لیلا جانقربان| شهرآرانیوز- از ۱۳ رجب سال ۹۸ تا فردا که ۱۳ رجب سال ۹۹ فرا می رسد، تغییرات زیادی برای مفهوم پدر در زندگی تکتک ما ایجاد شده است که بیشتر این تفاوتها بهدلیل شیوع ناگهانی کرونا و نابودی بیرحمانه آن بوده است.
حرفهایش آنقدر تلخ و ناراحتکننده است که با هیچ شربتی نمیتوان آن را شیرین کرد. تلخیای که گواه بیپشتوانهبودن است. مریم میگوید: پارسال روز پدر همه دور هم جمع شده بودیم و هرکدام هدیهای به پدرم دادیم، کیک بریدیم و کلی خوشحالی کردیم، اما امسال باید یک سینی خرما سرخاکش ببرم و سنگ قبرش را بهجای صورت ماهش ببوسم. لعنت به این کرونا که 6 ماه پیش پدرم را که تنها تکیهگاهم بود از من گرفت.
الهه یکیدیگر از دخترهایی است که کرونا پدرش را گرفته و امسال برای دومین سال از نعمت پدر محروم است. او میگوید: پارسال روز پدر بود که پدرم را به خاک سپردیم. بهدلیل وضعیت کرونا نتوانستم روی پدرم را هم برای آخرینبار ببینم و برایش یک دل سیر گریه نکردم. چقدر سخت کرونا پدرم را گرفت و آرزوی آخرین دیدارش را به دلم گذاشت. در این یک سال تنها چیزی که دلم را خوش میکند، دیدن عکسش است که پایین آن نوشتهام دلیل رفتن، بیماری بیدلیل کرونا!
پرده اول این گزارش بسیار تلخ بود و گمان میکردم در ادامه وقتی سراغ گزینههایی که پدرشان در قید حیات است بروم، کام تلخم کمی شیرین شود، اما انگار کرونا بیش از اینها بر ما بوده است.
آقای امیدوار از کسانی است که پدرش در قید حیات است و با رعایت سفتوسخت شیوهنامهها از این بلای ناگهانی جان سالم به در برده است. او میگوید: راستش امسال نمیتوانم روز پدر به دیدن پدرم بروم. چند روزی است که حسابی درگیر کار هستم و بازارها امسال برعکس پارسال شلوغ شده است و ما فروش خوبی داریم. همه شیوهنامهها را رعایت میکنم، اما از ترس اینکه نکند ناقل بیماری باشم، به خانه پدرم نمیروم و فقط تلفنی احوالش را میپرسم. حالا اگر شد در حد یک دیدار از پشت شیشه شاید به خانهاش رفتم. پدرم بیماری قلبی دارد و جراحی قلب باز هم کرده است. کمکاری و تنبلی نمیکنم، میترسم یک وقت ناقل باشم و خاکبرسر شوم.
یکیدیگر از کسانی که امسال به دیدن پدرش نمیرود و روز پدر ندارد، خانم ملکپور است. او که پرستار بخش اورژانس یکی از بیمارستانهاست، میگوید: کلا خانواده از ما بریدهاند و هیچ توقعی ندارند. البته از دیدار با ما دوری هم میکنند. حق هم دارند، با این کرونایی که هر روز تغییر میکند، دوری بهترین روش دوستی است. راستش را بخواهید، نزدیک روز مادر، مادرم تماس گرفت و گفت همین که کار مردم را راه میاندازی برای من بهترین هدیه است و توقع اینکه بخواهی خودت را برای ما به زحمت بیندازی نداریم. میدانم که به شغلم افتخار میکنند، اما مطمئن هم هستم که از آلودگیهای محیط کارم میترسند، برای همین حتی اگر تست بدهم و نتیجه منفی باشد و واکسن هم بزنم، بازهم تا زمانی که دستکم 2 هفته خودم را قرنطینه نکنم، خانهشان نمیروم.
بعضی از پدرانههای امسال هم طعم تلخ طنز داشت! محسن که کارگر نانوایی است، میگوید: دست خالی که نمیشود عیددیدنی رفت، بههوای کرونا زنگ میزنیم و از راه دور تبریک میگوییم. الان پول کادوخریدن که هیچ حتی پول یک جعبه شیرینی هم ندارم! سالهای قبل دست کم میشد یک پیراهنی خرید، ولی الان از کجا بیاورم که ۳۰۰ هزار تومان پول بدهم. خودشان هم راضی به زحمت ما نیستند.
همکار دیگرش که درحال گرفتن پول از مشتری است نیز میگوید: به خدا هیچکسی از ما توقعی ندارد. کارمان هم مدام با مردم است.
اگر برویم و خدای ناکرده مریض شوند، همه فکر میکنند کار ما بوده است. حالا درست است که موتور ما را ۹ شب به بعد جریمه نمیکنند، ولی بازهم رعایت کنیم بهتر است، هم از نظر سلامتی و هم از نظر جیب خودمان و هم از نظر جیب پدرمان که باید خرج یک شام را در این گرانی مرغ و گوشت بدهد.
جالب است که حرف همکار محسن را پیرمردی که درحال گرفتن نانهاست تأیید میکند و میگوید: خدا هیچ پدری را شرمنده خانوادهاش نکند. نمیشود که جلو بچههای سیبزمینی و تخممرغ گذاشت! نوهها توقع دارند! آدم از خجالت آب میشود وقتی دست توی سفره دراز میکنند. این کرونا حسابی ما را شرمنده کرد. کسبوکار درستوحسابی داشتیم. من خودم در کار نقره هستم، اما بازار راکد است که هیچ، دکانی را که یک میلیارد قیمت داشت، الان به ۳۰۰ میلیون تومان هم نمیخرند!
بعد از دغدغههای اقتصادی و بیپولیها و نداریهای پدران و پسران، دوباره بهجایی برمیگردم که ابتدای گزارش از آن آمدم! اینبار سراغ پدرانی میروم که امسال دیگر پدر نیستند! پدرانی که فرزندان خود را بهدلیل کرونا از دست دادند. آقای محمدی یکی از این پدران است. او میگوید: هدایای پارسال پسرم را هنوز دارم. خودش برایم کاردستی درست کرده بود، ولی امسال فقط با یادش روزها را میگذرانم. نمیدانید برای یک پدر و مادر چقدر سخت است فرزند خود را از دست بدهند و دیگر کسی آنها را بابا و مامان صدا نکند. کرونا پدری را از من گرفت و پسرم را برای همیشه از دست دادم. امسال در روز پدر در کنار خانوادههایی که پدر ندارند، من هم داغ پدرنبودن دارم.
از قطعه متوفیان کرونای بهشترضا دور میشوم. صدای شیونهای زنی که باباکنان بهدنبال جنازهای است، از دور به گوشم میرسد. با خودم میگویم چه کسی باور میکرد که یک ویروس تا به این اندازه مفاهیم زندگی ما را دگرگون کند!