سالها قبل یک مسافر ماجراجو به همراه یک لپ تاپ که وسیلهای بسیار نوآورانه محسوب میشد، چگونگی به اشتراکگذاری داستان سفر در جهان را برای همیشه تغییر داد.
ریحانه صادقی |شهرآرانیوز؛ ژانر سفرنامه نویسی با ظهور اینترنت و بلاگرهای سفر تحول بزرگی را تجربه کرد. نخستین بار در تاریخ است که میتوانیم در لحظه با تجربیات و احساسات آدمها درباره سرزمینهای دیگر شریک شویم و اطلاعات بسیاری درباره شان کسب کنیم. امروز میخواهیم پای حرف جف گرینوالد، اولین بلاگر سفر، بنشینیم. او جایی در کوبا در هتلی نشسته است و چنین مینویسد: ۲۷ سال پیش در روزهای آغازین ظهور اینترنت، عازم سفری زمینی به دور دنیا شدم؛ سفری که قرار بود تمام آن بدون استفاده از هواپیما انجام شود. در طول این سفر من معجزهای را پدید آوردم؛ من اولین بلاگهای سفر جهان را روی اینترنت بارگذاری کردم.
در سال ۱۹۹۳ و ۱۹۹۴ از جانب شرکت رسانهای اورایلی به من مأموریت داده شد که در طول سفر ادیسه وار نه ماهه ام دور دنیا، به هرکجا که رفتم، گزارشی درباره آن مکان بنویسم و برایشان بفرستم تا هم زمان روی وبسایتی که شرکت راه اندازی کرده بود، در مجموعه «جهان بزرگ» منتشر شود.هر گزارش به مکانش روی نقشه جهان لینک میشد و بازدیدکنندگان میتوانستند با کلیک روی هر کشور، مطلب مرتبط با آن را ببینند.
اولین مطلبم با عنوان «یک صد نانوثانیه تنهایی» را در ششم ژانویه ۱۹۹۴ از اوآخاکا در مکزیک برای شرکت فرستادم. در فرایند ارسال این مطلب برای شرکت، که ۲ روز طول کشید، دائم به اداره مخابرات مرکزی شهر میرفتم تا اینکه درنهایت راهی برای فرستادن گزارش ۲۵۰۰ کلمهای من، بدون عکس از طریق خط تلفن به کالیفرنیا پیدا شد.
در سال ۱۹۹۴ انتشار بلاگ یک ماجراجویی تمام عیار بود که به واسطه آن به تعامل با آدمهایی مجبور میشدم که در یک سفر معمولی امکان نداشت سراغشان بروم. در مسیر دوستان بسیاری پیدا کردم، از مدیران مخابرات محلی (ترکیه) تا دیپلماتها (چین) و خورههای رایانه (کاتماندو) و حتی یک کاپیتان کشتی (در هنگام گذر از اقیانوس اطلس).
به دهه دوم هزاره جدید رسیده بودیم و من دیگر به ندرت بلاگ سفر مینوشتم، اما امواج سنگ ریزهای که من به دل اینترنت انداخته بودم، به یک سونامی تبدیل شده بود و برخی بلاگرهای سفر (و بعدها مریدهای موبایل به دستشان، اینفلوئنسرهای اینستاگرامی) داشتند از این راه پول در میآوردند.
حالا من در اتاق هتل نشسته ام و با خودم فکر میکنم که چه شد دیگر ننوشتم؟ پاسخش شاید با اینکه اصلا چرا از ابتدا به سفرکردن علاقهمند شدم بی ارتباط نباشد؛ مسئله فقط غرق شدن نیست، مسئله گسست هم هست.
سالها پیش، سوار هواپیما شدن و از سن فرانسیسکو به نپال رفتن، رهایی محض بود. هر کار نیمه تمام یا ازقلم افتادهای داشتم در سن فرانسیسکو پشت سرم میماند. هر سفری یک فرصت بود برای به چالش کشیدن خودم و روبهرو شدن با جهان ناآشنا که جهان بینی ام را همزمان درهم میشکست و وسعت میبخشید. سفرکردن راهی بود برای ازنوآفریدن زندگی و پرت شدن به بیرون از منطقه امن خود.
در سال ۱۹۹۴ گشتن به دنبال اینترنت و فرستادن گزارشهای دیجیتال کار نامتعارف و شگفتانگیزی بود. با آغاز هزاره، اما بلاگ نوشتن خلاصه شد در تنهانشستن در یک کافینت و پرداخت پول بر حسب دقیقه. من هم در آن زمان این کار را انجام دادم، اما دیگر در آن خبری از غرق شدن یا گسست برایم نبود.
در این لحظه که در اتاق هتل نشسته ام و ازدحام آدمهای این شهر را تماشا میکنم و ریتم سونگوی شبهای هاوانا، پنجرههای اتاقم را میلرزاند، میدانم چیزی که نوشتن این گزارش و تلاش برای بارگذاری آن با وای فای بی ثبات هتل برایم به ارمغان میآورد، دیگر گسست نیست، انحراف است. چیزی که در این لحظه دلم میخواهد این است که در غوغای آن بیرون غرق باشم.
پس الان اینترنتم را قطع میکنم و میروم آن پایین. به این دلیل که یک ربع قرن بعد از بارگذاری گزارشهای جهان بزرگ، سیارهای که در آن زندگی میکنیم دیگر جای کوچکی شده است؛ جایی که در آن دست کم برای من، دیگر قطع اینترنت راه جدید گسست است.
منبع:www.bbc.com/travel/story