در محدوده سیسآباد و جاده سیمان، ۲۰۰ کارگاه سماورسازی وجود دارد. در کنار این صنف بزرگ، صنفی مکمل وجود دارد که بهنوعی هنر و صنعت را با هم ترکیب کرده و سماورهای اولیه را به صورتی هنرمندانه و موردنظر خریداران به طرح و نقشهای ایرانی قلمزنی میکنند و محصولی فاخر به بازار ارائه میدهند.
فرنود فغفور مغربی | شهرآرانیوز؛ در محدوده سیسآباد و جاده سیمان، ۲۰۰ کارگاه سماورسازی وجود دارد. در کنار این صنف بزرگ، صنفی مکمل وجود دارد که بهنوعی هنر و صنعت را با هم ترکیب کرده و سماورهای اولیه را به صورتی هنرمندانه و موردنظر خریداران به طرح و نقشهای ایرانی قلمزنی میکنند و محصولی فاخر به بازار ارائه میدهند.
قلمکاران این محدوده اغلب شاگرد استادان بیک یزدی و مرتضی شفیعی زرگر هستند. در این نوبت مجال گفتگو با شفیعی زرگر برایمان پیدا شد. او در دوران دانشآموزی دیپلم گرافیک گرفته و با طراحی آشنا بوده است. زمانی که نوبت وارد شدن به بازار کار برایش رسیده، تجربیات مختلفی را طی کرده و در آخر به اصرار داییاش، استاد بیک یزدی، وارد این حرفه شده است.
شفیعی زرگر بعد از مدتی شاگردی و کسب تجربه و الفت با هنر قلمزنی، کارگاه اختصاصی خود را بنیان گذاشته است. او با استفاده از ابداعاتی مانند وارد کردن قالبزنی و ساخت قلمهای جدید توانست رویکردی نو در این حرفه به وجود آورد. این استادکار در کنار کار بازار به تکمیل تحصیلات دانشگاهی هم اقدام کرده است و آن را مدیون همراهی همسرش میداند.
در ادامه بخشهایی از پرسش و پاسخ با او درباره ماهیت این هنر، جایگاه آن در زندگی امروزی، وضعیت شاغلان آن در منطقه ۳ و مواردی از این دست را باهم مرور میکنیم.
مختصری درباره خود و زندگیتان توضیح دهید؟
متولد سال ۶۰ هستم. دیپلم گرافیک گرفتم و بعد از آن به دنبال سربازی و کسبوکار رفتم و سپس ازدواج کردم. در سال ۹۰ شرایط برای ادامه تحصیلم فراهم شد و به دانشگاه رفتم و این نوبت مدرک کارشناسی هنرهای اسلامی را دریافت کردم. درباره تحصیلات تکمیلیام هم بگویم ماجرا از شبی شروع شد که با همسرم تلویزیون نگاه میکردیم و اخبار درباره آغاز ثبتنام کنکور میگفت. من بعد از دیپلم در دانشگاه قبول شدم، اما نتوانسته بودم به دانشگاه بروم. این ماجرا را با همسرم در میان گذاشتم. همسرم با روی باز و درایت کامل گفت: «خب چرا الان ادامه تحصیل نمیدهی؟» این را از همسرم بهعنوان «تعارف» تلقی کردم، اما وقتی اصرار او را دیدم، مجاب شدم که مسئله را جدی بگیرم. در امتحان ورودی دانشگاهها شرکت کردم و قبول شدم. آن زمان هم باید کاروکاسبی را ادامه میدادم و هم وظایفم را بهعنوان مردی که همسر و فرزند دارد انجام میدادم. همسرم با قناعت این دوره را پشت سر گذاشت و من توانستم تحصیل دانشگاهی داشته باشم و بهنوعی به آرزوی دیرینهام برسم. درسهایی که در دانشگاه فراگرفته بودم و مدرکم در کار روزمرهام هم کارگشا بود. دید همکاران و مشتریان به من بهتر شد و با ادب بیشتری با من گفتگو میکردند. حتی سطح کارم ارتقا یافت.
چطور شد که با این هنر آشنا شدید؟
پس از سربازی کارهای مختلفی را بهاصطلاح تست زدم. آنها اغلب با هنر ربط و ارتباط خاصی نداشتند و نتیجه خوبی هم نگرفتم و بدهی هم بالا آوردم! بعد از این دوره دایی من، استاد بیک یزدی، از من خواست به کارگاهش بیایم. گفتم من به قلمزنی هیچ علاقهای ندارم و از او اصرار بود و از من انکار. در آخر به من گفت که تو به کارگاه بیا و کاری هم نکن و اینجا فقط حضور داشته باش. بههرحال به کارگاهش رفتم و از پیله تنهایی بیرون آمدم. نشستن و نشستنهای بعد از آن باعث شد که آرامآرام با قلم و چکش هم دوست شوم و آن را به دست بگیرم و شدم چیزی که امروز هستم. در اوایل بهواسطه اینکه با هنر طراحی آشنا بودم و حتی پیش از آن برای کارگاه داییام طراحی میکردم دستم از همسنوسالانم جلوتر بود، اما این مقدار من را راضی نمیکرد. شاید سکوی پرتاب من ابداعی بود که مراحل کار را سادهتر و تمیزتر میکرد. در اوایل ورودم به کار قلمزنی بیشتر جنبه تزیینی داشت و معمولا کارهایی انجام میدادم که قرار بود نهایت در دکور منازل استفاده شود؛ اما با تغییراتی که در روند کار دادم و بهواسطه آن توانستیم قیمت نهایی را خیلی کمتر کنیم، مصرفکنندگان هم اقبال بیشتری نشان دادند و سطح فراگیری کارم گسترش پیدا کرد و استقبال زیادی شد. بهعنوانمثال میتوانم بگویم تولیدکنندگانی که در کار ما قبل از من محصول درست میکردند ترجیح میدادند فقط ۲۰ درصد محصولشان را برای قلمزنی بفرستند و ۸۰ درصد کار را بهصورت ساده و بدون قلمزنی به بازار فرستاده شود، اما الان بالعکس شد و ترجیح میدهند ۸۰ درصد کارشان را که در کارگاه من یا دیگر کارگاهها قلمزنی شده است به بازار فروش ارسال کنند. بههرحال اگر استقبال مردم نبود سطح تولید ما هم اینقدر افزایش پیدا نمیکرد. عموم تولیدت هنری ما امروزه به قلمزنی سماور و سرویسهای کنار سماوری برمیگردد. مقداری هم دیگهای مسی است که بهصورت قلمخورده وارد بازار میشود.
سابقه این هنر به چه زمانی برمیگردد؟
سابقه این هنر با توجه به جستوجوی شخصی من و اطلاعاتی که در بازار کار شنیدهام به ۵ یا ۶ قرن قبل برمیگردد. مهد آن در روزگار ما اصفهان است و بیشتر از من باید هنرمندان اصفهانی درباره سابقه آن صحبت کنند. اگر بخواهم بنا به تحقیقات تاریخیای که انجامشده پاسختان را بگویم واقعا تا به امروز نمیتوان پیشینه دقیقی برای این هنر در ایران باستان پیدا کرد. هرچه عقبتر برویم گاهبهگاه نمونههایی در این رشته و موارد مشابه کشف میشود. بنا به نظر محققان در اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول پیش از میلاد هنر و صنعت فلزکاری در نقاط گوناگون ایران بهویژه در شمال و شمال غرب و حاشیه جنوبی دریای مازندران شکوفایی داشته است.
از آثار مهم بهدستآمده در این دوره «جام طلای حسنلو» است که در سال ۱۳۳۶ کشف شد و دارای نقوش برجسته، چون خدایان سوار بر گردونه یا ارابه است. در هزاره اول پیش از میلاد فلزکاری و قلمزنی در ایران از رونق و اعتبار ویژهای برخوردار بوده و آثار باارزشی از آن دوران برجایمانده که ازجمله آنها «جامهای طلای مارلیک» است.
در سالهای اخیر وضعیت قلمزنی در مشهد و منطقه ۳ که کارگاه شما در آن واقعشده چه طور بوده است؟
در دهههای اخیر تا جایی که من میدانم هنر قلمزنی چندان در مشهد دیرینهای نداشته و نهایت یکی دو استاد به این رشته میپرداختند و آنها هم ریشه اصفهانی داشتهاند. حتی سماورها و ظروف مسی که در این منطقه ساخته میشد برای قلمزنی به اصفهان فرستاده میشد. تا اینکه استادم جناب بیک یزدی که استاد قلمزنی روی انگشتری نقره بود بدون اینکه کلاس خاصی بروند بهصورت ذوقی و خودجوش قلمزنی روی فلز برنج را شروع کردند. با توجه به اینکه ما در منطقهای هستیم که سماور و وسایل کنار سماور بهوفور وجود دارد همین شد که تمرکزش بر قلمزنی بر سماور و اسباب و متعلقات آن قرار گرفت. بنا بر صحبتها و خاطراتی که داشت برایمان تعریف میکرد در مسیر کار بهاصطلاح خیلی به در و دیوار خورد و راههای مختلفی را طی کرد. استاد بیک یزدی حتی با بیمهری هم مواجه شده بود، البته نهایت در کارش موفق شد. الان به صورتی است که کسی کارش را برای قلمزنی به اصفهان نمیفرستد و ما در همین شهر مشهد، همه کارهای موردنیاز را قلمزنی میکنیم. الان در محدودهای که ما کار میکنیم حدود ۲۰۰ واحد صنفی سماورساز وجود دارد و ما قلمزنها هم حدود ۲۵ کارگاه بهصورت مستقل در این بخش داریم. همگی شاگرد استاد بیک یزدی هستیم و تعدادی از قلمزنهای منطقه شاگرد من بودهاند.
چه تغییرات و ابداعاتی در کار قلمزنی ایجاد کردهاید؟
درباره تغییرات هم باید بگویم که چند سالی است از سبک «قالبزنی» در هنر قلمزنی فلزات استفاده میکنیم. تعداد کارهای نهایی شده در روز افزایش پیدا کرده است و همچنین الان مشتریها هم راضیتر هستند و میگویند بویی که دستساختههای قبلی در اوایل کار ایجاد میکرد وجود ندارد. چراکه پیش از این در مراحل کار از قیر استفاده میشد. در پی این پیشرفت کاری سرعت و تمیزی کار ارتقا یافته بود. پیش از این اشاره کردم به ابداعی که روند کار را پاکیزهتر و سریعتر میکرد. باید بهعنوان مقدمه بگویم بخشهایی از کار ما همراه با قیر بود؛ یعنی داخل کار قیر میریختیم و پس از سرد شدن روی آن قلمکاری میکردیم و باید بعد از این مرحله با گازوئیل قیرها را میشستیم و روال کارمان با دردسر فراوانی همراه بود. کارمان هم خطرناک بود و هم آلودگی داشت. این روال سالیان سال انجام میشد و به نظرم رسید که باید جایگزین بهتری برای قیر پیدا کنیم. متریال (مواد) مختلفی را جایگزین کردیم. در نمونههایی که از اصفهان میرسید هم دیده بودم که از قیر استفاده نمیکنند، اما به علت دسترسی نداشتن نمیتوانستم راز کارشان را پیدا کنم. به فکرم رسید که از قالب سربی استفاده کنم. کار را ادامه دادم و بهجای سرب از چدن بهره گرفتم. قالب را برای داخل سماور به کار میبردیم و روی سماور با چکش و قلم کار قلمزنی را ادامه میدادیم. همین ابداع شمار (تیراژ) کار را بالاتر و قیمت نهایی را پایینتر میآورد و فراگیری بیشتری در بازار فروش به بار میآورد. بعد ازآن قلمهایی را هم ابداع کردم. هنوز هم این قلمها نام خاصی در روند آکادمیک رشته قلمزنی ندارد و برای خیلیها ناشناخته است؛ به عنوان مثال من قلمی ساختم که میتواند در عمل کار سه قلم مجزا را با هم انجام دهد. الان بهگونهای است که کارگاههای مختلف از قلمهای خاص خودشان بهره میبرند و بهنوعی امضای ما در نوع قلمزنی کارهایمان دیده میشود و فردی که مقداری دقت و تجربه داشته باشد میتواند از نوع قلمزنی به استادکاری که آن را ساخته پی ببرد.
با چه مشکلاتی مواجه هستید؟
مشکلات در همه کارهای صنعتی و هنری وجود داشته و دارد. ما و کارهای ما هم مستثنا نیست. هر دورهای هم مشکلی دارد. وقتی آدمها با مشکلی مواجه میشوند تصور میکنند بزرگترین مشکل دنیا برایشان پیش آمده، اما وقتی با دیگر دورهها و مشکلات و تجربهها مقایسه میکنیم میبینیم مسئله چندان غیرعادی و غیرقابلانتظار هم نبوده است! باید سخت نگرفت و مشکل را آنچنان بزرگ ندانست. در کار ما هم مشکل بوده، اما نمیتوانم بگویم مسئلهای بزرگ داشتهایم یا با آن خیلی دستوپنجه نرم کردهایم. مسائلی بوده و با تدبیر و صبر و حوصله حل شده و روال زندگی همین بوده و هست.
کرونا در کار شما چه تأثیری داشته است؟
کرونا در کسبوکار ما هم تأثیر داشته است. میزان فروش نهایی در بازار کم شده و درنتیجه کارهای کمتری برای قلمزنی به کارگاه ما سفارش داده میشود. همچنین بحث قرنطینه مطرح بود و رفتوآمدها به همین واسطه کمتر شده بود و بازار کارمان رونق پیش از این را نداشت و هنوز هم ندارد. فعلا صبر و قناعت را الگوی زندگی قرار دادهایم. بههرحال خوشحالم که خودم و همکارانم تا به امروز گرفتار این بیماری نشدهایم. من هم مانند عموم مردم منتظر پایان این دوره هستم. امید که همهچیز زودتر بهتر شود. برای همه مریضهای کرونایی هم آرزوی صحت و سلامتی دارم.
چه خاطره ویژهای از این کار دارید؟
وقتی انسان مقطعی از زندگی را طی میکند حتی خاطرات تلخ هم شیرین جلوه میکند. من همیشه به خاطر اینکه شاگردان و همراهان کارم جوانها بودند حس نشاط داشتم. در میان همه خاطراتم این نکته به نظرم جالبتر باشد که روزی با خانواده در بازار گردش میکردیم. ازجمله سماوری را دیدم که از کارهای خودم بود و اتفاقا از نمونههای پرکار و شکیل ساختهشدهام محسوب میشد. راغب شدم قیمتی که دستساختهام را به فروش میرسانند بدانم. پرسیدم و وقتی دیدم قیمت را خیلی بالا میگوید گفتم به نظرتان خیلی گران نمیفروشید؟ فروشنده گفت: نه! این دستساخته استادکارهای اصفهانی است و برای همین ارزش زیادی دارد. همسرم که میدانست آن سماور در کارگاه من ساخته شده به من لبخندی زد. حس اینکه توانستهام بهاندازهای کارم خوب باشد که مارک استادکاران اصفهانی را روی آن بزنند، هرچند این رفتاری غیراخلاقی است، اما نشانه خوبی برای کیفیت بالای کارم بود! این خاطره متعلق به ۴ سال بعد از آن بود که روال جدید را راه انداخته بودیم.
بهصورت متوسط درآمد این کار چه قدر است؟
واضح است که یکی از شیرینترین بخشهای هر کار همین بخش درآمد است. راستش تمایلی ندارم که میزان درآمدم را بگویم و حتی نمیتوانم به علت آن هم اشاره کنم و به قول مشهدیها «مُدُنم، ولی نُمُگم»؛ اما برای اینکه سؤال شما را هم بیجواب نگذاشته باشم باید بگویم برای نیروهای کاری که در کارگاهم کار میکنند درآمدی بین ۴.۵ تا ۵ میلیون تومان پرداختی دارم. آنها هم راضی هستند و علاوه بر اینکه میتوانند زندگیشان را اداره کنند میتوانند پساندازی در آخر ماه داشته باشند. اگر کسی بخواهد به این کار وارد شود باید در نظر داشته باشد که در ابتدای کار نمیتواند درآمد خاصی داشته باشد و باید صبر کند. این فرد باید پیش از ورود به کار مقداری «طراحی» یاد داشته باشد. میتوان تمرینهای لازم را قبل از ورود به کار شروع کرد و در خانه با قلم و کاغذ در این بخش تمرین کرد. باید سرعت دست و هماهنگی چشم و دست در طراحی بالا برود تا فرد در عمل بتواند قابلیت لازم را برای این کار داشته باشد. در اوایل کار، حقوق کمی به فرد پرداخت میشود و هرچه قدر مهارت، تجربه و سرعت فرد بیشتر شود میزان درآمدش هم از این کار بیشتر میشود. مبلغ درآمد برای کسی که یک سال وارد این کار شده است و قابلیتهای لازم را هم داشته حدود ۴ میلیون تومان بهصورت حقوق ماهانه است.
درباره فرهنگ استاد-شاگردی در شغل خودتان توضیح دهید.
در این بخش هم بهگونهای درس آموخته داییام هستم. در آن دوران میدیدم که شاگردهای مختلفی وارد کار میشدند و کار را یاد گرفته و از کارگاه داییام جدا میشدند. برخلاف تصور داییام حتی بعد از جدا شدنشان و اینکه آنها برای خودشان کارگاهی مستقل فراهم میکردند هم حمایت میکرد. من هم شاگردهای زیادی داشتهام و خیلی از آنها هماکنون کارگاههای مستقلی دارند. بههرحال خودم هم روزی از داییام جدا شدم و با همکاری داییام و دیگر اعضای صنف کارگاهم شناخته شد. در این محدوده ۲۵ کارگاه قلمزنی وجود دارد که ۹ استادکاری که الان در کارگاههای خودشان در همین حوالی مشغول به کار هستند ازجمله شاگردان خودم بودهاند و در کارگاه من این هنر را آموختهاند و الان استادکار هستند. جالب است بدانید علاوه بر اینکه الان رابطهام قطع نشده که حتی بیشتر شده است و بین خودمان بده و بستان ابزار و محصول داریم و گاهی باهم رفتوآمد خانوادگی هم داریم. آن عزیزان هم احترام استادکارشان را دارند و حرمت پیشکسوت را دارند. به عنوان مثل برای نرخگذاری در سال جدید به کارگاهم میآیند و باهم شور و مشورت میکنیم و بااینکه خودشان در این کار به مرحله استادی رسیدهاند بازهم جانب پیشکسوت و کسی که به آنها این هنر را آموخته را دارند.
من هم از رفتارشان سپاسگزارم. خوشحالم که در این صنف جوّ خوبی بین همه ما برقرار است. اینگونه نیست که شاگرد من همیشه شاگردصفت باقی مانده باشد. ازجمله شاگردانم کسانی بودهاند که پس از دورهای که با من همکاری میکردند به سراغ دیگر استادان رفتهاند و در آنجا هم دوره دیدهاند و نکاتی را آموختهاند که من با فروتنی از آنها در زمان انتقال تجربیات کاری آموختهام. میشود گفت لااقل بین محدودهای از همکاران امروزی و شاگردان دیروزیام، همه، همزمان شاگرد و استادکار هم شدهایم.
درباره ارتباطات درون خانوادگیتان هم اگر نکته آموزندهای دارید بفرمایید.
اولین درآمدم از این کار را صرف خرید گل و شیرینی خواستگاری کردم و بعد ازآن روز زیبا تابهحال کارگاهم از کار و سفارش مشتری خالی نشده است. دو پسر دارم که بدون هیچ اصراری از طرف من، کارگاه میآیند و دنبال کار و یادگیری قلمزنی هستند. امروزه به تنها کسی که بدهکارم مادرم است. تمام زندگیام را به او بدهکارم.
حرف آخر؟
در بین صحبتهایم حرف آخرم را گفتهام. حرف آخرم صبوری در کار و زندگی است. من پدرم را در ۹ سالگی از دست داده بودم و مادرم ۴ فرزندش را با زحمت و صبوری به بار نشاند. از او واقعا سپاسگزارم. لطف استادم را هم هیچوقت نمیتوانم فراموش کنم. من پیش از وارد شدن به کار او کارهای مختلفی را تجربه کرده و در آنها موفق نبودم و به نقطه صفر رسیده بودم. او با بزرگواری کارش را به من آموخت و در ادامه من را بهعنوان شریک خودش انتخاب کرد که بزرگواری فوقالعادهای در حق من بود. فداکاری همسرم در زندگیام هم در خور تقدیر است. از وضعیت زندگی و کارم راضی هستم. اینکه توانستهام چندین استادکار بهواسطه شاگردی من به مرحلهای برسند که بتوانند زندگی خود و خانوادهشان را اداره کنند حس خوبی دارد. به مخاطبانتان میگویم باید یکقدم جلو رفت تا جا برای یک نفر دیگر باز شود. نباید فراموش کنیم که پیشکسوتان راه را برای ما باز کردهاند و باید ما هم راهشان را ادامه دهیم تا نسل بعدی هم جای پیشرفت داشته باشند.