صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گفتگو‌ با محمد اسفندیاری، نویسنده و پژوهشگر علوم اسلامی، درباره مفهوم حقیقت و مدارا

  • کد خبر: ۸۱۰۱۴
  • ۲۷ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۹:۵۷
دین مبین اسلام در جای‌جای آموزه هایش به مفهوم حقیقت و مدارا توجه کرده است. استاد محمد اسفندیاری از جمله صاحب نظرانی است که سال‌ها با بررسی اندیشه اسلامی و آموزه‌های راستین اسلام، به دنبال تبیین سبک زندگی اسلامی در نوشته هایش است. در این گفتگو با او به دنبال پاسخ به برخی سؤالات درباره مفهوم حقیقت و مدارا هستیم. مشروح گفتگو را در ادامه بخوانید.

امید حسینی نژاد | شهرآرانیوز - هرگاه سخن از «حقیقت» به میان می‌آید هرکسی از نگاه خودش به دنبال رسیدن به آن مفهوم است. در عالم اندیشه همه به دنبال کسب حقیقت هستند و با روش‌های گوناگون به سوی این مطلوب حرکت می‌کنند. فیلسوفان در آرای خود از حقیقت سخن گفتند و با روش‌های خود به دنبال آن هستند تا مفهوم موردنظر خود را به مخالفان اندیشه هایشان بقبولانند، اما حقیقت چیست؟ چگونه می‌توان به آن دست یافت؟ اندیشه وران در همه دوران به دنبال پاسخ به این ۲ سؤال بوده اند. اختلاف فکری در میان اندیشه‌های بشری امری بدیهی است. اگر در عالم نظر همه به دنبال دفاع از نظریه‌های علمی خود برای رسیدن به حقیقت هستند، اما در عالم عمل قضیه کمی متفاوت است.

مدارا در عمل امری لازم برای همه تفکرات بشری است. همان طور که در قرآن کریم، خداوند متعال فرموده است: «و قد خلقکم اطوارا؛ خداوند شما را به گونه‌های مختلف آفرید.» تفاوت در خلقت انسان‌ها به تفاوت اندیشه‌ای نیز منجر خواهد شد و همان طور در جای دیگر فرموده است: «ولایزالون مختلفین؛ همواره در اختلاف خواهند بود.» رشته اختلاف اندیشه‌ای بشر با یکدیگر سر دراز دارد و قرار نیست روزی به پایان برسد. با اینکه سرشت انسان با تفاوت عجین شده است، آیا می‌توانیم بدون مدارا با اندیشه‌های رقیب، زندگی آسوده‌ای را پشت سر گذاریم؟ اگر هر صاحب اندیشه‌ای به دنبال آن باشد که با وجود اختلاف نظر، مدارا با تفکرات رقیب را سرلوحه خود قرار دهد بسیاری از تشتت‌ها در عرصه عمل حل خواهد شد. دین مبین اسلام در جای جای آموزه هایش به مفهوم حقیقت و مدارا توجه کرده است.

نخست راه‌های رسیدن به حقیقت و دوم روش ما برای رویارویی با تفاوت‌های بدیهی نظری و عملی بشر. استاد محمد اسفندیاری از جمله صاحب نظرانی است که سال‌ها با بررسی اندیشه اسلامی و آموزه‌های راستین اسلام، به دنبال تبیین سبک زندگی اسلامی در نوشته هایش است. در این گفتگو با او به دنبال پاسخ به برخی سؤالات درباره مفهوم حقیقت و مدارا هستیم. مشروح گفتگو را در ادامه بخوانید.

حقیقت جویی در دوران ما چه جایگاهی در اندیشه ورزی دارد؟

حقیقت لقلقه زبان بسیاری است و دغدغه فکری کمتری. همه حقیقت را دوست دارند، ولی همه در پی آن نمی‌روند و دغدغه اش را ندارند. باید دغدغه حقیقت را داشت، عاشق آن بود، برای کشف حقیقت کوشید و انگیزه‌ای قوی در خود ایجاد کرد. دوست داشتن حقیقت، حقیقت طلبی نیست، بلکه برای یافتن آن باید سر از پا نشناخت.

حقیقت، ارزنده‌ترین گوهر زندگی است. آنکه حقیقت را نیافته است، هر اندازه بکوشد، از حقیقت دورتر می‌شود. وی نه مصداق «جاهدوا فینا»، که مصداق «جاهدوا عنا» است و هر چه می‌کوشد، دورتر می‌رود و تلاش خود را ضایع می‌کند. برخلاف پندار بعضی، حقیقت چندان دم دست و زودیاب نیست. آن را در کوچه و بازار نمی‌فروشند و در همه مدارس و دانشگاه‌ها هم عرضه نمی‌کنند. کسی نیز تاکنون خواب نما نشده و نتوانسته است راه صد ساله را یک شبه برود و این گنج را به راحتی به دست آورد. برای یافتن حقیقت باید به حد وسواس کوشید و دقت کرد و زحمت کشید. از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده است: «لا سنة أفضل من التحقیق» و «لا عمل کالتحقیق.» خواجه عبدا... انصاری نیز گفته است: «سخن گفتن جنایت است، تحقیق آن را مباح می‌کند.» واژه تحقیق در این سخنان نه به معنای پژوهش، بلکه به معنای حقیقت طلبی و احقاق حق است.

در زیر این آسمان، هر باطلی را به ظاهر می‌توان اثبات کرد و هر حقی را ابطال. هر که به چیزی معتقد شود، می‌تواند ده‌ها دلیل برای آن ارائه کند. بت پرستان دیروز و شیطان پرستان امروز دلایلی برای توجیه پرستش خود اقامه می‌کنند که آدمی مبهوت می‌ماند. می‌گویند مردی نحوی به فرزندش گفت: پسر جان! بگو «کل فاعل منصوب.» نترس، پیرو پیدا می‌کنی. در کلیله و دمنه هم می‌خوانیم:
باطلی گر حق کنم، عالم مرا گردد مقر
ور حقی باطل کنم، منکر نگردد کس مرا

صاحبان هر اندیشه‌ای برای حقیقت پنداری خود دلایل فراوان ارائه می‌کنند. چطور می‌توان صحت و سقم آن را تبیین کرد؟

باری، برای هر مدعایی می‌توان دلایلی دست و پا کرد؛ اما باید بنگریم که حقیقت کجاست. شاید دلایلی قوی‌تر از آن در ردش وجود داشته باشد و شاید همه آن دلایل بی اعتبار باشند و شاید دلایلی بیشتر برای مدعایی دیگر در دست باشد. کسی که برای یک ادعای غلط هزار دلیل بیاورد، مرتکب هزار و یک غلط می‌شود. با سفسطه و مغلطه، اما در پوشش دلایل علمی، هر ناحقی را می‌توان حق و هر حقی را می‌توان ناحق نمایاند. پس باید روحیه حقیقت طلبی را در خود تقویت کرد و دغدغه حقیقت داشت و حقیقت را در کانون توجه خود نهاد و تقوای فکری داشت.

شروط حقیقت طلبی چیست؟

حقیقت طلبی شرط‌های فراوان دارد و نخستین شرطش این است که دغدغه اش را داشته باشیم. شماری از پژوهندگان و نویسندگان و سخنرانان، چه رسد به سیاست مداران و قشر‌های دیگر، در پی حقیقت نیستند، بلکه به دنبال مقبولات و مشهوراتند. دغدغه حقیقت را ندارند و نمی‌خواهند بکاوند تا حق را بیابند، بلکه می‌خواهند از همان چیز‌هایی که مرسوم و متداول است سخن بگویند، البته مشهورات در میان سنت گرایان، با مشهورات در میان روشنفکران فرق می‌کند. آن سنت گرا می‌خواهد از همان مشهوراتی بگوید که هم فکرانش می‌گویند و آن روشنفکر نیز همچنین. هر گروهی به مشهورات گروهش تمکین می‌کند و آنکه هم وابسته به گروهی نیست، از همان مشهوراتی می‌گوید که اکثریت می‌گویند.

دومین شرط حقیقت طلبی این است که تک منبعی نباشیم و فقط به سخنان یک طرف گوش نسپاریم. هر دین و عقیده ای، با رجوع به منابع آن به ظاهر اثبات می‌شود و در حقانیتش تردیدی نمی‌رود. هیچ عقیده‌ای نیست مگر اینکه عده‌ای آن را مستدل و مستند کرده اند یا چنین نمایانده اند که این چنین است. حقیقت طلبی الزام می‌کند که دارای هر عقیده‌ای خواه در حوزه دین و تاریخ و خواه در عرصه جامعه و سیاست، به منابر کفایت نکنیم، بلکه به منابع دیگر هم رجوع کنیم. انسان‌های تک منبعی حقیقت طلب نیستند؛ گو اینکه از آن فراوان دم زنند.

آیا می‌توان از بروز اختلاف رهایی یافت؟

این جهان، سرای اختلافات است و صد‌ها مکتب و دین و نظریه در آن ملاحظه می‌شود. هر یک از ما همواره در حال نقد و داوری هستیم و این و آن عقیده را نقد و درباره اش قضاوت می‌کنیم. دانسته یا ندانسته، بر کرسی یک ناقد و یک قاضی تکیه داده ایم و گاهی فلان عقیده را نقد وگاهی درباره بهمان نظریه قضاوت می‌کنیم. اگر دستگاهی شمارشگر، مجموع نقد‌ها و نظر‌های ما را شمارش می‌کرد، آنگاه در می‌یافتیم که، مثلا، فقط در طول یک سال چقدر نقد و قضاوت کرده ایم.

روش اخلاقی برای نقد دیدگاه مخالفمان چیست؟

هنگامی که ما عهده دار نقد و معرفی نظریه‌ای هستیم، باید تقریری درست از آن ارائه کنیم. هر نظریه‌ای را باید چنان گزارش کنیم که صاحبان آن نظریه بپسندند. حتی اگر با عقیده‌ای به شدت مخالفیم و آن را سخیف می‌دانیم، معذور نیستیم تصویری کج ومعوج از آن به دست دهیم. نقد هر نظریه‌ای باید مبتنی بر تقریری درست از آن باشد و مادام که نظریه‌ای درست تبیین نشده، هر نقدی بر آن نادرست است.

طبق قاعده طلایی در اخلاق هر چه برای خود می‌پسندی، برای دیگران هم بپسند، هر یک از ما موظف هستیم عقاید دیگران را چنان تبیین کنیم که دوست داریم آنان عقاید ما را تبیین کنند. همان گونه که نمی‌پسندیم دیگران تفسیری غلط و دست و پا شکسته از عقاید ما ارائه کنند، ما نیز نباید چنین تفسیری از عقاید دیگران ارائه کنیم. هر عقیده‌ای را باید، چون عقیده خود بدانیم؛ یعنی همه دلایل و مستندات آن را بیاوریم، توانایی‌ها و کارایی‌های آن را شرح دهیم، پیروان بزرگ آن عقیده را معرفی کنیم، هیچ یک از جنبه‌های مثبت آن را مغفول نگذاریم و خلاصه، هر عقیده‌ای را باید چنان معرفی کنیم که گویا آن را باور داریم و مدافعش هستیم.

اما آنچه متداول است، خلاف این چیزی است که گفتیم. بسیاری در مقام نقد و معرفی عقیده‌ای که قبولش ندارند، کژنمایی می‌کنند و تقریری نادرست از آن به دست می‌دهند. آن عقیده را چنان سست و ضعیف و بی ارزش معرفی می‌کنند که در اساس به نقد آن نیازی نباشد. تصویری کج ومعوج و تفسیری غلط از عقیده مخالف خود به دست می‌دهند و نسبت‌هایی به طرف مقابل می‌دهند که او معتقد به آن نیست.

مدارا با اندیشه مخالف تا کجا می‌تواند ادامه پیدا کند؟

وظیفه دیگر ما این است که اگر مخالفان مان عذری دارند و خود نمی‌دانند، عذرشان را بیان کنیم. بعضی نه از سر حقیقت گریزی، بلکه بر اثر یک اشتباه انسانی به دام نظریه یا عقیده‌ای باطل می‌افتند. شاید خودشان ندانند که منشأ اشتباهشان چیست؟ ولی ما که می‌دانیم باید عذرشان را بیان کنیم و معذورشان بداریم. معذور دانستن خطاکار، به معنای صحه گذاشتن بر خطایش و اعراض از نقد نیست. خلاصه، پس از تقریر درست و استدلال معکوس و بیان عذر، نوبت به نقد می‌رسد. تقریر نادرست به عرصه فرهنگ اختصاص ندارد؛ در حوزه سیاست نیز ملاحظه می‌شود؛ بلکه بیشتر، سیاست، چنان که تاکنون شاهدش بوده ایم، فن حذف رقیب است و آسان‌ترین راه برای حذف او تقریر غلط از گفتار و کردارش است.

نقد غیراخلاقی چه ویژگی دارد؟

بدترین نقد، نقدی است که بر اساس تقریری غلط از نظریه‌ای باشد که نقد می‌شود. این نوع نقد، آسان‌ترین نقد است. از آن رو که چیزی که نقد می‌شود، چنان سست و ضعیف معرفی شده که نقد آن آسان است. تقریر نادرست از عقیده مقابل چند علت دارد: یک علتش این است که عده‌ای هر آنچه را قبول ندارند، پشیزی برایش ارزش قائل نیستند و آن را مزخرف و سخیف می‌شمارند و خالی از هر جنبه مثبت. بدیهی است چنین افرادی، هیچ انگیزه‌ای پیدا نمی‌کنند تا گزارشی درست از عقیده مقابلشان ارائه کنند. بدتر از این، ممکن است به این دستاویز که عقیده‌ای باطل است، هر باطلی را به آن نسبت دهند.

علت دوم این است که عده ای، چون در نقد ضعیف هستند و نمی‌توانند عقیده طرف مقابل را رد کنند، می‌کوشند تقریری ضعیف از آن به دست دهند. ضعف خویش را با ضعیف معرفی کردن حریف می‌پوشانند. علت سوم اینکه گروهی بر آن هستند که اگر تقریری درست از نظریات طرف مقابلشان ارائه کنند، مردم فریفته اش می‌شوند و آن را می‌پذیرند. به نظر می‌رسد رعایت نکات اخلاقی در نقد اندیشه مخالف از مهم‌ترین ویژگی‌های یک تفکر اخلاق مدار است.

 

 

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.