صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گفتارهایی درباب عشق | هیچ‌چیز مرگ‌بار‌تر از عشق نیست!

  • کد خبر: ۵۹۱۰۴
  • ۰۱ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۸:۴۴
در طول تاریخ، عشق همواره توأمان منبع لذت و رنج فراوان بوده است و فلاسفه، شعرا و نیز روان‌شناسان بسیاری کوشیده‌اند تعریفی برای آن ارائه کنند. برخی عشق را یک وضعیت احساسی پرحرارت و آتشین یا نوعی «جنون موقتی» می‌دانند و برخی دیگر عشق را کوششی مداوم می‌دانند که مستلزم مراقبت و توجه حداکثری از طرف فرد عاشق است.
ریحانه صادقی | شهرآرانیوز - در طول تاریخ، عشق همواره توأمان منبع لذت و رنج فراوان بوده است و فلاسفه، شعرا و نیز روان‌شناسان بسیاری کوشیده‌اند تعریفی برای آن ارائه کنند. برخی عشق را یک وضعیت احساسی پرحرارت و آتشین یا نوعی «جنون موقتی» می‌دانند و برخی دیگر عشق را کوششی مداوم می‌دانند که مستلزم مراقبت و توجه حداکثری از طرف فرد عاشق است.
 

عشق چیست؟

فرهنگ امروز ما پر است از باور‌های رمانتیک درباره عشق. عشق رمانتیک، که نام دیگر عشق نابالغ است، در فرهنگ عامه به‌صورت نوعی گرفتارشدن و دل‌بستگی وسواس‌گونه توصیف می‌شود. همه ما جملاتی مانند «تو من رو کامل می‌کنی» و «تو مال منی» را در فیلم‌ها و ترانه‌ها به‌کرات شنیده‌ایم.
 
اریش فروم (Erich Fromm)، روان‌کاو و روان‌شناس اجتماعی آمریکایی‌آلمانی‌تبار، فیلسوف انسانی و جامعه‌شناس بلندآوازه مکتب فرانکفورت، از اولین کسانی بود که درباره طبقه‌بندی روابط عاشقانه صحبت کرد. او در اثر برجسته خود، «هنر عشق‌ورزیدن»، می‌گوید هیچ‌چیز زیان‌بارتر از عشق نیست. عشق‌ورزی بدون دانش یا بدون داشتن درکی از ستون‌های سازنده این احساس بی‌مانند. بسیاری از افراد به سبب نبود این دانش، روابط آسیب‌زننده‌ای را شکل می‌دهند که هم به خود و هم به دیگران زخم‌هایی می‌زنند و موجب بروز درد‌هایی می‌شوند که التیامشان مدت‌ها زمان می‌برد. به باور فروم، عشق خام و نابالغ را می‌توان به رابطه مادری باردار با جنین داخل شکمش تشبیه کرد، رابطه آن‌ها نوعی هم‌زیستی است که در آن یکی از دیگری تغذیه می‌کند.
 
جیمز هالیس (James Hollis)، تحلیلگر مکتب یونگ، عشق رمانتیک را افیون و مخدر دوران ما می‌داند که خوراکی برای عطش اگزیستانسیالیستی ما فراهم می‌کند، اما بیشتر با اضطراب خویشاوندی دارد تا عشق. افرادی که در عشق، نابالغ رفتار می‌کنند از دلایل شکست‌هایشان ناآگاه‌اند. چرا؟ به این دلیل که ایجاد پیوندی سالم، بلوغ‌یافته و آگاهانه با شخصی دیگر مستلزم داشتن ۲ ویژگی شجاعت و احساس مسئولیت‌پذیری فردی است. اما افرادی که عشق را یک ضرورت می‌دانند، چیزی که بناست خلأ عاطفی آن‌ها را پر کند، معمولا تقصیر را متوجه طرف مقابل می‌دانند، به این دلیل که «هیچ‌کس واقعا به آن‌ها، آن‌طور که شایسته‌اش هستند، عشق نمی‌ورزد.»

 

۲ وضعیت متفاوت

اگرچه عشق یکی از قدرتمندترین و زیباترین تجربه‌هایی است که هرکسی می‌تواند در زندگی داشته باشد، نوع نادرست آن می‌تواند نابودگر هم باشد. بسیاری افراد روابط شکست‌خورده را یکی از پس از دیگری روی هم تلنبار می‌کنند، فقط به این دلیل که هنوز درک نمی‌کنند که برای عشق‌ورزیدن به دیگری اول باید عاشق خودشان باشند. رسیدن به بلوغ در عشق مستلزم فروتنی، شجاعت و دانش بسیار است. بااین‌حال، مغز انسان به‌طور طبیعی به‌سوی تن‌دادن به سیطره جذابیت، شورمندی و میل وافر به بودن با شخصی خاص تمایل دارد.
 
 
اریش فروم عشق را این‌گونه توصیف می‌کند: [عشق]یک کنش است، نه تأثیری منفعل. عشق «سهیم‌شدن» است نه «هواخواه شدن». او باور داشت که مراقبت‌کردن، اهمیت‌دادن، مسئولیت‌پذیری، احترام و دانش شاخصه‌های لازم برای داشتن عشقی بالغ هستند و نمی‌توان گفت کسی عاشق بوده است، بدون اینکه این شاخصه‌ها را به نمایش گذاشته باشد. این شاخصه‌ها درهم‌تنیده و مرتبط با یکدیگر و حاکی از رویکردی هستند که فرد بالغ در قبال دیگران و زندگی اتخاذ می‌کند. عشق بالغ، در بطن خود، بیشتر دادنی است تا ستاندنی.

عشق، درست مانند اخلاقیات، هرگز ایستا و پایان‌پذیر نیست، همیشه می‌توان بیشتر عشق ورزید و اخلاقی‌تر رفتار کرد. به‌عبارت دیگر، عشق انسانی همواره نسبی است و با تغییر شرایط زندگی دچار افت‌وخیز می‌شود. جان ولوود (John Welwood)، روان‌شناس بالینی و روان‌درمانگر آمریکایی، می‌نویسد: رابطه بین ۲ فرد به‌طور مداوم در نوسان بین ۲ وضعیت است: یافتن وجهی مشترک و ازدست‌رفتن آن وجه مشترک، زمانی که تفاوت‌های ۲ طرف آن‌ها را به ۲ سوی متفاوت می‌کشد. این امر فقط زمانی به یک مشکل بدل خواهد شد که انتظار داشته باشیم رابطه چیزی جز این باشد، وقتی تصور کنیم عشق باید به‌صورت وضعیتی ثابت و بدون تغییر در زندگی‌مان ظاهر شود. این دست انتظارات ما را از لذت‌بردن از آنچه عشق نسبی برایمان به ارمغان می‌آورد، یعنی «صمیمیت»، بازمی‌دارند.
 
تجربه این صمیمیت با فردی دیگر مستلزم وجود ۲ انسان مجزاست. بنابراین، همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، ظرفیت فرد برای عشق بالغ به میزان رشد فردی او بستگی دارد. فروم می‌گوید: عشق بالغ، پیوندی است که فقط در صورت حفظ تمامیت فرد و فردیت او امکان‌پذیر خواهد بود.

عشق نابالغ و عشق بالغ یک تفاوت کلیدی دارند: عشق نابالغ از اضطرار و نیازمندی نشئت می‌گیرد. فرد نابالغ «نیاز» دارد که از سوی شریک زندگی‌اش دوست داشته و تأیید شود تا احساس کند جایگاهی در این جهان دارد. عزت‌نفس و خودآگاهی او وابسته به منابع بیرونی است و اگر این عوامل بیرونی وجود نداشته باشند، هیچ‌چیز به‌نظرش درست نخواهد آمد.
 
این دست افراد طرف مقابل را می‌پرستند و هرکاری برای او انجام می‌دهند. در این نوع عشق، هیچ‌محدودیت و مهاری وجود ندارد. این عشق، دادن همه‌چیز است در برابر هیچ، میلی شدیدی است که به طرف مقابل مجالی نمی‌دهد برای اینکه خودش باشد. این عشق، احساسی کور است که سبب می‌شود فرد برای دیگری زندگی کند. مانند فرزندی انحصارطلب که از روی حسادت، اوقات‌تلخی و قهر می‌کند، چون از اینکه دوست داشته نشود و به او خیانت شود، می‌ترسد و احساس درماندگی می‌کند.
 
فرد بالغ، اما به‌دنبال دریافت چیزی از طرف مقابل نیست. به این دلیل ساده که هرچه عشق نابالغ طلب می‌کند، عشق بالغ از پیش دارد و برای خود تأمین کرده است؛ بنابراین وقتی چنین فردی یک رابطه احساسی را آغاز می‌کند، این کار را از روی خواست خود انجام می‌دهد نه از روی اضطرار و نیاز. هدف او یافتن شریک و همراهی است که بتواند سفر زندگی را در کنارش بگذراند. در این نوع رابطه، هر ۲ طرف انسان‌هایی آزاد هستند که یکدیگر را انتخاب می‌کنند تا رابطه‌ای برمبنای سعادت و تلاش دوشادوش را بسازند.

 

راه رسیدن به بلوغ چیست؟

سفر از نابالغی تا بلوغ یک سفر شخصی است. این مسیری است که هرکسی باید آن را طی کند تا به شایستگی و کفایت در وادی عشق دست یابد. حال سؤال این است که چگونه می‌توان پایه‌های عشقی بالغ، آگاهانه و پرثمر را شکل داد؟ به‌نظر می‌رسد باتوجه‌به ۲ موضوع می‌توان به این امر دست یافت:

اول اینکه تلاش کنیم ویژگی‌هایی را که از طرف مقابل انتظار داریم، در خود بیابیم یا بسازیم. اگر خواهان یک همراه عاشق هستید، خودتان باید عاشق باشید. اگر به‌دنبال فردی شوخ‌طبع، باهوش و بااعتمادبه‌نفس هستید، سعی کنید خودتان به این فرد تبدیل شوید. از نیازمندی دست بردارید و خودتان را به همان چیزی تبدیل کنید که می‌خواهید دیگران به شما بدهند. همان شخصی باشید که دوست دارید در کنار خود داشته باشید.
 
موضوع دوم عزت‌نفس است. همان‌طور که اریش فروم می‌گوید، عشق نابالغ به خود می‌گوید که «من عشق می‌ورزم، چون او به من عشق می‌ورزد». در مقابل، عشق بالغ درک می‌کند که «او به من عشق می‌ورزد، چون من می‌دانم چگونه عشق بورزم، او به من عشق می‌ورزد، چون من به خود عشق می‌ورزم».

عشق‌ورزیدن به خود، عزت‌نفس و کنارگذاشتن ترس تنهاماندن، کلید ساختن پایه‌های یک رابطه سالم است. رابطه‌ای عاشقانه که باقی می‌ماند و عشق‌ورزی را به سفری مملو از رشد و کشف تبدیل می‌کند. عشقی که ترس‌ها، نیاز‌ها و خلأ‌ها را کنار می‌زند تا پناهگاهی برایمان بسازد که درد در آن جایی ندارد.
 
 
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.