صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

مسافر سنت در هزاره سوم (۳۲)

چند ایستگاه طول می‌کشد

  • کد خبر: ۷۹۷۶
  • ۰۹ آبان ۱۳۹۸ - ۰۷:۴۸
حجت الاسلام محمدرضا زائری کارشناس مسائل فرهنگی
شنبه- پسر جوان دانشجو از قرص خوردن و اعتیاد دم کنکور رفقایش می‌گوید و فشار عصبی و آسیب روانی غریبی که نظام رایج کنکور در پایان دوران تحصیلات عمومی به جوانان و خانواده‌هایشان وارد می‌کند. هزینه‌اش را چه کسی می‌دهد؟ کل کشور و جامعه و سرمایه‌های انسانی‌اش و استعدادهایش و آینده‌اش و خانواده‌هایی که برای این رقابت نفس‌گیر و بی‌معنی باید میلیون‌ها تومان خرج کنند. سودش را چه کسی می‌برد؟ چند موسسه معدود کنکور که در این بازار ساختگی، به درآمد‌های عجیب و سرسام‌آوری دست می‌یابند.

یکشنبه- توی اتوبوس بی‌آر‌تی وسط جمعیت درهم‌فشرده ایستاده‌ام. پسر جوانی که روی صندلی کنارم نشسته است، نگاهی به موبایلش می‌کند و نگاهی به من می‌اندازد. بالاخره طاقت نمی‌آورد و درحالی‌که به صفحه موبایلش -با تصویری از من و متنی که حاوی تهمت و ناسزاگویی است- اشاره می‌کند، با اخم می‌پرسد: این چیه؟
جواب که می‌دهم، چهره‌اش را کمی آرام‌تر و مهربان‌تر می‌بینم. موقع پیاده شدن، دستم را به‌سویش دراز می‌کنم. او لبخند می‌زند و من پیاده می‌شوم.

دوشنبه- مردی که روی صندلی مترو کنارم نشسته و تقریبا هم‌سن‌وسال من است، وسط مشکلات بزرگ و کوچک کشور، بهانه‌ای کم‌اهمیت برای آغاز گفتگو پیدا کرده است. چند ایستگاه طول می‌کشد تا قدری از احوال مختلف روزگار حرف بزنیم و او با خبر‌هایی تلخ‌تر و درد‌هایی بزرگ‌تر، ناراحتی‌اش را فراموش
کند.

سه‌شنبه- دارم وارد پمپ‌بنزین می‌شوم که گوشی تلفن همراهم زنگ می‌خورد. پیرمردی از آن طرف خط می‌گوید: فلانی؟ پاسخ می‌دهم: بله، بفرمایید! می‌گوید: با خودش کار دارم. جواب می‌دهم: من محمدرضا هستم، بفرمایید!
می‌گوید: نه، من اشتباه گرفته‌ام، شما زائری نیستی.

چهارشنبه- توی تونل مترو استاد جوان دانشگاه که چندسالی است از آمریکا برگشته و عضو هیئت‌علمی است، از جوانانی که در فکر رفتن هستند، می‌گوید؛ سرمایه‌هایی که دارد به باد می‌رود. برنامه‌های منظم و دقیق برخی مراکز علمی آمریکا برای جذب مستقیم فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های ما و فرایند رو به گسترش فرار مغزها. از او می‌پرسم: آیا چیزی که ما زیر زمین می‌فهمیم، بزرگان بالای برج‌ها نمی‌فهمند؟

پنجشنبه- حدود ساعت ۱۱ شب در مسیر برگشت به خانه، می‌خواهم از بقالی چیزی بخرم. وقتی وارد مغازه می‌شوم، می‌بینم فروشنده و شاگردش دونفری سرشان را بالا گرفته‌اند و با دقت به تلویزیون خیره شده‌اند. کنجکاو می‌شوم که بدانم چه چیزی این‌قدر برایشان جذاب بوده است. یکی از کانال‌های سیما دارد سریال یوسف پیامبر را پخش می‌کند. شب جمعه برای روح بلند مرحوم فرج‌ا... سلحشور فاتحه و صلوات هدیه می‌کنم که اثر ماندگارش بعد از سال‌ها وقتی برای چندمین‌بار پخش می‌شود، بازهم این‌گونه مشتری دارد.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.