حمید غلامیان ۴۱ سال دارد و از ده سالگی ساکن محله مشهدقلی است. از همان کودکی در کنار پدرش و همگام با او در حرفه عکاسی مشغول به کار میشود. کمی بعد پدر از کار کنارهگیری میکند و او همراه مادرش مسیر را ادامه میدهد.
هانیه فیاض | شهرآرانیوز؛ حمید غلامیان ۴۱ سال دارد و از ده سالگی ساکن محله مشهدقلی است. از همان کودکی در کنار پدرش و همگام با او در حرفه عکاسی مشغول به کار میشود. کمی بعد پدر از کار کنارهگیری میکند و او همراه مادرش مسیر را ادامه میدهد. آنقدر به این شغل علاقه دارد که همه سختیهای آن را به جان میخرد و با وجود فعالیت در حوزههای دیگر و تحصیل در رشته معماری نقشهکشی ساختمان در مقطع کاردانی، به صورت حرفهای در این شغل، میدرخشد و سعی میکند روز به روز اطلاعاتش را گستردهتر کند تا بتواند خدمات بهتری به مشتریانش ارائه دهد. آنچه در ادامه میخوانید ماحصل گفتوگوی شهرآرامحله با عکاسباشی محله مشهدقلی است.
تجربه نخستین عکاسی
در محله آیتا... عبادی متولد شدم و از سال ۶۸ بنابرخواسته خانواده به محله مشهدقلی آمدیم و اینجا ساکن شدیم. آن زمان حدود ۱۰ سال داشتم. پدرم عکاس بود و من از همان ابتدا پا به پای او وارد این عرصه شدم. فعالیتم در این حوزه سبب شد که علاقه شدیدی به حرفه عکاسی پیدا کنم و با وجود اینکه مشاغل دیگری را هم امتحان کردم، از آنجایی که امکان اشتغالم در عکاسی مهیا بود، همین مسیر را ادامه دادم و خیلی زود توانستم در این حوزه مسلط شوم.
به یاد دارم آن زمانی که وارد این محله شدیم، هزینه چاپ ۶ قطعه عکس، ۳۰ تومن بود و چاپ به شکل سیاه و سفید و به وسیله دوربینهای آنالوگ انجام میشد، آن هم در تاریکخانه و با داروهای مختلف ظهور و چاپ. اولین تجربه من با دوربین فانوس ثبت شد، دوربینهایی که در انتهای آن پارچهای تعبیه شده بود که روی سر میانداختند و عکس میگرفتند.
بعد نگاتیو را داخل تاریکخانه جا میانداختیم و عکس را میگرفتیم و ظهور فیلم را در تاریکی مطلق انجام میدادیم. بعد از ظهور منتظر میماندیم تا نگاتیوِ خیس، خشک شود و سپس به وسیله مدادهای قدیمی عکس را قلمکاری میکردیم. پس از مرحله قلمکاری و روتوش وارد بحث چاپ میشدیم. آن زمان دستگاهها خیلی قدیمی بودند و کار کردن با آنها خیلی سخت بود، به یاد دارم به وسیله جعبه چاپ، عکس را چاپ میکردیم، یعنی دستگاه آگراندیسمان هنوز برای همه مهیا نبود، البته من به چاپ و دستگاههای چاپ علاقه زیادی داشتم و همین سبب میشد بیشتر به کنکاش در این حوزه بپردازم. بعد از مدتی دستگاه آگراندیسمان وارد بازار شد و ما هم تهیه کردیم که در نتیجه آن، کارمان راحتتر شد. نگاتیو داخل آن جا میخورد، اما سیستم کلی همان بود و با داروهای ظهور و ثبوت در همان تاریکخانه سروکار داشت. نصف عمرمان در تاریکخانه سپری شد. اوایل پدر و مادرم در حرفه عکس و عکاسی فعالیت میکردند، اما کمکم که مشکلی برای پدرم به وجود آمد، من با مادرم همراه شدم و چاپ عکس و نگاتیو و... را با کمک یکدیگر انجام میدادیم.
پیشرفت در عکاسی مثل دور تند فیلم بود
کمی بعد راهی خدمت نظام وظیفه شدم. بعد از گذراندن دوران سربازی، ناگهان فناوری تغییر کرد و دوربینها از سبک آنالوگ به دیجیتال تبدیل شدند و دستگاههای چاپ و پرینتر وارد بازار شد.
عکاسی شاخههای متعددی مثل عکاسی آتلیه، پرتره، صنعتی و... دارد. از آنجایی که دستگاههای صنعتی و کارخانجات اطراف محله ما بسیار زیاد بود، طبیعتا من هم وارد شاخه عکاسی صنعتی شدم. صاحبان کارخانهها از ما دعوت میکردند که برای عکاسی از دستگاهها و محصولاتشان به کارخانه برویم. مدتی بعد به تصویربرداری و فیلمبرداری از مجالس پرداختم. آن زمان فیلمها به شکل نوار VHS بود و مشتری نیاز داشت که این نوارهای بزرگ به دستگاه VCD تبدیل شود که ما این کار را هم انجام میدادیم، البته کمکم همین هم ارتقا پیدا کرد و دستگاهها از VCD به DVD و دایویکس تبدیل شدند، پس از آن سیستمهای HD و Full HD در این صنعت راه پیدا کردند.
همزمان با این تغییرات من هم مجبور بودم که علم و دانش خودم در این حوزه را ارتقا دهم، بنابراین مطالعه میکردم و در کلاسهای مرتبط هم حاضر میشدم و مدارک دورهها را دریافت میکردم. سعی کردم در هر زمینهای که علاقه دارم، به صورت حرفهای وارد شوم و با گرفتن مدرک فنی و حرفهای هم به صورت تئوری و هم به صورت عملی آموزش ببینم از جمله: دورههای عکاسی آنالوگ (سیاه و سفید)، مکانیکی، نقشهکشی ساختمان و ... و در نهایت به زمینه کاری خودم ورود پیدا کردم و کار عکاسی را ادامه دادم.
دوست داشتم عکاس سیار باشم
من از همان دوران کودکی بسیار فعال و کنجکاو بودم و سعیام بر این بود که اطلاعات جامع و کامل دوربینهای مورد استفاده را جمعآوری و مطالعه کنم.
در دوران مجردی علاقهام این بود که به صورت عکاس سیار کار کنم و مدتی هم به این شکل کار کردم با اینکه وسیله نقلیه نداشتم، اما با ماشینهای اجارهای و تاکسی به مناطق روستایی میرفتم و با گذاشتن پروژکتور و دوربین اهالی متوجه حضور من میشدند و برای گرفتن عکس میآمدند. برای تحویل عکسها نیز به افراد آدرس و کارت محل کارم را میدادم تا از آنجا بتوانند عکسهای خودشان را تحویل بگیرند.
در همان دوره علاقه مردم به قاب عکس و دیوارکوبهای دست ساز بسیار زیاد بود من از این فرصت استفاده کردم و شروع به تولید قابهای آلومینیومی کردم. ابتدا با وسایل اولیه مثل اره مویی شروع کردم، اما زمانی که حجم سفارشات بالا رفت دستگاه برش آلومینیوم تهیه کردم و به کارم ادامه دادم.
در کنار همه اینها همچنان برنامهریزی داشتم که روزهای هفته کار قاب و عکاسی را انجام دهم و اواخر هفته (پنجشنبه و جمعه) به عکاسی و فیلم برداری مجالس میپرداختم.
سال ۱۳۸۰ ازدواج کردم و ماحصل آن ۲ فرزند است. ساکن محله مشهدقلی از بزرگترین خواسته قلبیاش میگوید: آرزویم این است که سختیهایی که من در طول زندگی کشیدم را فرزندانم تجربه نکنند و آرامش و رفاه در زندگیشان همیشگی باشد.