طرحها و نقشهایشان رودست نداشت. آوازه فرشهایی که در کارگاهشان میبافتند، در همه جا بلند شده بود. بهطوریکه پهلوی اول را به مشهد کشاند و سفارش چندین فرش را از شخص اول مملکت گرفتند.
المیرا منشادی | شهرآرانیوز؛ طرحها و نقشهایشان رودست نداشت. آوازه فرشهایی که در کارگاهشان میبافتند، در همه جا بلند شده بود. بهطوریکه پهلوی اول را به مشهد کشاند و سفارش چندین فرش را از شخص اول مملکت گرفتند. درباره برادران عمواوغلی صحبت میکنیم. همان برادرانی که همراه پدرشان از کهنموی آذربایجان (روستایی مابین اسکو و کندوان) به عرش رسیدند. خانواده هنرمند عمواوغلی از بافندگان زبردست کهنمویی است که مکتب جدیدی را در بافت فرش پایهگذاری کردند، صاحب سبک شدند و آثار بسیاری از خود به یادگار گذاشتند. این هفته درباره این دو برادر تاجرزاده تبریزی با دو بافنده و تاجر قدیمی فرش در مشهد گفتگو کردیم و هنر و ایدههایشان را در فرشبافی بررسی میکنیم.
از تبریز تا مشهد
روایتهای بسیاری مطرح است درباره اینکه محمد کهنمویی چطور و چگونه از تبریز مهاجرت کرد و به مشهد آمد. صادق (محمدتقی) پیمان، نوه حاج امین زرینه، شغل آبا و اجدادیاش فرشبافی و فرشفروشی است. او معتقد است که عمواوغلیها بهعلت اوضاع بد اقتصادی به مشهد مهاجرت کردند، همانطور که خیلی از بزرگان فرشبافی در آن دوران به همین علت به مشهد آمدند و مشهد را پایتخت فرش کردند. اما احمد بزمیمقدم که از تولیدکنندگان و فرشفروشان قدیمی مشهد محسوب میشود، درباره مهاجرت ناگهانی عمواوغلیها اینطور میگوید: محمد کهنمویی در آذربایجان تاجر باناموآوازهای بود. تاجری که برای پسرانش علاوه بر نام نیک، اموال و دارایی بسیاری کسب کرده بود، اما در زمان انقلاب مشروطه و با مصادره همه اموالش در آذربایجان جان و خانوادهاش را برمیدارد و رنج سفر چندینماهه را میپذیرد و راهی دورترین نقطه از آذربایجان، یعنی مشهد میشود. آنطور که به یاد دارم، میگفتند وقتی به مشهد رسیده، یعنی در سال ۱۲۵۰ قمری، مرد کهنسالی بوده است.
در مشهد مدتی سرگردان و بیپول بوده و بعد از آن تصمیم میگیرد همان شغل آبا و اجدادیاش، یعنی نساجی و ابریشمبافی را دنبال کند. پایهگذاری صنعت نوینی به نام فرشبافی و قالیبافی از همین زمان در مشهد شروع میشود. به گفته بزمی، محمد کهنمویی وقتی در مشهد مستقر میشود، بهواسطه لهجه آذریاش کمکم به «عَمقُلی» (به زبان ترکی یعنی پسرعمو) معروف میشود. محمدخان با اندک سرمایهای که در چندسال زندگی در مشهد به دست آورده بود، کارگاه کوچکی در نزدیکی بست بالاخیابان برای خود برپا میکند و با همت و پشتکاری که داشته است، یک دار قالی تبدیل به دهها دار قالی میشود، بهطوریکه نام و آوازه این فرشباف آذری از هر کوی و برزنی به گوش میرسید. اما محمدخان آنقدرها عمر نکرد تا نتیجه کارهای شبانهروزیاش را ببیند و چندسال بعد از مهاجرتش به مشهد فوت میکند. شاید پایهگذار فرشبافی نوین در مشهد محمدخان کهنمویی باشد، اما پسرانش عبدالمحمد و علیخان این هنر بهارثرسیده از پدر را شکوفا کردند و نام خانوادگیشان را با این هنر پیوند جاودانه زدند.
پسر کاو ندارد نشان از پدر
بعد از فوت محمدخان ابتدا پسر بزرگش عبدالمحمد و بعد از فوت عبدالمحمد، علیخان راه پدر را ادامه دادند. بسیاری از فرشبافان مشهدی معتقدند که برادران عمواوغلی بیشتر از آنکه بافنده فرش باشند، طراح بودهاند، اما عبدالحمید صنعتنگار یکی از طراحان بنام در کتاب سیری در تاریخ فرش ایران، نوشته شیرین صوراسرافیل، درباره عمواوغلیها میگوید: زمانی که این دو برادر کارگاههای پدر را به دست گرفتند، رنسانسی بزرگ در تاریخ هنر فرشبافی در ایران رخ میدهد. بزرگترین فرشهای ریزبافت تاریخ در کارگاههای عمواوغلی و توسط این دو برادر بافته میشود؛ فرشهایی که امروزه با پیشرفتهترین ماشینهای بافندگی هم نمیتوان مانند آن را بافت. صنعتنگار در همان کتاب و در چند صفحه بعد نیز میگوید: عبدالمحمد در مشهد به دنیا آمد و قالیبافی را زیر نظر پدرش آموزش دید. در دوره نوجوانی و جوانی در کارگاه سادهای متعلق به اردشیر مشغول به بافندگی شد و بعد از فوت پدر، سرپرستی کارگاههای عمواوغلی را به دست گرفت. او مردی ساده و عاشق قالیبافی بود، ولی ثروت زیادی نداشت. بیشتر اوقات نیز نقشههای دلخواه ازجمله نقشههای سروناز و لچک ترنجی را سفارش میداد. بعد از برچیدهشدن کمپانیهای خارجی، تواناییهای برادران عمواوغلی در زمینه قالیها شکل واقعی گرفت.
اوج شکوه عمواوغلیها با عبدالمحمد
در کتاب سیری در صنایع دستی ایران آمده است: بیشتر قالیهای عمواوغلی سفارشی بود و عبدالمحمد از طرحهایی الگوبرداری میکرد که در دو کتاب قطع بزرگ بودند و گویا از انگلستان برایش فرستاده شده بودند. در آنها تصاویر و نقشههای فراوانی از قالیهای قدیم ایرانی از زمان صفویه و قبل از آن و همچنین تصاویری از قالیهای موزهای خارج از ایران وجود داشت. او با تجربههاییکه در طول سالیان به دست آورده بود، دخل و تصرفاتی در این طرحها صورت میداد. درباره رنگرزی و استفاده از رنگهای گیاهی کمتر کسی را میتوان همتراز او یافت. مواد رنگرزی عبدالمحمد معمولا قرمزدانه، نیل پرطاووسی، برگ مو، پوست گردو و روناس بود که بنا بر میزان استفاده، رنگ مورد نظر را تهیه میکرد تا در زمان بافت از دورنگی و رگهدارشدن قالی جلوگیری شود. از عبدالمحمد فرشهای بسیار نفیسی بهجا مانده است؛ فرش ابریشم شاهعباسی که اکنون در گنجینه فرش آستان قدس رضوی است، قالی ۱۴۵ متری شیخ صفی در تالار کاخ ملت، قالی باشگاه افسران در سال ۱۳۱۴، قالی شکار با مساحت ۸۶ متر و غیره.
مطابق کتاب فرش ایران، عبدالمحمد در سال ۱۳۱۶ فوت کرد؛ سالی که سفارشهای زیادی از دربار و مجلس شورای ملی آن دوران قبول کرده بود و حسابی کارگاههایش شلوغ بودند. در همان کتاب فرش ایران آمده است که یکی از مهمترین اقداماتی که عبدالمحمد برای جاودانکردن نام و یادشان انجام داد، ثبت امضا بر روی قالی تمامشده بود. تا قبل از آنکه عبدالمحمد این کار را انجام دهد، ثبت نشان و امضا در بین بافندگان فرش مرسوم نبود، اما عبدالمحمد با بافتن نام و نام خانوادگیاش در بالای فرش امضا و نام بافنده را جاودان کرد.
ویژگیهای فرشهای عمواوغلی
از ویژگیهای بارز فرشهای عمواوغلی وزن اندک، لطیفبودن، استفاده از رنگهای طبیعی، بافت ریز قالی و تعداد گره فراوان است. رجشمار قالیهای عمواوغلی بین ۴۰ تا ۱۵۰ گره متغیر بود و بیشتر قالیها دارای حاشیههای طولی و عرضی است که گلیمبافی بهصورت سراسر و متصل بافته میشد. بیشتر فرشها بزرگ پارچه هستند و با هر دو گره متقارن و نامتقارن بافته شدهاند. طرح و نقش قالیها، انواع لچک ترنج و افشان یا گلدانی است. طرح قالی شیخصفی را برای اولینبار در فرشبافی ایران وارد کردند. این دو برادر اوایل قرن حاضر به لندن رفتند و طرح این جفت قالی را دیدند و در ایران علاوه بر بازبافی آن، نمونههای متعددی در ابعاد مختلف از طرح قالیهای شیخ صفی بافتند. تعداد کمی از قالیهای عمواوغلی در اواخر دوره قاجار و بقیه اوایل و اواسط دوره پهلوی بافته شدند. تورج ژوله، محقق و کارشناس فرش، درباره فرشهای عمواوغلی میگوید: اگر از هرکدام از آثار عمواوغلی یک گل کوچک در سطح نقشه فرش حذف شود، مثل یک حفره در سطح فرش خودش را نشان میدهد و همهچیز نقشه به هم میخورد. معیار عمومی که برای بافت فرش خوب باید در نظر گرفت، در فرش عمواوغلی وجود دارد و بعد از آنان کسی نتوانست کار فرش را بهخوبی ادامه دهد.
خدمت علیخان به هنر بافندگی
بعد از فوت برادر بزرگتر، علیخان که تا آن روز علاقهای به فرش و فرشبافی نشان نمیداد، پس از ۸ سال از تهران به مشهد آمد. علیخان متولد ۱۲۷۱ در مشهد است و بزمی درباره او میگوید: علیخان ابتدا علاقه زیادی به فرش و فرشبافی نشان نداد؛ اگرچه در کارهای کارگاه به برادرش کمک میکرد و حتی چند دار قالی و کارگاه در مشهد و اطراف مشهد داشت. بعد از فوت عبدالمحمد بود که علیخان امپراتوری عمواوغلیها را به دست گرفت.
در زمان علیخان آوازه فرشبافی عمواوغلی به اوج میرسد. بزمی در اینباره میگوید: شاهکار علیخان در رنگرزی، بهدستآوردن رنگ سورمهای با جلا و شفافیت بینظیر بود. مسلما یکی از عوامل برتری قالیهای عمواوغلی، برخورداری آنها از رنگهای بدیع و بسیار مرغوب، بادوام و خوشرنگ است. همه قالیهای او به نشان علیخان۱۱۰ معروف است. باید دانست که ۱۱۰ به ابجد معادل نام علی (ع) است. عشق و علاقه علیخان به تار و پود قالی و جدیت او در تهیه بهترین و زیباترین رنگها وصفناپذیر بود.
در مدت عمر خویش، حتی لحظهای از همت و تلاش خود کم نکرد. گویی طرح، نقش و رنگ قالی، با خون و روحش عجین شده بود، بهطوریکه شب قبل از مرگ، در حال پرداخت قالی بزرگ مجلس سنا بود. شیرین صوراسرافیل در کتابش به نام «فرش ایران» درباره علیخان و هنرش میگوید: در دوره پهلوی قالیهای اعلا و بینظیری به همت دستان پرتوان و هنرمند او بافته شد که اکنون زینت کاخهای سعدآباد، نیاوران، مرمر، مجلس شورای ملی و مجلس سناست. درحقیقت قالیهای دربار، بافت عبدالمحمد و علیخان عمواوغلی بوده است و بافت بزرگترین قالی دربار به علیخان واگذار شده بود. آخرین قالی بافتهشده به دست علیخان، قالی بزرگ مجلس سنا بود. علیخان سرانجام در سال۱۳۳۶ در سن ۶۵سالگی به دیار باقی شتافت و او را با احترام فراوان در صحن عتیق حرم مطهر امام رضا (ع) به خاک سپردند. یکی از معروفترین قالیهای او منصوب به دیوار پشت میز سلطنت محمدرضا پهلوی و دیگری به ابعاد ۳ در ۴ مترمربع در ساختمان مدیرکل بانک ملی، اتاق کنفرانس اسکناس است.