گفتگو با دبیر بازنشسته محله ارشاد که با عشق، دانش آموزان را همراهی کرده است
زمانی - زمانی- کنار او که مینشینی در همان ابتدا با جملات تأثیرگذار تو را به آینده امیدوار میکند. در دنیای او ناامیدی معنایی ندارد و انسان با پشتکار و تلاش به آنچه میخواهد میتواند برسد. اعتقادی که باعث شده است همیشه همراه دانشآموزان باشد و آنها را در مسیر پیشرفت راهنمایی کند. فرانک قاضیزاده، ساکن محله ارشاد، معلم و مدیر بازنشستهای است که افتخارات زیادی را در پرونده کاری خود ثبت کرده است. با او که مربی نمونه و یکی از مدیران برتر در پژوهشسراهای استان و کشور بوده است همکلام شدیم تا از دوران کاری خود برایمان بگوید.
علاقه به درسخواندن
سال ۱۳۴۶ در محله سناباد مشهد به دنیا آمدم. محلهای که در آن سکونت داشتیم، محلهای ساکت و آرام با همسایگان خوب بود و ارتباطات همسایهها نیز رنگ و بویی دیگر داشت. یکبار در ماه در منزل ما مراسم روضه برگزار میشد و مادرم سالی یکبار شلهزرد میپخت و همین موضوع باعث رفت و آمد همسایگان به منزل ما میشد. اکنون خانه ما تبدیل به یک مغازه تجاری شده است و البته این موضوع درباره بیشتر خانههای آن محله صدق میکند، زیرا آن زمان محله سناباد تجاری نبود، اما اکنون بیشتر خانهها جای خود را به مغازهها و مراکز تجاری دادهاند. پدرم شغل آزاد داشت و مادرم نیز خانهدار بود، ولی برای درسخواندن فرزندانشان اهمیت زیادی قائل بودند. طوری که همواره من را تشویق به درسخواندن میکردند. من یک دختر در کنار ۴ برادر بودم و به همین دلیل از توجه و حمایت ویژهای نیز برخوردار بودم. کلاس پنجم دبستان بودم که زمزمههای انقلاب به گوش رسید. آن زمان هنوز حجاب برای معلمان قطعی نشده بود با این حال روزی معلم کلاسمان که فردی مؤمن و مقید بود به ما پیشنهاد داد که بخشی از مدرسه را به عنوان مکانی برای نمازخواندن و قرائت قرآن درنظر بگیریم. ما نیز موافقت کردیم؛ بنابراین بخش کوچکی را برای این امر اختصاص دادیم و چادرنمازهایی نیز تهیه کردیم. من در آنجا زیارت خواندن و آداب و احترام به امامرضا (ع) را هم آموختم و هم به دیگران یاد دادم. آنجا نحوه ارتباط و تعامل با دانش آموزان را نیز یاد گرفتم. آن زمان بچهها ذوق زیادی داشتند و با آنکه هیچ اجباری در کار نبود، اما با عشق به آنجا میآمدند. دوران راهنمایی من نیز با انقلاب کشورمان همزمان شد و آن زمان برای من و همکلاسیهایم دوران پرتحولی محسوب میشد. من دانشآموز فعال و پرکاری بودم و به همین دلیل در بخش انجمنهای دانشآموزی عضو شدم و به انجام امور مربوط پرداختم. به مسابقات علمی نیز علاقه خاصی داشتم و هر زمان که مسابقهای برگزار میشد شرکت میکردم. در دوران دبیرستان در رشته علومتجربی ادامه تحصیل دادم. به یاد دارم در سال سوم دبیرستان از روزنامه خراسان به منزلمان زنگ زدند تا عکس من که رتبه برتر در بین دانشآموزان رشته علومتجربی را به دست آورده بودم در روزنامه چاپ کنند. این موضوع به من انگیزه داد تا بیش از پیش به درس اهمیت دهم. با همین انگیزه درسم را ادامه دادم و از آنجاییکه به مربی شیمی و درس مربوط علاقه زیادی داشتم در سال ۶۶ در رشته شیمی دانشگاه فردوسی قبول شدم.
بهترین پاداش
وقتی وارد دانشگاه شدم با مباحث جدیدی آشنا شدم گویی آنچه در دوران مدرسه آموخته بودم با زمان دانشگاه تفاوت داشت. سطح دروس سنگین و بسیار بالا بود. به همین دلیل برای رفع مشکلات تحصیلی و درسی با دانشجویان ترم بالا گفتگو میکردم، ساعات طولانی را در کنار هم میگذراندیم و آنها اشکالات درسی من را برطرف میکردند. اینکار انگیزهای در من ایجاد کرد که من نیز سالهای بعد به ترمهای پایینتر در دروس و رفع اشکالات تحصیلیشان کمک کنم؛ بنابراین همکاری و تعامل خوبی بین من با دانشجویان دیگر برقرار شد. دوران دانشجویی فردی فعال بودم و در بخش علمی دانشگاه نیز همکاری میکردم. آنزمان به همراه جمعی از دانشجویان در این کار مشارکت داشتیم و علاقه زیادی به فعالیتهای علمی نیز داشتیم. براین اساس هر یک کاری را به عهده گرفته بودیم. من نیز مقالات علمی شیمی را از مجلات خارجی جمع آوری کرده و از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه میکردم. سپس مطالب مفید و کاربردی را روی تابلوی اعلانات دانشگاه نصب میکردم. ساعتها زمان برای اینکار میگذاشتم و از آنجایی که به آن علاقه داشتم هیچگاه خسته نمیشدم و با عشق به کار خود ادامه میدادم. آن زمان دنیای مجازی گستردگی امروز را نداشت و به همین دلیل مطالب مورد استفاده دانشجویان دیگر قرار میگرفت و برای آنها نیز کاربرد داشت. اینکار با بازخورد خوبی همراه بود طوریکه دانشجویان برای مقالات خود به من مراجعه میکردند و اطلاعات لازم را دریافت میکردند. فعالیتهای من آنزمان به قدری بود که رتبه اول در رشته شیمی را در دانشگاه بین ورودیهای آن سال کسب کردم. در زمان فارغالتحصیلی نیز رئیس دانشگاه فردوسی نام من را به عنوان رتبه سوم دانشگاه فردوسی در رشته شیمی اعلام و لوح سپاسی به من اهدا کرد.
گرفتن لوحسپاس از دستان ایشان برایم بسیار ارزشمند بود و بهترین پاداش دوران تحصیلیام محسوب میشد. در همان سالها ازدواج کردم و پس از گذشت چندماه از فارغالتحصیلی هم به عنوان دبیر شیمی مشغول به کار شدم. آن زمان دو روز در طرقبه و دو روز در جاغرق تدریس میکردم. شرایط سخت و رفت و آمدها دشوار بود. به خاطر دارم که صبح زود به میدان شهدا میرفتم و در آنجا منتظر اتوبوس میماندم. این شرایط در زمستان سختتر و وخیمتر میشد.
یک سال به این شکل گذشت و پس از آن به مدت یک سال در حصار گلستان فعالیت کردم. در آنجا دانشآموزان در محرومیت به سر میبردند و این موضوع در حدی بود که یکی از شاگردانم زودتر از موعد مقرر مجبور به ترک کلاس میشد، زیرا باید کفشهای ورزشی خود را به برادرش میرساند تا او نیز بتواند از آن استفاده کند. هر روز من در آنجا با خاطرات شاد و غمگین همراه بود. به یاد دارم در روز معلم هر یک با توجه به وسع خود برایم هدیهای مانند ۵ گردو یا چند عناب آورده بودند. گرچه محروم بودند، اما محبت در میانشان موج میزد. بیشتر آنها بعدها در دانشگاه قبول شدند و از آنجایی که در سالهای بعد با آنها در ارتباط بودم شاهد به ثمر رسیدن آموزشها و زحماتم بودم. هر بار که به کلاس میرفتم برای تدریس درس شیمی یک سبد از لوازم آزمایشگاهی را با خود به همراه داشتم، زیرا معتقد بودم که دانشآموز آنچه میبیند و تجربه میکند بهتر میآموزد و بعدها از آن آموزشها میتواند استفاده کاربردی داشته باشد. این نحوه آموزش باعث شد برخی دانشآموزان به درس شیمی علاقهمند شوند و برای تحصیل در دانشگاه نیز این رشته را انتخاب کنند.
اولویتهای آموزشی
پس از آن در ناحیه ۴ آموزش و پرورش مشغول به تدریس شدم. در کلاسهای دبیرستانهای مشهد نیز بیشتر اوقات با همان سبد وسایل آموزشی و آزمایشی وارد کلاس میشدم، زیرا دانشآموز برای یادگیری شیمی باید ببیند و آزمایش کند. قبل از ورود به کلاس دانشآموزان میدانستند که میخواهم چه چیزی را آموزش دهم و برای یادگیری آماده بودند. همیشه با اشتیاق به مباحث درسی توجه میکردند، زیرا یک زنگ درسی خوب و عالی را برایشان رقم میزدم. آزمایشهای مربوط به آن روز را درون سبد میگذاشتم و در ساعاتی که باعنوان شیمی بود آنها را آموزش میدادم. اکنون که به یاد آن سالها میافتم حس خوبی درونم شکل میگیرد و خوشحالم که درس شیمی را همراه با آزمایشهای مربوط به دانشآموزان آموزش دادهام. یکی دیگر از کارهایی که در آموزش برایم جزو اولویتها محسوب میشد، اردو بردن دانشآموزان بود و باید چندبار در سال آنها را به اردوی علمی میبردم.
زیرا برایم مهم بود که بدانند آنچه میآموزند در جایی از شهر وجود دارد و به آن حوزه میپردازند مانند کارخانجات. از طرف دیگر اردو رفتن و بازدید از اماکن مختلف یکی از علاقهمندیهای بچههاست و در یادگیریشان تأثیر بیشتری میگذارد. براین اساس خود را بر انجام اینکار ملزم میدانستم. برای مبحثی به نام بازیافت که در کتاب درسی دانشآموزان وجود داشت آنها را به کارخانه کمپوست مشهد بردم. بازیافت موضوع مهمی است و یکی از دغدغههای بزرگ دنیاست. به همین دلیل آشنایی دانشآموزان با آن اهمیت زیادی دارد و لازم میدانستم که آنها از نزدیک با مراحل بازیافت و آنچه از بازیافت به دست میآید آشنا شوند. به یاد دارم برای این بازدید درس را در مسیر رفت و برگشت به کارخانه به دانشآموزان توضیح دادم و مراحل عملی را نیز در کارخانه مشاهده کردند.
توجه به آزمایشهای درسی و علوم برای من همیشه اهمیت داشته است و تمام دانشآموزان و افرادی که من را میشناسند و با نحوه کارم آشنا هستند این موضوع را میدانند. درحال حاضر هرزمان یکی از دانشآموزانم را میبینم هنوز خاطره سبد وسایل آزمایشگاهی را به خاطر دارد و درس شیمی را با آن یاد میکند. علاوهبر انجام آزمایشها و بازدید بر تحقیقکردن و مقاله نوشتن نیز تأکید زیادی داشتم. ماهی یکبار بچهها را به نوشتن یک مقاله پژوهشی که جهان درگیر آن است تشویق میکردم. مانند استفاده بهینه از منابع نفت، گاز و.... دانشآموزان باید درباره موضوعات علمی تحقیق میکردند. روزی یکی از مادران برای شکایت نزد من آمد و از زمانگذاشتن فرزند خود در اینترنت گله کرد، زیرا احساس میکرد که با اینکار فرزندان به بهانه تحقیق وارد اینترنت میشوند و ممکن است استفاده صحیحی از آن نداشته باشند. من در جواب آن مادر نگران پاسخ دادم که اگر امروز راه درست استفاده از اینترنت را به بچهها یاد ندهیم فردا بهطور قطع استفاده نادرست خواهند داشت. این موضوع تا آن اندازه برای دانشآموزانم مشخص بود که بهترین مقالات را تهیه میکردند. دوران تدریس من اوقات بسیار خوبی بود و به عنوان دبیر نمونه آموزش و پرورش ناحیه ۴ انتخاب شدم. اکنون خیلی خوشحال هستم که در دوران کاری خود چنین فعالیتهایی را انجام دادهام و افتخار میکنم که افراد موفقی از آن دوران تربیت شدهاند.
مدیر نمونه
تدریس ادامه داشت تا اینکه در سال ۹۴ پیشنهاد کار بهعنوان سرگروه شیمی در اداره آموزش و پرورش ناحیه ۴ به من داده شد و من نیز قبول کردم. کارگاههایی را با عنوان تهیه و ساخت صابون مایع با عطر توتفرنگی برگزار کردم. فراهمکردن مواد موردنیاز با قیمت مناسب از کارخانه برایم زحمت زیادی داشت و زمان بسیاری را صرف کرد. این کارگاه برای مربیان شیمی برگزار شد. پس از آنکه مدرس آموزشی درس را ارائه داد در انتهای جلسه، نمونهای از صابون مایع را میان شرکتکنندگان توزیع کردیم و حتی دستورالعمل و روشهای تهیه آن را در اختیار افراد حاضر در کارگاه قرار دادیم. برگزاری آن کارگاه با استقبال خوبی همراه بود و حتی تا مدتها بعد نیز همکاران از کیفیت آن صابون مایع تعریف میکردند.
از نظر من باید یک دبیر بهروز باشد و با وسایل جدیدی که در زمینه شیمی و علوم آزمایشگاهی به کشور میآید آشنایی داشته باشد. براین اساس آن زمان بازدیدی از پژوهشکده بوعلی درنظر گرفتم و همکاران و مربیان را به آنجا برده و از تجهیزات و دستگاههای آن بازدید کردیم و با نحوه کار به طور کامل آشنا شدیم. یکی دیگر از اتفاقاتی که در آن زمان رخ داد، تغییر کتابهای قدیمی شیمی و تدریس کتب تازهتألیف شیمی بود. پس از آنکه کتابها تغییر کرد برخود ضروری دانستم که مربیان از سرفصلهای کتاب اطلاع یابند تا در تدریس با مشکل روبهرو نشوند. براین اساس خط به خط کتابها توسط اساتید مربوط بررسی شد و سپس دورهای به نام «بررسی کتب جدیدالتالیف شیمی» برگزار کردم و از همکاران شیمی دعوت کردم تا از آن کارگاه استفاده لازم را ببرند. برای آن کار دوندگی زیادی کردم و نمیخواستم در کارم کوتاهی کرده باشم. آن دوره تأثیر بسیار زیادی در تدریس همکاران داشت و کارگاه خوبی بود. سعی میکردم در برگزاری تمام دورهها به ضمن خدمت مربیان توجه داشته باشم. در آن زمان تحولات زیادی رخ داد و به همین دلیل به عنوان مدیر نمونه واحد آموزشی آموزش و پرورش ناحیه۴ برگزیده شدم.
تشویق دانشآموزان
خانم قاضیزاده ادامه میدهد: مهرماه سال ۹۵ پیشنهاد کار در پژوهشسرای بوعلی ناحیه ۴ به من داده شد و من به این درخواست پاسخ مثبت دادم. در دوران مدیریت پژوهشسرا خود را کشف کردم و از اینکه در جمع دانشآموزان پژوهشگر قرار گرفته بودم حس خوبی داشتم، احساسی که تا آن روز هیچگاه تجربه نکرده و در گذشته از آن غافل بودم. کار در آن محیط بهگونهای است که باید به دنبال پژوهشگران نوجوان مشتاقی باشی که آرزوهای بزرگی دارند و مدیر یک پژوهشسرا باید بتواند با برگزاری برنامههای مختلف پاسخگوی انتظارات و روحیه پژوهشگری آنها باشد. اولین کاری که در سال تحصیلی ۹۵- ۹۶ انجام دادم برگزاری کارگاه برای ۲۵۵ دانشآموز از مدارس دوره متوسطه اول و دوم بود. در این راستا به مدارس موردنظر فراخوان داده و دعوت کردم تا هر دانشآموزی که علاقه دارد آزمایشهای کتابهای درسی را بهطور عملی بیاموزد در این کارگاه ثبتنام کند. آن زمان بهترین مواد لازم برای کار و بهترین استادان را با کمترین هزینه در اختیار شرکتکنندگان قرار دادم، زیرا فقط میخواستم نوجوانان مباحث درسی را به خوبی بیاموزند. گروهبندی آن تعداد کار آسانی نبود، اما توانستم کار را به خوبی انجام دهم و در نهایت دانشآموزان تمام آزمایشهای درسی خود را عملی آموختند.
آن تجربه برای من و شرکتکنندگان آن اندازه شیرین بود که تمامشان ۹۰ درصد بر آزمایشهای درسی خود تسلط یافتند. از طرف دیگر استعدادیابی برای من ارزش زیادی داشت و این موضوع را در دستورکار خود قرار داده بودم. طوری که از دانشآموزان نظرسنجی کرده و علاقهمندیها و استعدادهایشان را بررسی میکردم تا بتوانم آنها را در مسیر درستی قرار دهم که به موفقیت برسند.
برای این منظور کارگاهی گذاشتم و به استعدادیابی دانشآموزان پرداختم. نتیجه آن کسب رتبههای عالی آنها در ناحیه، استان، کشور و حتی جهان شد.
مدیر پژوهشسرا باید ضمن مسئول بودن در قبال دانشآموزان، تعامل خوبی با مدیران مدارس، والدین و دانشآموزان داشته باشد.
من نیز سعی کردهام بر این اصول پایبند باشم. همواره خود را درقبال دانشآموزان مسئول دانستهام و تمام تلاش خود را کردم که با توجه به استعدادهایشان راه خود را به خوبی انتخاب کنند و برای کشورشان افتخارآفرین باشند. در زمانیکه کتابهای تازهتألیف علوم آزمایشگاهی چاپ شد، بسیاری از معلمان به من مراجعه کردند که آزمایشهای درون کتاب برایشان ناشناخته است و از آن بیاطلاع هستند؛ بنابراین برای رفع این مشکل تصمیم گرفتم کارگاهی راهاندازی کنم. در نتیجه در سالهای تحصیلی ۹۶-۹۷ فراخوان دادم که معلمان فیزیک، شیمی و زیست میتوانند به ما مراجعه کنند و زیرنظر استادان مجرب آزمایشهای لازم را آموزش ببینند. این اتفاق بهخوبی رقم خورد و من توانستم امتیاز ضمن خدمت را نیز برایشان بگیرم. گرچه برای برگزاری آن دوره و هماهنگی کلاس و استاد زمان زیادی را صرف کردم، اما ارزشش را داشت، زیرا بارها از معلمان شنیدم که آن دوره تأثیر زیادی در نحوه آموزش آنها داشته است. سال گذشته نیز یکی از بهترین کارگاهها را با عنوان «خلاقیت و کارآفرینی» در پژوهشسرا برگزار کردم. آن کارگاه در دو بخش ساخت اسباببازیهای خلاقانه و علمی و همچنین تهیه نقاشی سهبعدی ارائه شد. دغدغه بزرگ کشور ما بیکاری است و اگر پژوهشسرا بتواند با دو محور خلاقیت و کارآفرینی دانشآموز را علاقهمند به این موضوع کند که فرد درآمدزایی داشته باشد، دغدغههای دانشآموزان و والدین را برطرف خواهد کرد. به همین منظور در یکی از کارگاهها به شرکتکنندگان گفتم که اولین کاری که در کلاس بسازند پژوهشسرا آن را میخرد.
با این اتفاق خوب بچهها با انگیزه بیشتری درس را آموختند و متوجه شدند که با خلاقیت و کارآفرینی میتوانند درآمدزایی داشته باشند. یکی دیگر از کارگاههایی که باعث شد دانشآموزان موفقیت چشمگیری داشته باشند، برگزاری دوره آشنایی دانشآموزان با دانش نوین سلولهای بنیادی و پزشکی بازساختی بود.
در همین زمان پژوهشسرای بوعلی از سمت وزارتخانه تهران، امور پژوهشسراهای کشور، به عنوان قطب سلولهای بنیادی شناخته شد. این امر برگزاری کارگاههای مرتبط را ضروری کرد. در ابتدا باید معلمان در این زمینه آموزش میدیدند. به همین دلیل طی نامهنگاریهای مختلف با دانشگاه فردوسی دورهای برگزار کرده و مقالات در اختیار معلمان قرار داده شد. نتیجه این ارتباط برگزاری اولین کارگاه آشنایی با دانش نوین سلولهای بنیادی و پزشکی بازساختی در پژوهشسرا برای دانشآموزان شد.
به دنبال این کارگاه در سه مقطع ابتدایی، متوسطه اول و دوم کارگاهی متوالی برگزار شد. علاوه براین باید بخشی به عنوان نمایشگاه حجمی سلولهای بنیادی و بازساختی در مرکزی که به عنوان قطب شناخته شده بود، ایجاد میشد. به این منظور با یکی از سازندگان نمایشگاه حجمی ارتباط برقرار کردیم و در نهایت در تاریخ ۹ اردیبهشت سال ۹۸ این نمایشگاه در پژوهشسرا ارائه شد.
بازدید از نمایشگاه و توضیح بخشهای مختلف آن توسط همکاران یکی از برنامههای آشنایی با این دانش بود. انتظاری که از قطب کشوری سلولهای بنیادی وجود داشت این بود که بچهها را برای مسابقات سلولهای بنیادی کشور آماده کنیم. با دوندگیهای بسیار در یک ماه توانستیم از بخش زیستفناوری دانشگاه فردوسی با ۳ استاد وقت بگیریم تا بخشی از دانشگاه در اختیار ما قرار گیرد.
در نتیجه معلمان و ۱۴ دانشآموز از نواحی مختلف آموزش و پرورش را به آنجا برده تا از آموزشهای لازم بهره ببرند. آموزشها در زمینه پاساژ سلولی و انکوباتور بود.
پس از آموزش از مراحل کار فیلمبرداری شد و فیلمها به دو زبان انگلیسی و فارسی توسط دانشآموزان و استادان و مترجمان تهیه شد. سرانجام بهترین فیلمها در سطح دانشآموزی به کشور ارسال و نتیجه آن کسب رتبه سوم کشور در این مسابقات شد. فعالیت در پژوهشسرا تا مهرماه سال ۹۸ ادامه داشت و در این سه سال سعی کردم از هیچ کاری در موفقیت دانشآموزان دریغ نکنم. در روز ۱۸ مهرماه امسال در اجلاس مدیران پژوهشسراهای استان خراسانرضوی من به همراه ۴ تن از مدیران پژوهشسراهای استان به عنوان مدیر برتر پژوهشسراهای استان شناخته شدم و تندیس مربوط را دریافت کردم. با توجه به امتیازهایی که داده شد امیدوارم جزو مدیران برتر پژوهشسراهای کشور نیز انتخاب شوم. همانطور که سال گذشته نیز به عنوان یکی از مدیران برتر پژوهشسراهای کشور شناخته شدم.
حس خوب
از سال ۸۴ در محله ارشاد که محلهای بسیار عالی با ساکنان اصیل است زندگی میکنم. ارتباط خوبی با همسایگان دارم و همه من را میشناسند و هرگاه والدین یا فرزندانشان در زمینه تحصیلی سؤالی داشته باشند به من مراجعه میکنند.
اکنون بازنشسته شدهام و با این حال به دعوت امور پژوهشسراهای اداره کل استان دو روز در هفته در بخش جشنوارهها و مسابقات با این اداره همکاری میکنم. من نیز دو فرزند دارم که موفق هستند و در راه کسب علم همواره میکوشند.
خداوند را شاکرم که زندگی خوبی دارم و به آرزوی همیشگی خود که تماشای موفقیتهای همسر و فرزندانم است، رسیدهام. موفقیتهای خود را مدیون زحمات والدین خود و همراهی همسر و فرزندانم میدانم که شرایط کاری من را پذیرفتند و درکنارم بودند. از اینکه در پیشرفت دانشآموزان مفید بودهام خوشحالم و اگر باز هم متولد شوم دوباره همین راه را انتخاب خواهم کرد. امام علی (ع) فرمودند: «هیچ راهی برتر از تحقیق و حقیقتجویی نیست» و من نیز بر این حرف تکیه میکنم. همراهی با دانشآموزان کار دل است و عشق میخواهد، نه زمان میشناسد و نه مکان و باید از زمان و مکان گذشت تا آنها را به جایی که باید رساند.