مسلما بسیاری از مردم ایران و زائران حضرت رضا(ع) شیخ بهایی را که در جوار حضرت رضا(ع) مدفون است، میشناسند. هرچند که آثار اصلی و عملی وی در اصفهان همچنان در نظر بینندگان و گردشگران از نمایی واضحتر دیده میشود، محمدبنعزالدین حسینی متخلص و معروف به شیخ بهایی و بهاءالدین عاملی، فقیه، محدث، حکیم و ریاضیدان شیعه عصر صفویه بود که با بر جا گذاشتن بیش از 100کتاب در زمینههای مختلف به شخصیت بیبدیلی تبدیل شده است. بهعلاوه از آثار عملی وی میتوان به منارجنبان اصفهان، نقشه حصار نجف، تقسیم زایندهرود اصفهان و گنبد مسجد امام اصفهان و... اشاره کرد. آنچه بیش از همه شخصیت وی را منحصر کرده است، متنوع بودن زندگی وی اعم از زادگاه، محل تحصیل و مقام سیاسی-مذهبی و خدمات محل خدمت و مرقد وی است؛ زیرا در بعلبک لبنان و در منطقه جبل عامل به دنیا آمد، سپس به ایران و اصفهان مهاجرت کرد. البته خانواده بزرگ وی از نخستین علمای شیعه در جبل عامل بودند که در پی استقرار حکومت شیعی صفویه به ایران نقلمکان کردهاند؛ زیرا ایران آن زمان شرایط و بستر مناسبی برای فعالیت عالمان دینی و مذهبی شیعه گردیده بود. وی هنگام ورود به ایران در سن سیزدهسالگی به سر میبرد و به روایتی هفتساله بوده است.
وی بعد از 3سال اقامت در اصفهان، بنا به توصیه شاهطهماسب اول به قزوین دعوت شد و در منصب شیخالاسلامی پدرش وارد این شهر گردید. بنا به گفته خود شیخ بهایی، وی در سال ۹۷۱قمری مدتی در مشهد بوده است. بعدها که پدرش شیخالاسلام هرات شد، وی فقط با فرستادن اشعاری برای پدر اکتفا کرد. گویا وارد شدن در گردونه سیاست و با توجه به اوضاع نابسامان بعد از شاهطهماسب طبیعی بود که وی اجازه آنچنانی نداشت که آزادانه و به انتخاب خود در هر شهری اقامت کند.
در هر صورت بعد از مرگ پدرش، شیخ عزالدین، به امر شاهطهماسب اولین منصب شیخالاسلامی هرات به وی سپرده شد و بعد از مرگ شاهطهماسب (دوره شاه اسماعیل دوم و محمد خدابنده) به شیخالاسلامی اصفهان انتخاب گردید. گفته میشود این فرمان از عهد شاهاسماعیل دوم صادر گردید و در عصر محمد خدابنده و شاهعباس نیز همچنان این منصب را در اختیار داشت. شیخ بهایی بهمنظور سفر حج از شیخالاسلامی کناره گرفت و پس از مسافرت طولانی، در سال ۱۰۳۵قمری به اصفهان بازگشت و تا آخر عمر نیز همراه شاهعباس و در رکاب وی بوده است. وی در این سفر به عراق، حلب، شام، مصر، سیلان، حجاز، بیتالمقدس و... رفته و با بسیاری از علما و بزرگان صوفیه و مذاهب دیگر دیداری داشته است. گفته میشود وی در سفرهای خود بهصورت ناشناس و در کسوت درویشی سیر میکرد. وی به شهرهای دیگری نظیر کاظمین، هرات، آذربایجان، قم و شیروان (قفقاز) دیداری داشته است. سفر پیاده به مشهد، ازجمله رویدادهای مهم زندگی وی بود که طی دوبار و همراه با شاهعباس صورت گرفت. اوج شهرت و تلاش شیخ بهایی بیش از همه در عصر شاهعباس نهفته است. مقام شیخالاسلامی وی را در زمره استادانی قرارداد که شاگردان زیادی را بپروراند و منشأ خدمات زیادی گردد. شخصیتهایی نظیر محمدتقی مجلسی، ملامحسن فیض کاشانی و ملاصدرای شیرازی و بسیاری از علمای دیگر در نزد وی دانش آموختند. طبق روایتی گفته میشود شاهعباس در امور شرعی و خانوادگی نیز به وی رجوع میکرد. از مجموع احوال زندگی شیخ بهایی برمیآید که وی از شیعیان معتدل بوده است و سلوک و مشی عرفانی داشته و با همه مسلکها ارتباط و حشرونشر داشته است؛ بدون اینکه به آنها تعلقخاطر پیدا کند. وی در علوم ریاضیات نیز متبحر بوده و با فلسفه نیز بیگانه نبوده است. اشعاری هم سروده و با توجه به اینکه ریشه عربی داشته، تفسیر و ترجمه قرآن را خوب میدانسته است. شهرت شیخ بهایی به حدی بوده است که صفویان از عهد شاهعباس تا پایان این سلسله هیچگاه مردی به پایه وی ندیدهاند؛ مردی که علاوه بر شخصیت مذهبی، از نفوذ سیاسی و اجتماعی برخوردار بوده است. تقوا و سادهزیستی وی در بین شاگردانش تجلی پیداکرده بود. گفته میشود که در اواخر عمرش، مرگ خود را طی مکاشفهای استنباط کرده بود و به همین دلیل به خلوتگزینی روی آورد و بعد از 7روز بیماری از دنیا رفت. طبق وصیتش او را به مشهد انتقال دادهاند و در جایی که مدتی بهعنوان مدرسه سابق وی بود، در پایین پای حضرت رضا(ع) به خاک سپردهاند. جایی که اکنون بهعنوان بست شیخ بهایی شهرت یافته و همچنان این نام باقی است. رحمت حق قرینش باد.