آرزو کاظمی هنرمند منطقه ما نقاشی روی بوم را کنار گذاشت، چون میخواست درآمدی داشته باشد
سید مصطفی بهشتی | شهرآرانیوز؛ آمار منتشر شده از سوی وزارت کار در سال ۹۸ نشان میدهد به ازای هر ۴ مرد فقط یک زن در اقتصاد کشور مشارکت دارد، به این معنی که بانوان فعالیت اقتصادی چندانی ندارند و از سویی شغل کافی برای آنان تعریف نشده است، اما این موضوع دلیل نمیشود که بانوان خلاقیت خود را فقط در خانهداری به کار گیرند و به سمت رشد توانمندیهایشان حرکت نکنند.
آرزو کاظمی یکی از همین زنان است که با بهره بردن از استعداد هنری، برای خودش اشتغالزایی کرده و به سطح درآمد خوبی رسیده است. در اولین تماسم برای گفتگو با او گمانم بر این بود که باید به بهانه همین اشتغالزایی با او صحبت کنم، درباره نقاشی و هنر بپرسم و صحبتهایش درباره چگونگی ترکیب نقاشی سفال را بشنوم، اما هرچه گذشت بیشتر متوجه شد که تا چه اندازه سر خود را با تمرکز بر حوزههای دیگر شلوغ کرده است، علاوه بر نقاشی و هنر، موسیقی را به خوبی میشناسد و در این حوزه بسیار منتقد است و البته حرفهایی هم برای گفتن دارد.
هم داستان مینوشتم هم تصویرش را میکشیدم
آرزو کاظمی که نیمی از دهه سوم زندگیاش را سپری کرده، توانسته است در این مدت، شکل زندگی یک جوان موفق را برای خود ترسیم کند. اشاره من به موفقیت به این خاطر است که او در مسیری که علاقه داشت گام برداشته است. خودش میگوید: از کودکی به سه حوزه علاقه زیادی داشتم، هنر، موسیقی و ورزش، اما شرایط کاری موسیقی به گستردگی الان نبود، به این واسطه بیشتر وقت خود را صرف ورزش و نقاشی کردم. داستان مینوشتم و بهانه خوبی بود که برای آن داستان تصویرسازی کنم. به خاطر دارم که یکی از آن داستانها همراه با تصویرسازی که کرده بودم در یکی از روزنامهها چاپ شد و در سن کمی که داشتم انگیزه زیادی به من میداد.
میخواستم نقاشی کردن، منبع درآمدم شود
این بانوی توانمند ساکن محله دانشجو در دوران نوجوانی و جوانی همواره خود را در دوستی نزدیک با هنر میدیده است تا اینکه در هجده سالگی به شکل جدیتری با علاقه و استعدادش روبهرو میشود: وقتی رابطه خود با هنر را عمیق یافتم، تصمیم گرفتم آن را جدیتر بگیرم و در درون خودم پرورش دهم، به همین واسطه کلاسها و دورههای آموزش نقاشی را گذراندم. از سویی با مهیا بودن شرایط، حضور در کلاسهای موسیقی را شروع کردم.
همانطور که آرزو کاظمی اشاره میکند، به طور قطع یکی از راهکارهای رسیدن به موفقیت پرورش دادن استعداد است، یعنی تلاش کردن برای پر و بال دادن به چیزی که هنوز دیده نشده است. کاری که کاظمی کرده همین بوده است. در واقع او بعد از مسلط شدن به هنر نقاشی سعی کرده است آن را در سطوحی متفاوت اجرایی کند: تصمیم گرفتم بعد از نقاشی کردن روی چوب، سفال، پارچه و سنگ را تجربه کنم. چون کاربردیتر هستند و مردم از این اثرها در منازل خود استفاده میکنند. در حقیقت او نقاشی را فقط یک تفریح ندید بلکه سعی کرد طوری بهکار بگیردش که بتوان استفاده بیشتری از آن کرد: بعد از اینکه به کارم تسلط پیدا کردم و تعدادی کار با کیفیت انجام دادم، از حدود ۳ سال قبل تصمیم گرفتم که از دل هنر نقاشی کاری اقتصادی بیرون بکشم تا منبع درآمدم باشد. حالا تاسطح خوبی به هدفم رسیدهام.
وقتی کمالگرایی سد راه هنرمند میشود
هنر در زندگی همه ما ایرانیان -به واسطه پیشینهای که داریم- جاری است و جلوههای مختلف آن را میتوانیم حتی در وسایل اطرافمان مثل تابلو، فرش و ظروف ببینیم.
آرزو کاظمی هنر را اینگونه تعریف میکند: از نظر هر کسی معانی مختلفی دارد، اما به نظر من هنر بزرگترین چیزی است که خداوند به ما داده است که بتوانیم از طریق آن مفاهیمی که در اعماق وجود خود داریم به دیگران ارائه دهیم و به آن معنا ببخشیم. این معنا باعث میشود که روی احساسات انسانها و تفکرات آنها تأثیر بگذاریم و بتوانیم نگاه جدیدی به مفاهیم ببخشیم.
آرزو کاظمی که در کودکی خودش را با یک برگه و چند مداد رنگی سرگرم میکرد، حالا سفالها و سنگها و چوبهای نقاشی شده زیادی تولید میکند که در بازار ارزش مالی خوبی دارند، او به راههای پیشرو جوانان اشاره میکند و میگوید: به نوجوانان و جوانان مانند خودم میگویم که در هر سطحی که هستند و فعالیت دارند، با تمرین زیاد میتوانند به سطوح بالا و مطلوبشان برسند، البته که هیچ موفقیتی یک شبه رقم نمیخورد. به نظرم در مسیر موفقیت دو مؤلفه مورد نیاز است، ابتدا یک معلم و استاد کاربلد و دوم تمرین بسیار زیاد. بدترین آفت هم ناامیدی است. دستیابی به موفقیت کامل خواسته هر فردی است. این کمالگرایی وقتی به هنر راه پیدا میکند میتواند اثرات منفی هم داشته باشد.
آرزو کاظمی درباره این موضوع میگوید: وقتی در راه هنر قدم برمیداری ناخواسته کمالگرا میشوی. به نظرم یک هنرمند باید تلاش کند بعد از خلق یک کار خوب آن را به مردم ارائه کند و منتظر این نباشد که کار یا اثرش به درجه خیلی بالایی برسد، چرا که این اتفاق باعث اسارتت میشود و اجازه نمیدهد اثرت را ارائه کنی و به سراغ کاری بعدیات بروی. هنرت هم هیچ وقت دیده نمیشود.