جریان فمینیسم در هالیوود چنان به ابتذال کشیده شده است که قهرمانان مرد سالهای اخیر بهتدریج جای خود را به نمونه زنانه میدهند، گاهی بدون هیچ منطق و تناسب جنسیتی!
مهدی حسینی | شهرآرانیوز - توجه بیش از اندازه به موضوع زنان فقط کیسه جدیدی است که هالیوود برای جیب عوامالناس دوخته است. برای همین هم مدام نمونههای موفق مردانهاش را با یک زن جایگزین میکند و پول مردم را هاپولی. درواقع این طرز برخورد نقطه اوج زنستیزی است. یعنی همچنان جایگاه مردان برتر است و زنان برای اینکه به نقطه اوج شخصیت برسند، باید جایگزین قهرمانان مرد شوند. معنای فمینیسم هالیوودی دقیقا همین است؛ لوسی بزنبهادر، ابرقهرمانان با لباس خاص همچون بیوه سیاه و کاپیتان مارول و زن شگفتانگیز.
در نقطه مقابل این نگاه برای من نقش خاله لیلا در سریال «روزی روزگاری» مفهوم آرمانی از زن است. عمود خیمه کل روستا که همه مردان را روی سرانگشتانش مدیریت میکند، کیان خانواده را حفظ میکند و حتی مرادبیک دزد و یاغی را تربیت میکند و به راه راست میکشاند و در عین حال لحظهای از زنانگی خود فاصله نمیگیرد.
شقالقمر جدید غربیها هم همین «انولا هلمز» است. ظاهرا خانمی به نام نانسی اسپرینگر که سابقه ۲ ازدواج دارد و انواع و اقسام افسردگیها را از سر گذرانده و در عین حال خودش معترف است اولینبار عشق را با بهدنیا آوردن اولین فرزندش و تجربه مادری حس کرده است، سال۲۰۰۶ به این نتیجه رسیده که دنیای کتابهای پلیسی کارآگاه مشهور «شرلوک هلمز» یک دختر کم دارد. پس لطف کرده و یک خواهر برای شرلوک و مایکرافت اضافه کرده است به نام انولا که وقتی نامش را برعکس کنی، در انگلیسی معنای «تنها» میدهد. کتابی که تاکنون ۶ دنباله هم بر آن نوشته است. فیلم این هفته ما از روی جلد اول این کتابها یعنی «معمای گم شدن مارکوئز» اقتباس شده است.
کوتاه درباره داستان فیلم
داستان در سال۱۸۸۴ و کشور انگلستان میگذرد؛ جهانی در آستانه تغییر و تحولات بزرگ. انولا هلمز در صبح تولد شانزدهسالگی خود متوجه میشود که مادرش ناپدید شده است. مادر انولا عاشق رمزبازی، هنرهای رزمی و گردهماییهای پنهانی زنانه است و حالا درست به همان شکل اسرارآمیز ناپدید شده است. او تعدادی کادوی عجیبوغریب هم برای انولا بهجا گذاشته که در هیچیک از آنها سرنخی از اینکه چرا او ناپدید شده یا کجا رفته است، پیدا نمیشود. حالا انولا که دوران کودکی خوب و آزادانهای را از سر گذرانده بود، ناگهان خود را در سرپرستی برادرانش، شرلوک و مایکرافت، میبیند که او را به چشم دختری وحشی میبینند که هیچ بویی از بانو بودن نبرده است و میخواهند او را به مدرسه شبانهروزی بفرستند تا آداب معاشرت یاد بگیرد. انولا که دوست ندارد به خواسته آنها تن دهد، شبانه فرار میکند و به لندن میرود تا دنبال مادرش بگردد، اما خیلی اتفاقی درگیر پرونده لرد مارکوئیز میشود که از خانه متواری شده و قاتلی قصد سربهنیست کردنش را دارد. به این ترتیب انولا ناخواسته پا در مسیر برادرش میگذارد، با این تفاوت که از او هم پیشی میگیرد و پرونده را زودتر حل میکند.
معجزه اصلی: بازیگری
انولا هلمز پیش از هرچیز فیلم هنرنمایی بازیگران و طراحی صحنه و لباس است. درواقع انولا هلمز را باید به چشم یک فیلم عصر ویکتوریایی دید که معماری و طراحی لباس جذابی دارد، اما در آن از مهمانیهای آنچنانی، مراسمهای چای خوردن و لردها و لیدیهای پیگیر ازدواج خبری نیست. نقطه اوج بازیگری در این فیلم بر دوش میلی بابی براون است که باوجود مضامین گوناگون مطرحشده در فیلم که در ادامه بهعنوان یکی از نقاط ضعف اصلی اثر به آن خواهیم پرداخت، موفق شده است همه حسهای ذکاوت ذاتی، پریشانحالی ناشی از گم شدن مادر، نوجوانی و تجربه اولین عشق، کشف یک دنیای جدید، جنگجو بودن و در عین حال صمیمیت و نزدیکی با مخاطب و حس شوخطبعی را در بازی روان خود بگنجاند.
انتخاب هنری کاویل در نقش شرلوک هلمز هم از آن انتخابهای فوقالعاده است. او در لباسی که اینبار عامدانه با زمینه آبی و نه آن لباسهای سیاه و خاکستری معمول شرلوک هلمز، طراحی شده، ذکاوت هلمز را بهخوبی تجسم بخشیده است و در بازیاش نشانی از سوپرمن و قهرمان بزنبهادر نقشهای قدیمی او دیده نمیشود. من بدم نمیآید سریال یا چند فیلم سینمایی با بازی او در نقش شرلوک هلمز را ببینم.
پاشنه آشیلهای فیلم
انولا هلمز بهعنوان یک فیلم برای سرگرم شدن نمره قبولی میگیرد. ضربآهنگ خوبی بهویژه در یک سوم ابتدایی دارد. لندن قدیم با آن لباسهای زیبا، بازیگران جذاب و اکشنهای گاهوبیگاه برای سرگرم شدن تماشاگر عادی کافی به نظر میرسد، اما چند ایراد اساسی باعث میشود با یک فیلم خوب فاصلهای چشمگیر داشته باشد.
حل معما: یکی از جاذبههای اصلی در مجموعه کتابهای معماییپلیسی از قبیل شرلوک هلمز، هرکول پوآرو، خانم مارپل و... پیچیدگی معماها و ذکاوت کارآگاه در یافتن سرنخها و درنهایت استنتاجهای دقیق و رسیدن به جواب معماست. رمز و راز گم شدن لرد مارکوئیز چندان پیچیده نیست و نیز بهدلیل همین سادگی، ذکاوت چندانی برای حل معما نمیطلبد.
ضعف در پرداخت شخصیتهای فرعی: فیلم انولا بهدلیل پراکندگی موضوعاتی که مطرح میکند، فرصتی برای پرداختن به شخصیتهای فرعی متعدد خود ندارد. پیش از همه شخصیت مادر و انگیزههای او که ظاهرا عامل محرک اصلی قصه است، تا انتها بهدرستی پرداخت نمیشود. نه میفهمیم دقیقا مادر دارد چهکار میکند و نه میفهمیم چرا به آن شکل ناپدید شده است. دلیل باسمهای که «میخواستم تو خودت را پیدا کنی» که بهزور به انتهای فیلم سنجاق شده است، به هیچوجه قانعکننده نیست. اگر انولا در درگیری با آن قاتل در کوچهپسکوچههای لندن تلف میشد، چه؟ شخصیت شرلوک هلمز، آن زن سیاهپوست که مدرس هنرهای رزمی است، مایکرافت، مدیر مدرسه تربیت دختران، مادربزرگ لرد مارکوئیز و آن پلیس طرفدار شرلوک، همگی شخصیتهایی هستند که نصفهکاره رها شدهاند.
کیفیت تلویزیونی: انولا هلمز اولین تجربه سینمایی هری بردبیر در مقام کارگردان است. او پیش از این اپیزودهایی از سریال «کشتن ایو» و «فلیبگ» را کارگردانی کرده است. همین امر سبب شده است تا انولا هلمز سبک بصری یک اثر سینمایی را نداشته باشد و چنانچه کسی از میانه فیلم وارد شود و حرف زدن انولا را رو به دوربین ببیند، فکر کند با یک سریال تلویزیونی مثل «خانه پوشالی» طرف است. این کیفیت تلویزیونی متأسفانه در ریتم و ضربآهنگ فیلم هم دیده میشود. فیلم شروع خوب و سریعی دارد، ولی هرچه جلو میرود، آنقدر بسطهای بیدلیل پیدا میکند که به هیچوجه مناسب یک اثر سینمایی نیست و باعث میشود ریتم فیلم کند شود. انولا در این فیلم از یک طرف درگیر پیدا کردن مادر است، از طرف دیگر باید خودش را با جامعه جدید وفق دهد. این وسط پرونده مارکوئیز و اولین تجربه عاشقی هم پیش میآید. جنبشهای زنانه و فعالیتهای همزمان شرلوک و مایکرافت هم بهصورت موازی در جریان است. همین امر باعث شده است تا انولا هلمز انسجام یک اثر سینمایی را نداشته باشد. من معتقدم انولا بهعنوان سریال اثر موفقتری از کار درمیآمد.
در انتها با وجود اشکالهای اساسی در فیلم انولا، باید گفت با اثری استاندارد و سرگرمکننده طرف هستیم که میتوان تماشایش را به همگان توصیه کرد، بهویژه که از معدود فیلمهای سالم این روزها از نظر اخلاقی است و همه اعضای خانواده میتوانند با خیال راحت به تماشایش بنشینند. از آنجا که هالیوود هم بیخیال اینجور ایدههای دنبالهدار نیست و حتما قسمتهای بعدیاش را میسازد، فقط میتوانم اظهار امیدواری کنم در آثار بعدی، انسجام بیشتر و معماهای جذابتری را شاهد باشیم. حیف بازی خوب میلی بابی براون است که در یک اثر متوسط با نقش انولا خداحافظی کند.