زمانی | شهرآرانیوز؛ گاهی در دل کویر، گاهی در بطن یک شهر؛ یادگاری از گذشتگان را میبینی. دیوارهای کاهگلی، بادگیرها، سقفهای گنبدی، طاقنماهای زیبا، دهلیزها، حجرهها، ستونهای مقرنسکاری شده، ایوانهای باشکوه و کاشیهای رنگی، همه و همه تو را به سفرهای دور میبرند. در خشت خشت این بناها و در جداره دیوارها تاریخ نهفته است. گویا قدم که در آن بنا بگذاری در و دیوار با تو سخن میگوید و آنجاست که رسالت تو معنا مییابد. خواه یک بیننده باشی و خواه یک معمار، تفاوتی نیست. هر یک با ورود به یک بنای تاریخی مسئولیتی را به دوش میکشیم و آن مسئولیت چیزی نیست جز پاسداشت بخشی از تاریخ.
مرمتگر بنای تاریخی نیز مسئولیت صیانت بخشی از تاریخ و میراث گذشتگان را دارد.
مرمتگری مانند سید وحید لسان طوسی، ساکن محله احمدآباد که سالهاست در این زمینه با عشق و علاقه تلاش میکند. گرچه فعالیت او به مستندنگاری و مرمت محدود نمیشود و چند سالی است که با راهاندازی فروشگاه و کارگاه کاشیسازی قصد دارد این هنر برجسته ایرانی را به دنیا بشناساند. نسیمی از تجربه او از لمس تاریخ، در این گفتگو بر جان ما نشست.
عاشق صدای ساز دوتار تابلوساز شدم
صحبت از تاریخ و گذر زمان میشود و دور از انتظار نیست که سید وحید لسان طوسی، این مرمتگر جوان از کودکی خود بگوید. عشق به هنر ریشه در کودکی او دارد، علاقهای که برای آن با وجود سن کم تلاش میکرده است. او با یادکردن از گذشته میگوید: در یکی از روزهای تابستانی سال ۶۳ در یک خانه ویلایی ساده واقع در چهارراه برق که به چهارراه سیلو معروف بود به دنیا آمدم و تا دوران دبیرستان نیز در آنجا زندگی کردم.
از کودکی علاقه بسیاری به هنر به ویژه موسیقی داشتم، اما آن زمان از نظر خانوادهها فعالیت در این حوزه خیلی مناسب و پسندیده محسوب نمیشد. دانشآموز آرامی بودم و به دلیل علاقهام به موسیقی در یازدهسالگی در تابستانها نیز کار میکردم تا بتوانم برای خود ساز تهیه کنم؛ بنابراین در یک مغازه الکترونیکی در محله مشغول به کار شدم. اطراف آن چند مغازه تابلوسازی بود که فروشنده یکی از آنها دوتار مینواخت و من هم از شنیدن آن صدای دلنشین لذت برده و به آن علاقهمند شدم. با کار کردن، کسب درآمد و پساندازی که به دست آوردم توانستم ساز دوتار برای خود خریده و نزد همان فرد آموزش ببینم.
پس از گذشت دو سال و جلب رضایت خانواده برای موسیقی، پدرم ساز سهتار برایم خرید و من بدون رفتن به کلاس از طریق کتاب و نوار کاست آموزشی کار کردن با آن را فراگرفتم. با آنکه به هنر علاقهمند بودم، اما در دبیرستان به دلیل تمایل خانوادهها به تحصیل فرزندانشان در رشتههای پزشکی و مهندسی من نیز در رشته علومتجربی تحصیل کردم و پس از کنکور در رشته پرستاری قبول شدم. با این حال به دلیل نبود علاقه به آن حوزه از رفتن انصراف دادم و در نتیجه به سربازی رفتم. پس از پایان دوران سربازی بلافاصله فعالیت خود را در حرفه آزاد در صنف پوشاک شروع کردم و در همان زمان با رشته مرمت بناهای تاریخی آشنا و متوجه شدم چنین رشتهای وجود دارد که بتوان در آن حوزه تحصیل کرد؛ بنابراین کنکور دادم و در مقطع کاردانی در رشته مرمت بناهای تاریخی دانشگاه سبزوار قبول شدم و پس از آن برای مقطع کارشناسی کنکور داده و با کسب رتبه دو رقمی در همان رشته قبول شدم.
در دانشگاه دنبال تجربه کار عملی بودم
زندگی دانشجویی در یک شهر دیگر هزینههای خودش را دارد. ضمن اینکه رشته تحصیلی مرمت بناهای تاریخی کار عملی دارد و همین موضوع دلیل محکمی بر افزایش هزینههاست؛ بنابراین آقای لسان طوسی برای تأمین این مخارج در دوران دانشجویی کار کردن را که با آن بیگانه نبوده، انتخاب میکند. او از آن دوران اینطور میگوید: کارهای عملی این رشته هزینهبر بود و باید برای تأمین مخارج آن کار میکردم.
در همان دوران مقالهای درباره ضدزلزله کردن بناهای خشتی نوشتم. از آنجایی که وقتی در دانشگاه هستی هر فردی هنرش را نشان میدهد ما نیز در دانشگاه سبزوار یک گروه موسیقی سنتی راهاندازی کردیم و حتی کنسرت برگزار کردیم که در جشنواره گلبانگ ارائه شد و گروه ما درخشید.
به رشته مرمت بناهای تاریخی علاقهمند بودم و به معنای واقعی کار تخصصی در این حوزه را از دوران کارشناسی شروع کردم. بخش علمی در یک طرف ترازو قرار دارد و بخش تجربه طرف دیگر که اهمیت بسیاری دارد. من نیز چنین چیزی میخواستم و به دنبال کسب تجربه در حوزه مرمت بناهای تاریخی بودم. به پیشنهاد یکی از استادان به نام مهندس علی صالحی که سابقه کاریام را مدیون ایشان و همسرشان هستم برای کار به بشرویه معرفی شدم و اولین قرارداد کاریام را بستم. علاقه و تجربه در کار سبب شد پس از دانشگاه نیز این حرفه را ادامه دهم. به همین دلیل با محمد عرفانیان، دوست خوبی که از دوران دانشگاه با او آشنا شده بودم، اولین شرکتمان را در بشرویه ثبت کردیم و در نتیجه در همانجا ساکن شدم و تا سال ۹۳ در آنجا به کار مستندنگاری، مرمت، ثبت بنا، آسیبشناسی و بازسازی پرداختم. در زمان کوتاهی شناخته شدم و به دنبال آن برای کار به قسمتهای مختلف معرفی میشدم.
مستندنگاری مسجد مدرسهها به من سپرده شد
سال ۹۳ پروژهای از سوی سازمان میراثفرهنگی، صنایع دستی و گردشگری خراسانجنوبی در ایران شکل گرفت که پیرو آن مسجدمدرسههای فاخر و ارزشمند از نظر معماری، ثبت ملی شده و به یونسکو معرفی میشدند. قرعه به نام هنرمند محله احمدآباد میافتد و وظیفه مستندنگاری این مسجدمدرسهها در خراسان جنوبی به او سپرده میشود. لسان طوسی در این باره توضیح میدهد: مدرسه علمیه تاریخی شوکتیه و مدرسه علمیه معصومیه در بیرجند، مدرسه علمیه علیا در فردوس، مدرسه علمیه درمیان در شهرستان درمیان، چهار مسجدمدرسه شاخص در خراسان جنوبی است و من در آن پروژه مستندنگاری را با جزئیات کامل انجام دادم. قبل از آن بناها به ثبت ملی رسیده و نقشههایی نیز توسط دیگران تهیه شده بود، اما مستند نبود و ما وظیفه بهروز کردن آن نقشهها، تزئینات و مرمت بناها را به عهده داشتیم. در نهایت آن بناها ثبت جهانی شد که برای هر ایرانی یک افتخار است.
به ناچار به دکوراسیون داخلی روآوردم
با کولهباری از تجربه در حوزه مرمت و با این هدف که بتواند کارش را در زادگاهش ادامه دهد به مشهد بازمیگردد. او بیان میکند: سال ۹۳ به مشهد برگشتم. با این حال، جدی گرفته نشده و حمایتم نکردند. در نتیجه مجبور شدم به حوزههای دیگر ورود کنم. به همین دلیل در حوزه دکوراسیون داخلی و محوطهسازی مشغول به کار شدم و کارهای زیادی حتی در خارج از مشهد انجام دادم. محوطهسازی و پارکسازی بوستان «مادر» در بوستان مادر در شهرک شهید مهاجر سرخس (پالایشگاه گاز شهید هاشمینژاد) از شاخصترینها در این زمینه است که به موجب آن بیشتر شناخته شدم. گرچه در وضعیت کنونی با نوسانهای قیمت خیلی نمیتوان به این حوزه پرداخت. از سال ۹۴ تا یک ماه پیش نیز پروژههای پالایش سرخس را هم انجام میدادم و به دلیل فعالیت در آنجا به ناچار شرکتی دیگر در آنجا راهاندازی کردم.
آقای لسان طوسی ادامه میدهد: تاکنون مستندنگاری بیش از ۱۲۰ خانه، حسینیه، کوشک، و آبانبار را انجام دادهایم که از آن میتوان به مستندنگاری مدرسه شوکتیه بیرجند، مدرسه علمیه علیا فردوس، ارگ تاریخی طبس، آسیاب تاریخی خان طبس، خانه اسدی بشرویه و ارگ بهارستان بیرجند اشاره کرد. در مستندنگاری فقط به خراسان اکتفا نکردهام بلکه اینکار را در شهرهای مختلف ایران از جمله سمنان، آذربایجانغربی و نیشابور هم تجربه کردهام.
یکی از مستندنگاریهایی که برایم دلپذیر بوده است مستندنگاری خانه پدری خانم سیما بینا بود. خانهای آجری با حفظ اصالتهای قدیم در شهرستان خوسف که مستندنگاری آن سال ۹۲ توسط اداره میراث فرهنگی به ما سپرده شد. همچنین آسیبشناسی کاروانسرای نظامالدوله شریفآباد و مرمت خانه تاریخی امیراحمدی، خانه تاریخی اسدی، خانه تاریخی ملاعبدا... و خانه تاریخی خزایی در بشرویه، خانه تاریخی نخعی روستای خور، خانه قارنی در قاین، مسجد تاریخانه استان سمنان و مسجد جامع قاین را نیز به عهده داشتهام. شهرستان بشرویه به بادگیرهایش معروف است و یکی از نمادهای خراسان جنوبی محسوب میشود. خانه تاریخی اسدی یکی از خانههای دارای بادگیر است که در مرمت آن به بامسازی، کفسازی، جدارهها و بادگیر توجه شد.
همکاری در تهیه طرح تفصیلی شهرستان بشرویه، اجرای طرح گردشگری آبشار گیوک شهرستان بیرجند، ساخت بیش از ۹۰ واحد مسکونی تحت نظارت بنیاد مسکن انقلاب اسلامی در لرستان، همکاری در بازسازی ساختمان تئاتر شهر تهران و پردیس سینمای اطلس مشهد، طراحی و ساخت کاشی دو گنبد در کشور ترکمنستان، اجرای محراب معرق مسجد امیرالمؤنین (ع) مشهد، مسجد حضرت زینب (س) در جزیره کیش، مسجد جامع ارومیه، مسجد حاج شکرا...، عمارت شیر و خورشید ماکو در آذربایجانغربی، مسجد کوشک، گنبد کندال، کاروانسرای میامی، اجرای غرفههای نمایشگاهی داخل و خارج از کشور، طراحی و اجرای سردر مجتمع تجاری کوهسر از دیگر مواردی است که در آن فعالیت داشتهام.
راهاندازی کارگاه کاشیسازی
هنرمند محله احمدآباد هدف خود را انتخاب کرده و در کارش همت زیادی دارد. او با ورود دوباره خود به مشهد در سال ۹۴ به فکر راهاندازی کارگاه کاشیسازی و حمایت از این هنر ایرانی میافتد. به همین منظور از همان سال کار در این حوزه را شروع و چند نیروی کار را نیز جذب میکند. او میگوید: یکی از بحثهای مهم در رشته تحصیلیام آشنایی با هنرهای سازهای است و کاشی یکی از مهمترین آنها محسوب میشود. کارگاه از سال ۹۴ راهاندازی شد و فعالیت آن در سال ۹۶ به اوج خود رسید. تصمیم داشتم برای آنکه این هنر از بین نرود با تأسیس کارگاه آن را زنده نگه دارم و به کشورهای دیگر نیز معرفی کنم.
اوایل تأمین مصالح از اصفهان انجام میشد، اما نگذاشتیم سختیها ما را از پای درآورد. همت کردیم تا اینکه توانستیم خودمان از پس کار برآییم. در این حوزه از طراحی تا ساخت و اجرا را خودمان انجام میدهیم. گرچه اکنون به دلیل وجود کرونا فعالیتها کمرنگ شده است با این حال توانستیم با تأسیس و راهاندازی کارگاه کاشی سنتی این هنر سنتی ایرانی را گسترش داده و به کشورهای دیگر از جمله امارات متحده عربی، برزیل، ترکمنستان و آذربایجان صادرات داشته باشیم. در کنار فروش کاشی که بهصورت لعابدار و خام انجام میشود کار نصب و اجرا را نیز خودمان انجام میدهیم و تاکنون توانستهایم سفارشهای مختلفی را به سرانجام برسانیم که نمونه آن طراحی و اجرا برای سر در مدرسه اتمی مشهد و سردر یک شرکت حمل و نقل در خواف است.
کاشیهای معرق ایرانی در دبی
اکنون شهرت کاری آقای لسان طوسی از مرز عبور کرده و کشورهای دیگر نیز خواهان همکاری با او هستند. او در این باره میگوید: سال ۹۷ از طرف یکی از دوستان برای ساخت و اجرای نمای حسینیه گراشیها در دبی به آنجا معرفی شده و رفتم. گراشیها قومی هستند که از شیراز به دبی مهاجرت کردهاند و من برای آن حسینیه پس از طراحی و نقشهبرداری کار را انجام داده و کار کاشی معرق آن بنا را به عهده گرفتم؛ بنابراین کاشیها در مشهد طراحی و تهیه شد و سپس برای نصب به دبی ارسال شد. انجام کار شش ماه طول کشید و درنهایت کاری بسیار خوب ارائه شد.
کاشی معرق جلوه خاصی دارد ضمن اینکه هنری ایرانی است و برای من چه افتخاری بالاتر از اینکه هنر کشورم در کشورهای دیگر به نمایش دربیاید. چنین اتفاقی حس خوبی به من میدهد و این موضوع نشان میدهد که من به درجه بهتری از کار پیش رفتهام. ضمن اینکه سبب میشود هنر ایرانی به کشورهای دیگر معرفی شود. تلاشم بر این است که این هنر ایرانی را بینالمللی کنم. پیشنهادهای خوبی نیز شده است و سایر کشورها برای اجرای آن مشتاق هستند. برای مثال کار جدیدی در دبی به من پیشنهاد شده که گنبد است و باید کاشیکاری آن را انجام دهیم، اما اکنون ویروس کرونا بر حرفه ما نیز سایه انداخته و تأخیر در کارمان ایجاد کرده است. به این معنا که کار به ما سپرده شده، اما نمیتوانیم برای نصب آن اقدام کنیم. ضمن اینکه تهیه متریال هم سخت شده است و هر روز با قیمتی متفاوت روبهرو هستیم.
توجه به این هنر و همچنین حمایت از هنرمندان، آقای لسان طوسی را بر این وامیدارد که با همراهی محمد عرفانیان، دوست همیشگیاش، فروشگاه صنایعدستی در مشهد راهاندازی کنند. او میگوید: فروشگاه صنایعدستی زیرمجموعه شرکت فعالیت دارد و فقط به دلیل حمایت از هنرمندان راهاندازی شده است. از این طریق هنرمندان آثارشان را برای فروش به صورت امانی در فروشگاه قرار میدهند تا اینگونه با کاری شناسنامهدار به دیگران معرفی شوند، زیرا بسیاری از هنرمندان شناختهشده نیستند و ما میخواهیم به واسطه این فروشگاه آنها و هنرشان را معرفی و در فروش به آنها کمک کنیم. به طور کل هدف اصلی ما حمایت از هنرمندان است و تاکنون مواردی بوده که آثار هنری فرد از این طریق معرفی شده و پس از آن سفارشهایی برای شهرهای دیگر مانند اصفهان داشته است.
مرمت آثار تاریخی باید با حفاظت همراه باشد
آقای لسان طوسی معتقد است که همه درباره بناهای تاریخی مسئولیت دارند و میگوید: هر فرد با ورود به یک بنای تاریخی وظیفهای را به دوش میکشد چه به عنوان معمار، چه به عنوان بیننده و انتقال این میراث مادی و معنوی تاریخ به عهده ماست. تیم مرمت نیز وظیفه صیانت از میراث گذشتگان را دارد، اما مرمت در کنار حفاظت در تمامی اجزای بنا اجراشدنی است از پی تا بام و حتی میتوان از تکنولوژیهای مدرن نیز برای بقا و حفاظت بنا استفاده کرد.
زمانی که وارد بنایی تاریخی میشوم که حتی ممکن است ۴۰۰ سال قدمت داشته باشد حس خوبی پیدا میکنم و هنگامی که آن بنا را از نظر تاریخی مطالعه میکنم خوشحال هستم از این بابت که باید کاری انجام دهم تا آن بنا پا برجا بماند و اینگونه در حفظ و زنده نگه داشتن بخشی از تاریخ قدمی بردارم. با این حال در کشور ما آنطور که باید به این موضوع توجه نمیشود. بسیاری از شهروندان از بناهای تاریخی و شاخص بودن آن اطلاع ندارند و باید به آنها اطلاعرسانی کرد و آنها را درباره ارزشمند بودن آثار که نوعی از هویت ما محسوب میشوند آگاه کرد تا اینگونه بناها را از یادگاریهای وندالها در امان نگه داشت. علاوه بر این هنگامی که مردم درباره بناهای تاریخی کشور آشنایی داشته باشند به آنجا میروند و تاریخ را با چشمان خود نظاره میکنند.
درد مرمت هنوز با من همراه است
او درباره احساسش به اینکار میگوید: به طور کل نمیتوان به مرمت به عنوان یک شغل یا حرفه نگاه کرد بلکه در کنار کار تخصصی، علاقه و عشق نیز باید چاشنی آن شود چرا که لازمه بقا در این حرفه علاقه قلبی و دلی است. به همین دلیل حس و حال کار مرمت بنای تاریخی توصیفشدنی نیست، اما شاید بتوان گفت که پس از مرمت بنا و ایستاشدن دوباره یک بنای تاریخی حال خوب یک پزشک را پس از درمان بیمارش داری و حس میکنی که آن بنا با کار تو به بقای خود ادامه خواهد داد. بخش دیگری از این حس خوب ناشی از این است که در معرفی قسمتی از میراث مادی و معنوی خاک کشورت قدمی هرچند کوچک و ناچیز برداشتهای؛ بنابراین مرمت، کاری دلی است و بخشی از وجود انسان را آرام میکند و از آنجایی که بعد معیشتی و اقتصادی خوبی ندارد باید به این حرفه علاقه داشته باشی تا بتوانی آن را ادامه دهی. زمانی که وارد این حرفه شدم دوستانی بودند که این کار را انتخاب کردند، اما نتوانستند ادامه دهند به همین دلیل فقط علاقه میتواند فرد را پای کار نگه دارد.
کار مرمت هرچند لذتبخش است، اما با حوادث نیز همراه است. آقای لسان طوسی هم از این حوادث و آسیبها دور نبوده است. او توضیح میدهد: کار مرمت در کنار خاطره با خطر هم رو به رو است و گاهی ممکن است دچار حادثه و آسیب شویم. به یاد دارم در یکی از مستندنگاریهایم بالای پشتبام رفته بودم و از همان بالا به پایین سقوط کردم و آرنج من شکست. طوری که به دلیل آسیب وارده مجبور شدم به مدت یک ماه از کار دور بمانم. گرچه پس از گذشت سالها هنوز هم درد آن با من همراه است.
رؤیای جهانگردی دارم
اکنون به قول خودش به ثبات نصف و نیمهای رسیده است و میگوید: در حال حاضر از تلاطمها رها شدهام و با فراغبالی که برایم به وجود آمده است در زمینه کاشی و مرمت به دنبال کارهایی که دوست دارم میروم. حال که به عقب مینگرم نهتنها پشیمان نیستم بلکه اگر به عقب بازگردم باز هم همین راه را انتخاب خواهم کرد.
در لابهلای زندگی کاریاش به قول خودش موسیقی محدود و تبدیل به علاقه شخصی شده است و کار مرمت را به آن ترجیح داده است. او ادامه میدهد: زمانی که در رشته مرمت بناهای تاریخی قبول شدم همزمان در رشته موسیقی هم پذیرفته شدم با این حال رشته مرمت را انتخاب کردم و مشغلههای کاری و یکجا ساکن نبودن باعث شد موسیقی به عنوان علاقه شخصیام باقی بماند. او دست از اهدافش برنداشته و میگوید: از نظر کاری تلاشهایی کردم که بتوانم از دانشگاه بولونیا در ایتالیا پذیرش بگیرم، زیرا آنجا مهد معماری و مرمت است و این هدف را دارم که آنجا تحصیل کنم و سپس آن علم را در کشورم اجرایی کنم. از نظر زندگی شخصی نیز دوست دارم تا چند سال دیگر جهانگردی را به شکل عمومی یا انفرادی شروع و تجربه کنم. در این زمینه برنامهریزی هم کردهام، اما قبل از انجام آن باید شرایطی مانند بحث تأمین مالی را فراهم کنم.
محلهای با کمترین تغییرات
او در پایان به محل زندگی خود و معماری شهر هم اشاره میکند و میگوید: سال ۹۴ ازدواج کردم و در خیابان رضا در محله احمدآباد ساکن شدم. گویا در طول زمان این خیابان کمترین تغییرات را داشته است گرچه انبوهسازی در فرعیهای خیابان بسیار به چشم میخورد. به طور کل معماری و بناسازی در مشهد به گونهای است که نوعی بی سر و سامانی را به وجود آورده است و اینگونه شهر از شکل اصلی خود دور مانده است که پسندیده نیست.