این روزها فضای اجتماعی پیرامون ما بیش از گذشته از خبرهای تلخ و ناخوشایند آکنده است و مشکلات و سختیهای روزگار از هر سو بر ما و جامعه ما فرومیبارد. از یکسو تهدیدها و توطئههای دشمنان و خرابکاری و فتنه آنان و از سوی دیگر مصیبتها و دردهایی که نوبهنو در محیط اجتماعی و اخبار حوادث پراکندهاند، حالوهوایی غمبار و دردآلود برای ما رقم میزند.
نهتنها در گفتهها و شنیدهها، بلکه در لابهلای خواندهها و دیدههای فضایمجازی و شبکههای اجتماعی، چیزهایی به چشم و گوش شهروندان میرسد که دلوجان هرکسی را میآزارد و رنج میدهد. روزی ماجرای سلاخی فرزند بهدست والدین و پیداشدن جنازهاش در زبالههای خیابان و روزی دیگر خبر انفجار ناو خارک یا پالایشگاه تهران مخاطبان را برمیآشوبد و در همین حال هر لحظه خبری از درگذشت یک نفر بر اثر کرونا یا افزایش قیمت یک کالا بر اثر تورم، بیش از گذشته به روح و روان آنان زخم میزند. آیا راهی برای ترمیم این آسیبها بهجز شادشدن و شادماندن داریم؟ آیا وسیلهای برای درمان این دردها بهجز شادی میتوان جست؟
قدر وقت را دانستن و غصه را دورریختن و با اندک بهانهای شادمانبودن دارویی است که در فرهنگ کهن ایرانی و باورهای دینی اسلامی بوده و هست. عرفان اسلامی و ایرانی که از مهمترین عناصر فرهنگ و تمدن ماست، میتواند بیش از هر بستر فکری دیگری زمینهساز و راهگشای این شادیجستن باشد و اگر انسان ایرانی در طول قرنها توانسته است در برابر سختترین حوادث و تندترین بادها و توفانها، از حمله اسکندر تا هجوم مغولان بایستد و بماند، بهدلیل برخورداری از همین پشتوانه است.
برخی دانشوران و اهل اندیشه همچون دکتر محمدعلی اسلامیندوشن در کتاب «ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟» بر این باورند که آیینهای باستانی نیاکان ما یکی از عوامل حفظ فرهنگ ایرانی و زبان فارسی است. در روزگاری که کشوری مانند مصر همه پیشینه خود حتى نام و زبانش را در عصر اسلامی از دست داد، ایران بزرگ پارسی ماند و در عین عرضه بهترین و درخشانترین نمونه سازگاری با اسلام، نهتنها توانست فرهنگ و زبان و نام خود را حفظ کند، بلکه برجستهترین دانشمندان و کارگزاران و نویسندگان را در محیط و جامعه گسترده اسلامی برآورد. یکی از عوامل و اسباب این ماندگاری، در کنار اصالت فرهنگی و ریشههای دینی، حفظ روحیه شاد بیرونی و خوشدلی درونی در فرهنگ ایرانی بوده است.
ایرانیان باستان بهبهانههای مختلف مراسم جشن و سرور داشته و فرصتهای گوناگون را برای شادمانی قدر میدانستهاند. از آیینهای سراسری نوروز در آغاز سال تا جشن اردیبهشتگان و خردادگان و تیرگان تا پایان سال، هر یک را مجالی میدیدهاند تا خاک بر سر غم ایام بریزند و به مژدههای پیشرو شادباش بگویند. شاید فاصلهگرفتن ما از این آیینها و دورشدنمان از فرصتها و بهانههای شادی و شادمانی، راه را بر هجوم اندوهها و غصهها گشوده است. چرا اینک راه را بر شادیها و شادمانیها بازنگشاییم و هریک به سهم خود برای بازآفرینی آیینهای باستانی جشن و سرور قدمی برنداریم؟