«الخاندروای جی فرگوسوی ۲۵ساله در مسابقهای که از طرف کمپانی نرمافزار رسانهای Link Cyber برگزار شده بود، با تماشای قسمتهای مختلف سریالهایی مثل «بازی تاج و تخت»، «زیاد ذوقزده نشو»، «سفینه جنگی گالاکتیا» و «برگری باب» به مدت ۹۴ ساعت و درحالی که بقیه انصراف داده بودند، رکورد ”تماشای بیوقفه تلویزیون“ را شکست.»
کاظم کلانتری | شهرآرانیوز - پناهبردن به یک گوشه دنج در یک شب یا یک روز برای «تماشای بیوقفه و طولانیمدت» قسمتهای یک سریال و بیخبری از گذر زمان برای ما که در این نقطه دنیا از جریان اکران فیلم و پخش سریال عقبیم یا به آن دسترس آنی نداریم، فراغتی مفت و ارزان و حتی گاهی پیشرو است. ما «الخاندروای جی»های کوچک و امیران فراغتهای نیمهشبی و صاحبان اراده نه اسیر انتظارهای هفتروزه میشویم و نه به برنامههای زمانبندیشده تن میدهیم. تابهحال به این فکر کردهاید که چه نامی میتوان بر این رفتار گذاشت: با صدای جیرجیرکها پای تماشای یک سریال نشستن و با صدای پرندهها در صبح بلندشدن. این عطش سیریناپذیر برای اولینبودن در تمامکردن یک فصل و یا ثبت رکورد در تماشای بیوقفه و پشتسرهم و ماراتنی یک سریال از کجا میآید؟
از همان زمانی که مهاجرت از تلویزیونهای کابلی به سرویسهای استریم «نت فلیکس» (معروف به «قطعکردن کابلها») به اوج خودش رسید و از همان زمانی که اصطلاح Binge- watching وارد دیکشنریها شد این عادت بیمارگونه و این عیاشی چندساعته طرفداران افراطی سریالها هم برای خودش نام و نشانی پیدا کرد. حاال برخی Binge- watching را پدیده اجتماعی فراگیری میدانند که مرگ سیستم «تماشای یکقسمت در هفته» را رقم زده و برخی آن را تحولی عظیم در گذران اوقات فراغت با برنامههای تلویزیونی. مشتقات دیگری مثل Binge-racer دایره شمول و تأثیر این اصطالح را گستردهتر هم کرده است؛ وقتی کسی تمام یک فصل از سریالی را در کمتر از ۲۴ ساعت پس از انتشارش تماشا میکند. آیا این تغییر کانال دریافت و تسلط بر زمان و مکان، علاوهبر تغییردادن واحد سریال از «قسمت» (Episode) به «فصل» (Season) واقعا تأثیری بر ادراک و لذت ما از داستان یا محتوایش دارد؟ وقتی به جای پیروی از یک برنامه هفتگی، آن را در یک زمان چندساعته متراکم میکنیم و دوباره به جریان زندگی عادی برمیگردیم چه چیزی را از دست میدهیم و چه چیزی را به دست میآوریم؟
ابتدا باید ببینیم که اصطلاح Binge- watching به چه معنی است و به چه رفتاری اطلاق میشود. Binge در تعبیرات مشابهی مثل Binge- drinking و Binge- eating به یک رفتار خودآزارانه دلالت دارد که همراه با زیادهروی است. این خارجشدن از حالت عادی در تماشاکردن قسمتهای یک سریال برخلاف رفتارهای مشابهش که به یک زیادهروی شرمآور آمیخته است، نوعی افتخار و تفاخر یا پیروزی در مسابقه یا شکستن رکورد تلقی میشود. به نوعی اگر پیشترها تماشای طولانیمدت تلویزیون عملی منفی محسوب میشد حالا به خواندن چندین فصل از یک رمان یا گوشدادن طولانیمدت به موسیقی شبیه است. آیا ما زمیننگذاشتن کتابی جذاب و خوشخوان را زیادهروی میدانیم؟ از طرف دیگر چرا تلاش میکنیم سریالهای بیشتری را به لیست «تماشاشده» هایمان اضافه کنیم؟ آیا ما هم از افرادی هستیم که برای اسپویلشدن قسمتی از سریال محبوبمان خون میریزیم؟ و یا آنقدر جدی هستیم که مدتی تارک شبکههای اجتماعی شویم و حتی روزی سرکار و مدرسه و دانشگاه نرویم از ترس اسپویلرها؟ این نیروی اغفالگر و پرکشش یا حس طمعگونه چنددقیقهای بین قسمتهای یک سریال همان هیولای تعلیق و انتظار است که قبلا ۷روز به جان مخاطب میافتاد و حالا به غل و زنجیر افتاده است.
خوب میدانیم که فریب و زیادهطلبی در «ماراتن تماشا» فرار از تعلیق و تعطیلی تماشای هفتگی یک قسمت از سریال است. در تحقیقی که مؤسسه Interactive Harris در سال ۲۰۱۴ برای «نت فلیکس» انجام داد، ۷۳درصد شرکتکنندگان Binge- watching (از این به بعد «تماشای بیوقفه» یا «ماراتن تماشا» یا «تماشای رگباری» را به جایش به کار میبرم) را تماشای ۲ تا ۶ قسمت از یک سریال تلویزیونی در هربار نشستن پای تلویزیون یا لبتاب یا تلفن همراه و در کل عملی مثبت میدانستند.
چطور مفهوم تفریح و فراغت با تماشای پیدرپی قسمتهای یک سریال بسط پیدا کرده یا تغییر یافته است؟ معمولا تماشای هفتگی سریالها با نوعی انقیاد و یا گرفتاری مخاطب در جبر همراه است. فراغت در این شیوه تابع زمان پخش یا انتشار سریال است. البته که این به ماهیت رسانه تلویزیون برمیگردد، اما آیا همه میتوانند تن به این انقیاد و جبر بدهند؟ قطعا کسانی که به شکل هفتگی و بافاصله سریال تماشا میکنند فراغت آزاردهنده و پرتعلیق آن هفتروز را چیزی لذتبخش میدانند؛ آنها آزادی و قدرت انتخاب زمان فراغتشان را فدای زمان و فضای تفکر درباره سریال میکنند. آنها «ماراتن تماشا» را از دسترفتن تماشای دستهجمعی سریال و گفتگوهای جذاب بعد از آن میدانند. اساسا تماشای هفتگی سریال در آمریکا یا کشورهای اروپایی تجربهای جمعی و خانوادگی است و درمقابل، «تماشای رگباری» تجربهای فردی. اما نبود شرایط تماشای سریال در زمان واقعیاش در ایران به دنبالکنندگان سریالها فرصتی میدهد تا با بهتعویقانداختن دیدن قسمتهای جداگانه، «ماراتن تماشا» را دونفره یا چندنفره تجربه کنند. در این موارد ما همدسته آن کسانی هستیم که از جریان پخش هفتگی سریال عقب میافتند و خودآزارانه میخواهند برای هماهنگشدن با جمع چند قسمت را پشت سر هم تماشا کنند. اینجا دیگر آن فراغت تقسیمشده و منقطع به یک فراغت متراکم و تودهوار و اختیاری تغییرشکل میدهد. به همین ترتیب آن پشیمانی یا شرم مخاطبان شبکه «نتفلیکس» برای از دسترفتن وقت و تلفکردن زمان، در ایران به شکل پشیمانی یا ترس از عقبافتادن از دنیا و تماشای بهروز سریالها درمیآید، همان ترسی که با نام FOMO شناخته میشود و یکی از دلایل تماشای زودتر و سریعتر و بیوقفه سریال است. آنچه ما از «ماراتن تماشا» به دست میآوریم حس کاذب همراهشدن با مخاطبان جهانی است، حتی اگر ساعتهای متمادی شبانهروز را برای تماشای یک فصل از سریال صرف کنیم درحالی که از خستگی چشمانمان به سوزش افتاده و منتظریم همهچیز تمام بشود.