هر مطالبهای که داشته باشید دیگرانی یافت میشوند که مطالبه شما را مسخره کنند و بگویند این حرفها از سر شکمسیری است و شما مرفه بیدردید و از درد دیگران بیخبر. چاره کار چیست؟ این که از رو نروید و چشم در چشم معترضان بدوزید و با قلدری بگویید: اولویت بنده همین مطالبهای است که در چشم شما حقیر و خُرد مینماید. من بهعنوان یک اقلیت فراموششده حق دارم از آنچه شما حقیرش میخوانید پاسداری کنم و تا بهدستآوردن آنچه حق خودم میدانم از پای ننشینم. حافظان وضع موجود برای آنکه حق شما را پایمال کنند همواره بحث کهنه و قدیمی اولویتها را پیش میکشند. پشت محرومان و مستضعفان و فرودستان پنهان میشوند، اما درحقیقت از منافع خود محافظت میکنند. اصلا محرومان باید باشند که آنها بتوانند اولویتهای شما را به تمسخر بگیرند. اگر فردا روزی فقر و فلاکت از جهان رخت بربندد پشت چه بهانهای میتوانند پنهان شد؟ آنروز که همهکاره بودند چرا ذرهای از فقر و فلاکت نکاستند و جز به شعار بسنده نکردند؟ در جهانی که عدل محور و معیار باشد همه مطالبات به یکاندازه اهمیت دارند به شرط آنکه درک و دریافت ما از عدالت نه شعارهای صدتایکغاز شیادان سیاسی که همان حقیقتی باشد که آن جان جهان فرمود: «عدالت قرار دادن هر چیزی در موضع خویش است.» آدمیزاد به همان اندازه که به آب و نان و سرپناهی برای زیستن احتیاج دارد به آزادی نیز نیاز دارد، به کرامت انسانی هم. شادی همان اندازه در حیات او نقش دارد که معنویت. بدترین دولتمردان آنانی هستند که با پررنگکردن یکی از نیازهای آدمی از دیگر ساحات وجودی او غافل میشوند و رقبای سیاسی درست از همین غفلت حسناستفاده و یا سوءاستفاده میکنند و دور بعد با طرح شعارهایی که از آن غفلت شده بود دور را از دست رقیب میگیرند و روز از نو و روزی از نو. آیا درک این نکته به ظاهر بدیهی که انسان موجودی تکساحتی نیست و نمیتوان نیازهای او را اولویتبندی کرد برای اهل سیاست اینقدر دشوار است؟