی زمین می‌نشینند. دوستداران استاد در راه برگشت به سمت خودروهایشان هستند. هنوز صدای زمزه به گوش می‌رسد و من در این میان نمی‌توانم تصویر نوجوان هجده‌ساله‌ای را از یاد ببرم که با صلابت آهنگ‌های استاد را می‌خواند و می‌گریست.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.