اعظم عظیمی، نویسنده محله رسالت فلسفه را برای خلق داستانهایش به خدمت گرفته است
«اعظم عظیمی» جوان دهه شصتی محله رسالت است. او علوم دینیاش را در حوزه علمیه مشهد آموخته و در کنار تدریس فلسفه و دیگر درسهای حوزوی به داستاننویسی و تدریس آن میپردازد. از این نویسنده جوان آثار متعددی به صورت مستقل و گروهی چاپ شده و کلاسهایش با استقبال علاقهمندان به نویسندگی روبهرو شده است. وقتی از او میخواهم نکاتی را به عنوان توصیه برای نویسندههای جوان بگوید به «تقوا و نظم در نوشتن» اشاره میکند. در پی گفتوگویم با خانم عظیمی متوجه شدم برای او در داستاننویسی بیشتر از هر عنصر دیگری، «شخصیتپردازی» مهم است و تأکید دارد باشخصیتهای داستانم ارتباط ذهنی دارم؛ گاهی آنها حرفهای من را میزنند و گاهی خودشان زندگی مستقلی از من و داستان دارند...
وقتی بحث به ارتباط فلسفه و داستان میرسد به نکاتی جالبی اشاره میکند و ضمن همسویی این دو باهم تأکید میکند برای او داستان و فلسفه کمکرسان یکدیگر بودهاند. با این مدرس حوزه و نویسنده داستان و رمان که در محله رسالت زندگی میکند در خِلال پرسشها و پاسخهای زیر بیشتر آشنا میشویم.
کمی از تحصیلاتتان برایمان بگویید، چه رشتهای درس خواندید؟
مدرک کارشناسی ارشد فلسفه اسلامی دارم و تحصیلکرده حوزه علمیه مشهد در مقطع سطح ۲ هستم. در کنار اینها فلسفه و کلام اسلامی را در حوزه علمیه تدریس میکنم و داستاننویسی را هم آموزش میدهم.
از دوازده سالگی تا زمانی که معادل لیسانس را از حوزه دریافت کردم، معمولا در حال نوشتن بودم و همیشه دفتری داشتم که در آن داستان کوتاه یا رمان مینوشتم. با کمک مسئولان دفتر تبلیغات اسلامی پس از گرفتن مدرکم، حلقه داستاننویسی را در دفتر تبلیغات مشهد راهاندازی کردم. در آن جلسهها استادان مختلفی حضور پیدا میکردند. هر هفته داستان میخواندیم و داستانهای خواندهشده همدیگر را نقد میکردیم. این جلسهها بر استواری و ادامه راه در نوشتن داستان به من و دوستانم کمک زیادی کرده است. علاوه بر این جلسهها هر کارگاه خوب دیگری در این بخش ببینم حتما حاضر شده و استفاده میکنم.
فلسفه بیشتر نگاه کلی به موضوعها دارد، این با ذات داستان نویسی که باید به جزئیات توجه کند در تضاد نیست؟
فلسفه دانشی است که به «هستیشناسی» میپردازد. این علم میخواهد شناختی کلی از جهان هستی به مخاطبش ارائه دهد. تفاوتش با بقیه علوم هم در همین نگرش کلی است. بقیه علوم معمولا به حوزهای خاص از زندگی یا دانش میپردازد، اما فلسفه به اصل هستی انسان و وجود میپردازد و از این حیث «علمی کلی» است. میتوان از این منظر هم به فلسفه نگریست که فلسفه بنمایه معرفتی دیگر علوم را به وجود میآورد و برای فردی که به دنبال معنا در اصل زندگی است پاسخ ارائه میدهد. فلسفه، فرد را از پوچی نجات میدهد و به او درباره زندگی، معنا بخشی میکند.
اینکه فلسفه اسلامی تابهحال به چه جوابی در این بخش رسیده است خود موضوعی اساسی است. فلسفه به دنبال پاسخگویی به ۳ سؤال ازلی و ابدی انسان است. «از کجا آمدهام؟ در کجا هستم و به کجا خواهم رفت؟» بههرحال این سؤالات جایی گریبان هر فرد را میگیرد. شاهد صحبتم انسان معاصر است که از پوچی رنج میبرد و به دنبال معنا در زندگی و پیش و پس آن میگردد.
باید بگویم که فلسفه اسلامی با توجه به اینکه در دامان تفکر و فرهنگ اسلامی رشد کرده است رنگ و بویی –و حتی بیشتر از آن- اسلامی دارد و متأثر از اندیشههای اسلامی است. همانطوری که هر عنصر فرهنگی در هر بستری به وجود آید هم از دیگر عناصر تأثیر میگیرد و هم تأثیر متقابلی بر کلیت عناصر فرهنگی خواهد داشت. این تأثیر از تفکر اسلامی در فلسفه اسلامی منافاتی با آزاداندیشی ندارد. در حقیقت فرهنگ اسلامی پیشنهادهای جدیدی برای اندیشیدن ارائه میدهد. اصولا هیچ فلسفهای در خلأ رشد نمیکند و حکایت فلسفههایی که در جهان غرب به وجود آمده هم چنین است. ما با این فلسفه در نهایت میتوانیم به اسلامی عقلانی دست یابیم که البته محصولی بسیار عزیز و گرانبها است.
با توجه به اینکه شما فلسفه خواندهاید آیا رابطهای بین فلسفه و داستاننویسی حس میکنید؟
من بین همه اینها رابطه میبینم. اصولا همه کسانی که در علوم انسانی مطالعه و تحقیق دارند میتوانند داستاننویسان بهتری باشند. چراکه موضوع داستان، انسان است و همچنین موضوع علوم انسانی. این شباهت موضوعی بین داستان و علوم انسانی کمک میکند که داستاننویس، از مطالعات و تجربیاتی که در آن تحصیل یا مطالعه کرده در داستانش استفاده کند و غنای بیشتری به نوشتهاش بدهد.
من بین فلسفه و داستان رابطه جدی میبینم. شما اگر به رمانهای کلاسیک و نامدار جهان نگاه کنید در نهایت میبینید مسئله و درگیری شخصیت رمان مسئلهای وجودی است که فلسفه هم درباره آن نظر و دیدگاه دارد، البته میدانیم که شیوه گام زدن در فلسفه همراه با برهانهای منطقی است و زبان داستان روایتهایی مانند آن را کمتر تحمل میکند، اما بههرحال هم شباهت موضوعی و هم شباهت اهداف در فلسفه و داستان وجود دارد و کسی که فلسفه خوانده لااقل در بخش محتوای داستان میتواند موفقیت چشمگیرتری نسبت به کسی که دراینباره ذهن خالیای دارد ارائه دهد. داستانگویی برای کسی که فلسفه خوانده به نحوی محک زدن دانستههای فلسفی در دنیای داستان و رمان است. داستان برای من، آزمایشگاهی برای تئوریهای فلسفی است که در نهایت هم میتواند نتایج جدید برای جهان داستان و هم نتایج جدید برای خود نویسندهای که فلسفه خوانده به بار بیاورد و به تعبیری به گسترش جغرافیای اندیشهها کمک میکند.
از کی با داستان خواندن و نویسندگی آشنا شدید؟
پدربزرگم کتابخانه بزرگی داشت و همین کتابخانه باعث گره خوردن زندگی من با کتاب و کتابخوانی شد. از همان دوره با انواع داستان و رمان ایرانی و خارجی آشنا شدم. واضح است، چون بچه بودم بیشتر به سمت کتابهای داستان جذب میشدم. من خوانشگر جدی داستانهای کتابخانه پدربزرگم بودم. از آن دوره کتاب بینوایان را به خاطر دارم که بر ذهن من تأثیر گذاشت و کتابهای جلال آل احمد (داستانهای
مد نظرم است) و شیرینی و جذابیت قلم او را به یاد میآورم.
ماجرای آشنا شدنم با داستاننویسی البته به سن دوازده سالگی و مجله سروش نوجوان برمیگردد. در آن سن داستانی در مجله خواندم. با اینکه پیش از این با سبک کلاسیک در داستان لااقل در حد و اندازه یک مطالعه کننده کودک و نوجوان آشنا شده بودم، اما این داستان که صاحبش نویسندهای انگلیسی بود، کاری متفاوت ارائه کرده بود. او اثری مینیمال نوشته بود. مقصودم از مینیمال، همان کمگویی و گزیدهگویی در فرهنگ خودمان است. پس از مواجهه با این داستان این حس در وجود من جوانه زد که من هم میتوانم داستانهایی شبیه این سبک بنویسم. همان زمان داستانی نوشتم که آن را میتوان کپی ایرانی همان داستان فرنگی بدانم و کار از آن روز با فرازوفرودهای مختلفی ادامه داشته است.
فرایند نگارش داستان از صفر تا صد را چگونه انجام میدهید؟
داستان چه رمان باشد و چه داستانی کوتاه، برای من در شکل و قوارهای واحد اتفاق میافتد. اول از همهچیز در این مسیر، شخصیت داستان یا رمان در درون من شکل میگیرد، البته ممکن است در این مرحله چنین شخصیتی فقط یک حس باشد یا بیانگر یک مسئله از مسائل وجودی آن شخصیت باشد. همین شخصیت ناقص مانند یک پازل در ذهنم کم کم کامل میشود.
اگر قرار باشد داستانی کوتاه بنویسم دیگر نیازی به نوشتن طرح برای آن داستان کوتاه نمیبینم، اما برخلاف آن اگر قرار باشد به رمانی با صفحات زیاد برسم، نوشتن طرح اولیه لازم است. بهعنوان مثال همه داستانهایی که در مجموعه «همهچیز مثل اول است» از من چاپ شده، اینگونه بوده است که هیچ طرحی برای آنها ننوشته بودم و مستقیم به سراغ نوشتن داستان در فرمت نهایی رفتم.
بگذارید همینجا تکلیف رماننویسی یا داستان کوتاه نویسی را برای شخصیتهایی که در ذهنم شکل میگیرد، مشخص کنم. اگر شخصیتی که در ذهنم ساخته شده دارای جنبههای مختلف باشد و مسائل پیچیده و دامنهدار را حکایت کند چارهای جز رماننویسی نیست. در حالت دیگر هم به داستان کوتاه یا داستانی با حجم متوسط میرسم.
در نوشتن طرح هم گاهی از الگوهایی که در داستاننویسی شناخته شده است مانند «سفر قهرمان» بهره میگیرم. بعد شروع به نوشتن میکنم. گاهی قبل از نوشتن طرح، چند صفحه یا فصل از رمانم که احساس میکنم درباره شخصیت باید گفته شود مینویسم. به تعبیری سعی میکنم منضبط و بر اساس اصول داستاننویسی حرکت کنم، اما هیچچیزی در این کار صددرصدی و تغییر ناپذیر نیست و شخصیتها هستند که به ما خط را نشان میدهند و ما فقط مراقبیم که از خط روایی و اصول کلی کار خارج نشویم.
شما داستان را پیش میبرید یا شخصیتها؟
سؤالتان حسابشده و البته جدی است! شخصیت خلقشده در ذهن گاهی طرح را برهم میزند و نویسنده را به افقی که تصور نکرده پیش میبرد این اتفاق در رمان اخیرم رخ داد. ستون هر داستان شخصیتهای آن داستان هستند. اگر شخصیت داستان پرمایه باشد میتواند همهچیز را رقم بزند. بالاخره نوشتن داستان یا رمان تمام میشود و نوبت به بازنویسی اثر میرسد. معمولا بازنویسیهای من جزئی است؛ من داستانم را چندین و چند بار میخوانم، اما اینکه بخواهد در دوره بازنویسی اتفاق خاصی در بخش تغییرات روی بدهد لااقل تا امروز برای من اینگونه نبوده است.
باید بگویم اگر میخواهید شخصیتهایی کامل در اثرتان داشته باشید باید با نظم و انضباط (مقصودم از نظم و انضباط تداوم گفتگو با آنهاست) با آنها صحبت کنید. این طور نباشد که گاهی با آنها گفتگو کنید و گاهی رهایشان کنید. حتی اگر با آدمها هم این گونه باشیم آنها همه حرفها و همه جوانب زندگیشان را به ما نمیگویند. من با شخصیتهای داستانهایم پیوسته همراهی میکنم و در پی این همراهی رازهای بیشتر و جذابتری از آنها برایم رو میشود.
چه آثاری از شما تابهحال چاپ شده است؟
مجموعه داستان «همه چیز مثل اول است» در سال ۹۵ به همت شهرستان ادب منتشر شد. کتاب «محسن» روایتی از زندگی شهید محسن حاجیحسنی است، کارگری که قاری برتر جهان و ایران بودند و در حادثه منا به شهادت رسیدند. این دو اثر مستقل من است، اما به صورت گروهی در مجموعه داستان «ق» (ج ۲) و «ق» (ج ۳) به همراه دیگر نویسندگان حضور داشتم. همچنین در مجموعه داستان «عطر عربی» به همراه نویسندگان و به انتخاب فیروز زنوزی جلالی داستان دارم. موضوع این مجموعه داستان شهدای مدافع حرم بود. همچنین در مجموعههای داستانی «پنج قرار عاشقی» و «زندگی روی پل» به همراه نویسندگان قلم زدهام. داستانهای متعددی هم از من در نشریات گلستانه، حاشیه، منادی و ... چاپ شده است.
درباره کلاسهای داستاننویسیتان توضیح دهید.
به دعوت دوستان تدریس داستاننویسی را شروع کردهام. در اول کار فکر نمیکردم این کلاسها برایم جالب باشد و بازخورد مثبتی برایم داشته باشد؛ اما در عمل در جریان کار با استقبال علاقهمندان مواجه شدم. در این ۳ سال چندین دوره آموزش داستاننویسی برگزار کردم. کلاسها مقدماتی و پیشرفته بوده است و همچنان ادامه دارد. همسو با این کلاسها فعالیتهای داستانی دیگری هم دارم که میتوان به دبیر حلقه داستان آیه (وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی)، مدیریت و نظارت بر پروژههای داستانی اشاره کنم.
در چه جشنوارههایی حضور داشته و موفق شدهاید؟
در سال ۱۳۹۴ حائز رتبه اول جشنواره هنر آسمانی شدم. این جشنواره با حضور کلیه طلاب حوزههای علمیه کشور برگزار میشود. رتبه اول در بخش داستان جشنواره هنری مرکز مدیریت حوزه علمیه خراسان در ۳ دوره، رتبه نخست در بخش داستان جشنواره تبلیغ مطهر در بین حوزههای علمیه شرق کشور، رتبه اول و دوم جشنواره شهر بهشت در ۲ دوره را کسب کردهام. داستانم در جشنواره ملی آیات و جشنواره ملی تلنگر اول شد.
این روزها چه داستانها و رمانهایی میخوانید یا مینویسید؟
با توجه به اینکه یکی از کارهای اصلی من نوشتن است باید همه گونه داستان و رمانی در ژانرهای مختلف از نویسندگان گوناگون داخلی و خارجی بخوانم. این روزها مشغول خواندن رمان «ملت عشق» از الیف شافاک هستم، البته واقعیتش این است که کمتر سراغ رمانهای عامهپسند رفتهام و به نظرم نقص کارم همین بوده است! به همین علت برنامه خوانش چنین رمانهایی که با استقبال خوانندگان مواجه میشود در دستور کارم گذاشتهام. از لحاظ نوشتن هم مشغول نگارش زندگینامه داستانی یکی از زنان انقلابی مشهد هستم.
به داستاننویسان جوان چه توصیههایی دارید؟
تجربیاتم شاید آنچنان کافی نباشد که توصیهای برای دیگران داشته باشم؛ اما اگر قرار باشد توصیهای بکنم ترجیح میدهم همان توصیه امیرالمؤمنین (ع) را برای دوستان همسال نویسندهام بازگو کنم. امام اول در فرازی آشنا به همه ما فرمودند «شما را به تقوا الهی (شرم از پروردگار) و نظم در کارها توصیه میکنم.» هنر در فلسفه هنر اسلامی و برخی فلسفههای غربی مبدأ ماورایی دارد و هنرمند دریافتکننده اثر هنری و نه سازنده آن است. کسی که میخواهد دریافتکننده پیامی از ماورای این عالم باشد باید دارای ویژگیهای خاص باشد و ظرفی آماده آن پیامهای عالی باشد. معتقدم هرچه ما به عنوان نویسنده کاملتر، بهتر و خوبتر باشیم پیامی که دریافت میکنیم کاملتر، بهتر و خوبتر خواهد بود. هرچه از تقوا دور باشیم یا به تعبیری انضباط اخلاقی نداشته باشیم نوع نگاهمان به هستی دچار مشکل میشود و آن را از پشت عینکی تار میبینیم. در این حال نویسنده روایت درستی از عالم ارائه نمیدهد.
درباره نظم هم باید همواره پیوستگی را در نوشتن داشت ولو اینکه کلمات مختصری را هر روزه بنویسیم. حفظ این پیوستگی به مرور باعث رشد در عناصر داستاننویسی به ویژه شخصیتپردازی میشود. وقتی به صورت مداوم با شخصیتهای داستانمان مرتبط هستیم میتوانیم صدای آنها را بشنویم و صدای خودمان را هم به آنها برسانیم و در جمع این «رساندنها و رسیدنها» به پرورش شخصیتهای داستان برسیم و در نهایت اثری کاملتر ارائه دهیم.
در چاپ آثارتان با مشکل مواجه بودهاید؟
نه! به نظرم مشکل اصلی در خود نویسندههایی باشد که با مشکل مواجه میشوند. تجربه شخصی من در این بخش این گونه بوده که خیلی دیر به چاپ آثارم اقدام کردم. منتظر بودم کارم بهاندازهای از کیفیت خوب برسد تا به مرحله چاپ برسم. سراغ انتشاراتی هم نرفتم که شاکله فکریاش با من فرق دارد. مهم همین دو محور است؛ اول اینکه کارمان به سطحی از استاندارد برسد که قابلیت توجه عمومی را داشته باشد و همچنین نویسنده به سراغ ناشرانی برود که حرفهای باشند و حاشیههایی برای نویسنده به وجود نیاورند، البته نمیتوان از مشکلات ناشران هم غافل شد و مسئله اقتصادی مطرح است هرچند که اصولا هیچ کاری را نمیتوان یافت که در آن با مشکل مواجه نشویم.
خانواده و حوزه علمیه از شما چه حمایتهایی داشتهاند؟
خانوادهام از فعالیتهایم راضی هستند، چون میبینند در فضای خانه و با آرامش میتوانم برای خودم کاری داشته باشم. خانوادهام از من حمایت داشتهاند. جا دارد همینجا از آنها تشکر کنم.
درباره استقبال حوزه از من و دیگر داستاننویسان باید بگویم که در این بخش اقداماتی شده است. به ویژه دفتر تبلیغات اسلامی مشهد و قم حمایتهایی داشتهاند، اما کافی نیست. به نظرم حوزه و نهادهای حوزوی باید در بخش تولیدات آثار هنری، حضور پررنگتری داشته باشند تا در جامعه امروزی و با توجه به مقتضیات آن به نتایج بهتری برسند.
در فضای آنلاین هم حضور دارید؟
حقیقتا حضور فعالی ندارم! صفحهای در اینستاگرام دارم که دیربهدیر بهروز میشود، چراکه مشغلههای شخصی و کاریام کمتر فرصت حضور در فضای مجازی را به من میدهد.
سخن آخر؟
سپاس از شهرآرا که من را قابل دانست. امیدوارم این گفتگو برای دوستان جوان و نویسنده مفید باشد.