لیلی طالقانی بعد از سالها فعالیت در حوزه شعر، اینک نخستین اثرش را روانه بازار کرده است؛ «پرنده بیحواسی که خواب میبیند» کتابی در قالب شعر سپید با ۶۶ شعر که در ۷۸ صفحه، از سوی نشر آرادمان به چاپ رسیده است.
زهرا گریزپا | شهرآرانیوز لیلی طالقانی دانشآموخته رشته جامعهشناسی است. روزنامهنگار بوده و مربی ادبی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و حالا نیز چند سالی است مدیر کانون فرهنگی تربیتی سراج در آموزش و پرورش مشهد است.
شاعر «پرنده بیحواسی که خواب میبیند.» سالها در حوزه اجرایی و برگزاری محافل ادبی و کنگرههای شعر فعالیت داشته و در شناخت شاعران جوان و روشن نگاهداشتن چراغ شعر مشهد از هیچ کوششی دریغ نکرده است. به مناسبت چاپ اولین کتابش با او گفتگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
چرا بعد از این همه سال فعالیت ادبی حالا تصمیم به چاپ مجموعه شعرتان گرفتهاید و زودتر از اینها اثرتان را منتشر نکردهاید؟
راستش را بخواهید خیلی به دنبال چاپ کتاب نبوده و نیستم و اگر اصرار و پیگیری دوست شاعرم، فریبا شادلوی نازنین نبود، اصلا مجموعه شعری چاپ نمیکردم.
از منظر کسی که دستی در نقد ادبیات دارد، شعرهای خودش هیچ وقت کامل و مورد تأیید نیست. شاید یک علت سختگیری و پرهیزم از چاپ کتاب، همین مسئله بوده است.
درباره فعالیتهای اجرایی و ادبی خود توضیح دهید. نظرتان درباره کنگرهها و جشنوارههای ادبی چیست. آیا در ارتقا و رشد شاعران تأثیرگذار است؟
من سرودن شعر را از نوجوانی با زمزمههایی آغاز کردم و بعد بهطور جدی آن را در دوران دانشجویی با حضور در جشنوارههای شعر دانشجویی دنبال کردم. جلسات شعر مشهد را پیگیری میکردم و آشنایی و مراودات با شاعران دیگر شهرها و استانها در جشنوارههای شعر دانشجویی، تأثیر خوبی در تبادل اندیشه و سبکهای ادبی و نوع سرودنم داشت. خب، مسلما رویدادهای فرهنگی دستاورد خودش را دارد و دیدار با بزرگان شعر از نزدیک برای ما جوانترها در آن زمان غنیمتی بود. مثلا من جایزهام را در یکی از همین کنگرههای ادبی از دست مرحوم قیصر امینپور گرفتم و هنوز این موضوع برایم حس خوشایند و خاطره دلچسبی است.
این روزها هم بهواسطه شغلم سعی میکنم فضاهای ادبی را برای دانشآموزان مستعد، فراهم و کانون را به پاتوق فرهنگیهنری برای کتابخوانها، شاعران و نویسندگان تبدیل کنم.
شما با اینکه در قالبهای کلاسیک طبعآزمایی کردهاید، اما ترجیحتان بر این بود که «پرنده بیحواسی که خواب میبیند» اثری در قالب سپید باشد. لطفا درباره این موضوع توضیح بدهید.
در قالبهای شعر کلاسیک، بیشتر غزل، دوبیتی و چهارپاره کارکردهام و به غزل و شور و حال و هوای تغزلی علاقهمند هستم، اما طبعآزمایی در قالب شعر سپید هم ظرفیت و وسعت خودش را دارد، انگار دشت وسیعی در مقابل تو قرار گرفته و میتوانی از همه امکانات بسته به توان خودت بهرهبرداری کنی؛ با مخاطب راحتتر ارتباط برقرار میکنی و کلمات را رها میکنی تا خودشان را پیدا کنند و هیچ محدودیتی نداری. به نظر من سرودن شعر سپید سختتر از شعر کلاسیک است. از طرفی شعر سپید، برای ترجمه به زبانهای دیگر قالب راحتتر و بهتری است.
به نظر میرسد شعرهای این مجموعه از نظر زبانی، زیاد یکدست نیستند، دلیلش به چه موضوعی برمیگردد؟ آیا اشعار در یک بازه زمانی خاص، سروده نشدهاند؟
در این مجموعه چند کار به زبان محاوره وجود دارد که بهدلیل زیبایی، صمیمیت و راحتی به این نوع سروده، علاقهمندم. من ذهن کلاسیکسرایی دارم و اینکه برخی اشعار شاید به هایکو نزدیک شده باشد و آن یکدستی را در کل مجموعه نمیبینید، دلیلش نیاز زبان امروز است. شتابزدگی جهان، آدمها و فضای مجازی، ذهن مخاطب را اینگونه تربیت کرده است که حوصلهای برای خوانش اشعار بلند نیست و مخاطب شتابزده امروز با شعری که هرچه کوتاهتر و خلاصهتر باشد بیشتر ارتباط برقرار میکند.
نظر شما درباره جایگاه شعر زنان در ادبیات امروز و ویژگیهای آن چیست؟
به گفته زبانشناسان، عواملی مانند جنسیت، سن، طبقه اجتماعی و... مستقیما بر زبان تأثیر میگذارد. در واقع عناصر زندگی روزانه میتواند در شعر زنان وارد شود، اما شعر محض، میتواند فارغ از جنسیت باشد. تولید نظام معنایی، سالها در انحصار مردان بوده است و قوانین جنسیتی هر جامعهای را میتوانیم ازطریق زبان بشناسیم. اما تفاوتهای زبانی و کلامی که حاصل تجربههای متفاوت جهانزیست ما هستند در موقعیتهای اجتماعی متفاوت و نقشهای اجتماعی متفاوت خودشان را نشان میدهند. فقط این را میتوانم بگویم که امروز شاعران زن، مرزهای ادبیات نخبهگرا و عامهپسند را جابهجا کردهاند؛ مطالبهگر و آگاه هستند. برخورد زنان با شعر و ادبیات، برخوردی انتقادی و پرسشگر است. ما هم اکنون زنان شاعر بسیار توانمندی در مشهد داریم که آثار بسیار خوبی از آنها دیده و شنیدهایم. در این باره میخواهم یادی کنم از زندهیاد الهام اسلامی عزیز که شعرش اصیل و واقعی بود. خودش بود و حقیقی بود.
طبیعتگرایی در این مجموعه بسیار پررنگ است، چنانکه گاهی با بیان تصویری و ایجاز ادبی، مخاطب دوستدار شعر، از لذت سرشار میشود: «دیواری بودم در مقبرههای اندوه، من مزرعه چای بودم، در فصل زمستان و ...». چگونه این نگاه را با زندگی شهری امروز پیوند زدهاید؟
شاعر شهرنشین در چهارچوب آپارتمان بستهاش با خیال و عاطفه شعریاش با عناصر طبیعت ارتباط برقرار میکند. درواقع شاعر، جهانبینی خودش را در پیوند با زیباییهای طبیعت عمیقتر میکند. رابطه شاعر و طبیعت مثل رابطه گل و بوی خوش است. حتی دیدگاه او درباره هستی و انسان بهشکل بیواسطهای با طبیعت پیرامونش آمیخته و در ارتباط است. من از طبیعت الهام میگیرم؛ فصلها و رنگها خودشان راهی به شعر و زندگیام باز میکنند.
از دغدغههای اجتماعی خود و نمود آن در شعرتان بگویید؟
برای من که جامعهشناسی خواندهام و درعرصههای اجتماعی حضور دارم، دغدغههای بسیاری وجود دارد. مگر میشود شعرت بیان اجتماعی و آمال و آرزوهایی برای مردم سرزمینت نباشد؟ در این مجموعه، اشعاری با مضامین اجتماعی وجود دارد و سعی کردهام منِ فردی خود را به سطحی از لایههای منِ جمعی گره بزنم و در پاسخ به پرسش شما باید بگویم بله، شعر اگر عمق اندیشه تو را، دردهای جامعه تو را و رهایی و رستگاری را نگوید پس به چه دردی میخورد؟
در «پرنده بیحواسی که خواب میبیند» با شعرهایی روبهرو میشویم که ناشی از جهانبینی و نگاه دردآلود شاعر است: نظر شما درباره اندوهنگاری در شعر چیست و چرا در شعر زنان، اندوه بسیار پررنگ است؟
اینکه اندوهنگاریِ تعمدی در شعر باشد، نه اینگونه نیست اتفاقا نقدی که همیشه خودم به اشعار دوستانم داشتهام همین نوشتن از اندوه، سیاهی و مرگ بوده است و پرسیدهام مگر زندگی چه کم از مرگ دارد که از زندگی و امید نگوییم. گاهی خیلی سعی کردهام از شادمانی انسان بسرایم، از روزهای روشن آفتابی، از گلهای آفتابگردان و...، اما میبینیم که در شعر خودم نیز همین اتفاق، ناخوداگاه افتاده است و تو نمیتوانی از آنچه با روح و اندیشهات درآمیخته جدا باشی. از کوزه همان برون تراود که در اوست. وقتی چیزی در پیرامون تو سامان ندارد و آشتی و صلح گاه تنها کلماتی است در کتابهای شعر، وقتی مرگ از هر سو جهان را احاطه کرده و رنج آدمی و تنهاییاش پر بسامدترین اتفاق روزهاست، چطور اندوه راهی به قلب و ذهن شاعر نداشته باشد؛
و در پایان چرا کتابتان را به یک ناشر تهرانی سپردید؟
نشر آرادمان خیلی از شعرهای شاعران مشهدی و خراسانی را چاپ کرده است و دکتر بهرامی، مدیر این انتشارات، ارتباط نزدیک و خوبی با محافل ادبی خراسان و شاعران مشهدی دارد. ایشان خیلی بیشتر از بعضی دوستان شاعر خودمان در مشهد به جلسات ما رفت و آمد میکنند و ارزش قائل میشوند. این برای یک ناشر بسیار مثبت و ارزشمند است که خودش دغدغه ادبیات داشته باشد.
سرودههای منتخب از کتاب «پرنده بی حواسی که خواب میبیند»
«درخت آلو»
اگر تو نبودی
دیوانگیام به باغچه سرایت میکرد
و از شکوفههای آلو بیرون میزد
آسیابهای بادی قلبم را تکه تکه میکردند
اگر تو نبودی
پیچ همین کوچه
تابلوهای نئون چشمکزن
و آلودگی هوا مرا از پا در میآورد
کف خیابان نشسته بودم
با پیراهنی سرخ
به عابران خیره میشدم
آه عزیزم
عزیزم
دیوانگیام را به خاطر بسپار
«بهار نیامده»
سمت همین بهار بیهوده
همین برف نیامده
تصادف وحشتناکی در راه است
که ماشینها را یکی یکی به دره میبرد
خداوند سختگیری
دیوانهوار قهقه میزند
اگر تو نبودی سر سنجاقکی بودم
با شش شاخک
همین حالا
همین حالا
با من بخوان