هما سعادتمند | شهرآرانیوز؛ اُرسیهای آغوش باز کرده سمت خنکای سایه بهارنارنج، عرق درآمده یاسهای امینالدوله که دست در گردن ناودان انداختهاند، خواب قیلوله ظهر تیر و آفتابی که توتهای خانه همسایه را شیرین کرده، قصه دنبالهداری بود که عصر دودِ ماشین و سیاه سرفه کارخانههای صنعتی از آن خاطرهای بیشتر برایمان باقی نگذاشته است.
برای مایی که این روزها، خنکای اندکی را زیر آسمان شهر جستوجو میکنیم و با خبرهایی مثل «تب ۵۰ درجهای خراسان»، «گرمترین تابستان قرن»، «دهان هیرمند تا هورالعظیم خشک شد» و نمونههایی از این دست، در جراید کاغذی و سایتهای خبر مجازی محاصره شدهایم، البته که تیغ برهنه آفتاب، تف زمین و لبهای برآماسیده از خشکی درختها و جویها و بادی که گویی آتش با خودش به این سو و آن سو میبرد، گویای همه چیز است. گرمای بیسابقهای که حتی موسپیدکردههای شهر هم در خاطرش ندارند در کنار قطعی برق که امکان استفاده از وسایل سرمایشی را هم با حداقلها روبهرو کرده، سبب شد تا سری به کوچهپسکوچههای مشهد یک قرن پیش بزنیم، از کاغذهای خبر تا سفرنامه سیاحان و اسناد برجای مانده را تورق کنیم و از مشهدپژوهان درباره راهکار مردم روزگار قدیم در گرمی تابستانهای قدیم بگوییم.
تورق مطبوعات دوره قاجار که خبرهایش بسته به زندگی کشاورزی، همیشه حکایت سردی و گرمی هوا را در اولویت قرار میداده، چیز دندانگیری نصیبتان نمیکند تا در هر ورقزدنی مطمئنتر شوید که تابستان هیچ سالی به این اندازه گرم نبوده است، البته نمیتوان گفت خشکسالی و گرمایی وجود نداشته که سرشت خراسان گرم است و طبعش خرماپز. برای نمونه در خبری که «روزنامه مجلس» در ۲۴ جمادیالاخر ۱۳۲۸ درج کرده، آمده است: «مشهد به حمدا... امنیت و آسایش برقرار است. طرف عصر بادهای سخت میوزد و هوا هم به نسبت سابق گرم شده است.» یا در روزنامه «حبلالمتین» به تاریخ ۸ جمادیالثانی ۱۳۳۵ میخوانیم که: «خشکسالی. از اول عید ابدا بارندگی نشده، گرمی از حد گذشته و بیابان سرخس به کلی خشک و آب دریا که همه ساله این وقت با قایق تردد میکردند، به قدری کم است که اگر به این وطیره باشد، شاید تا یک ماه دیگر خشک شود.»
ناگفته نماند که این گرما و خشکی در قدیم سبب هجوم ملخ هم میشده و سختی زندگی را برای مردم آن روزگار، دو چندان میکرده است. «روزنامه ایران» ۶ ربیعالاول ۱۳۱۶ مینویسد: «از قرار خبر تلگرافی، سرخس. چند روز قبل در شوریجه ملخ آمده خسارت به زراعت آنجا رسانیده از آنجا که (این بلا) درگذشته نیز به سرخس ناصری آمده موجب وحشت عموم مردم گردیده. ملخها به قدر بچه گنجشک بوده و در وقت پرواز فضای هوا را تاریک مینمودهاند.»
پیر مرد سقا- عکس از ابراهیم ذهبی
علاوه بر هجوم ملخ، گرما و بروز خشکسالی، احتکار محصولات و کمفروشی را هم دامن میزده است. امری که گاهی با واکنش دولت روبهرو میشده است.
روزنامه «ایران سلطانی» در ۲۵ ربیعالاول ۱۳۳۴ چنین مخابره میکند: «دیروز یک خباز را به واسطه کمفروشی، گوشش را به دیوار میخ زدند. شش نفر هم به حکم شرع اینگونه قصاص شدند؛ دونفر را تیرباران، دو دیگر را سر بریدند و دو باقیمانده را هم به دار آویختند.»
علاوه بر احتکار محصول، خشکسالی نیاز مردم به نمک را که حکم ضد فسادی داشته، افزایش میداده است. برای همین هر وقت هوا به اوج گرما میرسیده، احتکار یا افزایش قیمت آن که- در آن زمانه ادارهای هم برایش درنظر گرفته بودند- ردخور نداشته است. این موضوع را میشود در خبری که روزنامه «عصر جدید» در ۲۵ شعبان سال ۱۳۲۸ قمری منتشر کرده است، دید: «رئیس اداره نمک نیشابور، یک نفر را برای ریاست نمک فرستاده، ایشان هم قدغن کردهاندکه هر قدر نمک در خانهها و دکاکین است، تفاوت قیمت بدهند.»
گاهی هم گرما مردم را به کناره رودخانهها و ترخها میکشانده و حوادثی از این دست را رقم میزده است: «چند گاه قبل در پل خاتون سرخس دو برادر کنار شط به شناوری رفته، هر دو غرق و تلف شده، یک نفر از اهل روس از مأموران پل خاتون در همان آب به هلاکت رسیده است. پیرمردی هم در سرخس ناصری مشغول درو بوده، برای افاقه از گرما کنار رود مزبور رفته، به آب فرو شده و دیگر بیرون نیامده است.»
خبر شیوع بیماریها را هم میتوان با شدت گرفتن گرما مشاهده کرد. «روزنامه ایران» ۱۰ رمضان ۱۳۱۶ در اینباره توضیح میدهد: «تا اواخر شعبان در خراسان بارندگی درستی نشده و به واسطه خشکی و گرمای هوا گویا سمیتی در هوا بهم رسیده که دو ثلث مردم مبتلا به امراض مختلفه شدهاند.» با این همه هر چه سالها پیشتر میآییم، تغییرات آب و هوایی و گرم شدن زمین که بخشی از آن محصول زندگی ماشینی و عصر آهن است، مشهودتر میشود. در مطبوعات دوره پهلوی دوم هم رد چند گرما با درجه بالای ۴۰ مشاهده و پس از آن هر ساله از دهه ۴۰ تا ۸۰ گزارشهایی از شیوع وبا که مقارن با آغاز گرما بوده است نیز دیده میشود.
کویر خراسان با دشتهای فراخ و تیغ تیز آفتابش، همیشه گرمایی خرماپزان داشته است. نویسندگان کتاب «مشهد در آغاز قرن چهارده خورشیدی» درباره آب و هوای مشهد در ابتدای قرن نوشتهاند: «راجع به آب و هوای مشهد تاکنون تحقیقات صحیحی نشده و اختلاف فصول چهارگانه به خوبی معلوم نیست. به طور کلی آنچه میتوان استنباط کرد این است که اختلاف درجه حرارت تابستان و زمستان نسبتا زیاد است. در تابستان به واسطه تأثیر بادهای گرمی که از سمت سیستان میوزد، رطوبت هوا خیلی کم و درجه حرارت در اوقات مختلفه زیاد میشود.» این طبع گرما هوا هم بوده که سبب میشده، محصولاتی مانند پنبه، خشخاش، انواع انگور و توت نوبرانههای خاص این دیار باشد.
اما اینکه مردم مشهد قدیم در نبود وسایل سرمایشی چطور تابستان را سر میگذراندهاند هم معمایی است که «محمود ناظرانپور» به آن پاسخ میدهد. به گفته این مشهد پژوه، معماری خانهها، معماری شهری در مشهد قدیم سپری بوده که تیغ هیچ آفتابی در آن کارگر نمیشده است. همین خانهها که سالها از باد و باران و آفتاب گزند نیافت، اما کلنگ تخریبها و توسعه شهری، خون سبز رگهایشان را خشکاند. او میگوید: «شاید تابستان آن سالها هم مثل حالا گرم بوده، اما من به خاطر ندارم. چون مردم زیاد احساسش نمیکردند. این را هم بگذارید به حساب خانههایی که تابستانه و زمستانه (شمالی و جنوبی) بود.
چیزی شبیه خانه داروغه امروزی. معماری تمام خانهها به همین سبک بود و اهل خانه میتوانستند در تابستان به بخش تابستانه (قسمت جنوبی) خانه که پشت به آفتاب بود، کوچ کنند. همچنین در خانههای قدیم علاوه بر مصالح کاهگل که خنک کننده بود، منافذی هم برای جریان هوا ایجاد میشد که باد از یک سمت داخل میآمد و از سمت دیگر خارج میشد. همچنین همه خانهها در زیر زمینشان که دو یا سه پلهای پایینتر از سطح زمین بود، حوضخانه داشتند که آب این حوضخانه، اسباب تعدیل هوا و خنکی خانه را فراهم میکرد. معمولا دور حوضخانه، صفه (سکو) میساختند و اهل خانه وقتِ گرمی هوا روی آن مینشستند و به گفتگو یا بازی و شاهنامهخوانی مشغول میشدند تا تف هوا بشکند. البته کف حیاط خانهها هم از سطح زمین پایینتر بود که این خودش در خنک ماندن فضای حیاطهای قدیمی بیتاثیر نبود.
معماری شهری موضوع دومی است که ناظرانپور بر آن تأکید دارد: «شهر باغات فراوان با درختان سر به هم آورده بسیاری داشت که اشعه هیچ آفتابی به زیر آن نفوذ نمیکرد. سوای این، آن زمان در مشهد قدیم، مردم در کنار جویهای آب یا داخل حیاط خانههایشان درختهای بید فراوان میکاشتند. این درخت به نسبت دیگر درختان به دلیل شاخههای آویزان و جریان بهتر هوا در آن، سایه خنکتری دارند. مردم قدیم با همین ترفندها تابستان را از سر میگذراندند. حالا هم فضای سبز زیاد است، اما درخت بلند سایهدار نیست. خاطرم هست قدیم، از ده احمدآباد تا وکیلآباد تمام شفتالوزار بود و درختهایی که قامتشان سقف آسمان را هاشور میزد. همچنین سمت چهارباغ و عیدگاه باغ بسیار بود و بادی که در شاخه همین درختها میپیچید، سرما را به شهر میرساند.
تصویری از ترخ (استخر) وکیل آباد که قوطه خوردن در آن تفریح مشهدی در روزگار دوره پهلوی اول و دوم بود
مشهد قدیم سقاهای بسیاری داشته که در زمانهای شبیخون گرما، کوزه و مشک در دست توی کوچهها راه میرفتند و آب خنک به مردم لبتشنه کوچه و بازار میدادند. «محمد حسین تقوی گیلانی» درباره این ماجرا میگوید: «مرحوم پدرم دکانی در بازارچه گیوهدوزها که مردم به آن بازار حبوبات هم میگفتند، داشت. جایی درست زیر ساعت معروف حرم. گاهی پدرم امر میکرد بروم از آب انباری که آن روزگار در صحن عتیق قرار داشت، آب بیاورم. این آب انبار از آب گناباد که نهر پایین خیابان را هم مشرب میکرد، پر میشد. هر صبح عدهای سقا از این آبانبار، کوزه و مشک خودشان را پر میکردند و راهی خانههای مردم میشدند. مثلا سقای محله ما «ملائکه» نام داشت که هر روز برایمان آب میآورد. بعضیها هم در فصل گرم سال در مشک و کوزه خود، لیمو و شکر یا شهد زرشک و آلبالو میریختند و همراه یخ توی کاسههای فلزی به مردم میفروختند.»
مرحوم غلامحسین بقیعی هم در کتاب «مزار میر مراد» در همین باره مینویسد: «هر تابستان، آبآلبالوفروشهایی بودند که یک سطل پر و چند قاشق چوبی بر میداشتند، به راه میافتادند و داد میکشیدند: آب آلبالو، جگرته جلا مِدِه/ صفرا بره آب آلبالو و... هر کسی هم که هوس میکرد، ابتدا پول ۱۰ تا آلو را میپرداخت، سپس یک قاشق میگرفت و به جان آلوها میافتاد. از درون سطل یکییکی آلبالوهای سرد خیسخورده را همراه آب داخل آن بر میداشت و برای نگهداری حساب، هسته آلوها را پیش پای فروشنده میانداخت تا دهتایشان پر شود.
برخی هم بودند که از سر زرنگی یا شیطنت، هسته آلوها را قورت میدادند تا آلوی بیشتری بخورند. سوای اینها، مشهد قدیم چند بستنی فروش دوره گرد داشت که هر روز صندوق چوبیشان را با بستنیای که از شیر چرخشده و یخ یخدانهای اطراف مشهد ساخته میشد، پر میکردند و در کوی و برزن، راه افتاده و فریاد میزدند: «نوبرِ بهاره بستنی/ هل با گلابه بستنی/ پر خامه دارم بستنی و...» محمود ناظرانپورنیز آب دوغخیار را غذای ثابت تابستانهای مشهد معرفی میکند و میگوید: «به ندرت میشد مردم غذای دیگری بخورند. همیشه ظهر خانه هر کسی مهمان بودی غذا همین بودبا این تفاوت که اغنیا در آن کشمش اعلا و مغز گردو و زیره میریختند و افراد دست تنگ هم به همان پیازچه و نعناع و ریحان قناعت میکردند.
اما در روزگار بیامکانات یک قرن پیش، یخ، حکم دم مسیحا را داشته که به کشتگان ناگزیر از آفتاب تموز جانی دوباره میداده است. این یخ از یخدانهای اطراف مشهد که تعداد آن به عدد ۲۳ میرسیده و نویسندگان کتاب «مکتب شاهپور» نیز ظرفیت آنها را ۲۶ هزار بار یخ نوشتهاند، به دست میآمده و تنها داشته مردم سال ۱۳۱۳ خورشیدی بوده است، اما تهیه یخ از یخدانها، مشکلات بسیاری داشته که ساخت نخستین کارخانه یخ در مشهد، آن را تا حدودی رفع میکند.
گزارش ساخت این کارخانه در سال ۱۳۳۲ در روزنامه خراسان چنین آمده است: «نظر به اینکه در زمستان ۱۳۳۱ هوا چندان سرد نشد که یخ به اندازه کافی برای مصرف شهر مشهد تهیه شود و با پیش آمدن فصل گرما ممکن است از لحاظ کمبود یخ مضیقهای برای مردم ایجاد کند؛ بنابراین برای تأمین یخ مصرفی شهر مشهد و جلوگیری از گرانی آن، قرار شده چند دستگاه یخ سازی وارد و یخ مصنوعی تهیه و دردسترس مردم گذارده شود.» همین روزنامه بعد از چند روز در تکمیل این خبر نوشته است: «به قرار اطلاع دستگاه یخ سازی به ظرفیت ۲ تن که قبلا خبر آن را داده بودیم، به تازگی وارد و در خیابان فردوسی، اتوشویی ژنرال نصب و از روز پنجم خرداد بهره برداری آن شروع و برای فروش به بازار داده خواهد شد.» ۳ سال پس از این تاریخ کارخانه یخسازی «قاسمی» ایجاد و ۲ دهه بعد نیز کارخانه «یخ سازی جواهریه» و «یخ سازی شرق»، به فهرست کارخانههای یخ مشهد افزوده میشود.»