زهرا بیات | شهرآرانیوز - پرویز حبرانى، چهارمین فرزند محمدرضا حبرانی، سال ۱۳۱۴ در قوچان دیده به جهان گشود. خانواده مذهبی بود؛ پس او قبل از هرچیز تلاوت قرآن کریم را از پدر آموخت و دیگر اوقات فراغتش را به بازیهاى کودکانه و کمک به پدر و مادر سپرى کرد. مقطع ابتدایى را در دبستان ملى قوچان گذراند. او شاگرد ممتازى در این دوران بود و همین روند را در دوره راهنمایى و دبیرستان نیز ادامه داد، سپس بهعنوان یک شاگرد ممتاز وارد دانشکده افسرى شد.
آنطورکه از شنیدههای همدانشکدهایهایش برمیآید، او به مطالعات علمى، مذهبى و تاریخى علاقهمند بود و در دیگر ساعات، یا ورزش میکرد یا به مسجد میرفت. او همچنین بسیار فعال، اجتماعى و معاشرتى بود. پس از اتمام دوران تحصیل، طبق سنت پیامبر (ص) و پیگیری خانواده با خانم عارف قوچانى پیمان ازدواج بستند؛ ازدواجی که ثمرهاش دو فرزند است به نامهاى پریا (متولد ۱۳۴۵) و امیررضا (متولد ۱۳۵۴).
حبرانی که خاستگاهی مذهبی دارد، در دوران انقلاب نمىتواند علنا در تظاهرات مردمی شرکت کند، لیکن از این اتفاقات خوشحال است. همچنین این حضورنداشتن را با حضور مداوم در محافل و مجالس مذهبی جبران میکند. این روحیه البته تبعاتی هم برای او بهدنبال دارد و چند بار بهعلت مخالفت با فرماندهان ارتش، به زندان و توقیف درجه نیز محکوم میشود.
حسن حبرانى، برادر شهید، در تأیید این روحیه میگوید: برخلاف شغلش، به محافل و مجالس مذهبى گرایش شدیدى داشت. مرید واقعى امام (ره) بود و به ایشان علاقه بسیار داشت. او معتقد بود امام مرد بزرگى است که توانسته دنیا را تکان دهد و تحولى ایجاد کند که براى همه غیرقابل تصور بوده است. چه اوایل انقلاب و چه قبل از آن، چندبارى که اتفاقى به منزلشان رفتم، درحال گوشدادن به نوارهاى امام (ره) بود.
حسن حبرانی در ادامه میگوید: در سال ۵۷ وقتى او را از شیراز به مشهد مقدس انتقال دادند، یکی از مأموریتهای ارتش برقرارى حکومت نظامى در شهر بود. به او مأموریت داده بودند براى برقرارى حکومت نظامى در اطراف حرم و منزل آیتا... شیرازى. او، اما توانست همه افراد تحت امرش را متقاعد کند که مبادا به کسى تیراندازى شود، چون ایمان قلبى داشت که رژیم طاغوت رفتنى است و سقوط مىکند.
حسن حبرانی درباره حضور برادرش در میدان جنگ نیز میگوید: آرزوها و خواستههایش به حفظ ناموس و وطن و نهایت شهادت ختم میشد. او با شروع جنگ به جبهه رفت. میگفت «عراق تجاوزگر است.» و بر همین اساس در اکثر مناطق جنگى هم بهدلیل تکلیفی که احساس میکرد و هم بهدلیل مأموریت سازمانی خود، حضور پررنگى داشت.
او همواره دیگران را درکنار ایثار و مقاومت، به دینداری و تقوا سفارش میکرد؛ مثلا همواره به همسرش درباره فرزندانش توصیه مىکرد که آنها را با فکر و تربیت اسلامى پرورش دهد و تأکید میکرد که براى موفقیت آنها در تحصیلات و اجتماع از هیچ کوششى دریغ نکند.
در آخرین اعزامش از روحیه بسیار خوبى برخوردار بود. پرویز حبرانی اعتقاد داشت «انسان یک مرتبه از دنیا میرود و چه بهتر که در راه دین اسلام و وطن اسلامى از دنیا برود.» به همین دلیل درمورد شهادت به همسرش میگفت که «شهادت یک تولد دوباره است و شما نباید فکر کنید که نبودن من در زندگى شما تغییرى ایجاد میکند.»
سرانجام پس از ماهها مبارزه و انتظار، پرویز حبرانی درحالیکه فرماندهی گردان۱۱۰ پیاده لشکر۷۷ پیروز ثامن الائمه (ع) را برعهده داشت، ۸مهر۱۳۶۰، پس از عملیات ثامنالائمه (ع) در محور عملیاتى آبادان-ماهشهر براثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت رسید.
بعدازظهر روز هشتم مهرماه۱۳۶۰ آمار تلفات و ضایعات لشکر۷۷ خراسان تا ساعت مخابره پیام (۱۸) به معاونتهای نیروی زمینی اعلام شد. این تلفات تا پایان روز قبل این پیام شامل۲۴۳شهید و ۷۶۳مجروح و ۱۱مفقود و شامل نظامیان و بسیجیان بود. پیرو این پیام که پس از اتمام عملیات ثامنالائمه (ع) ارسال شده، آمده است: «در این عملیات فرمانده گردان۱۱۰ پیاده، سرهنگ دوم، پرویز حبرانی، از تیپ ۳ هنگامیکه از استقرار یگانش برابر دستور لشکر بازدید میکرد، در روی محوری که به پل قصبه منتهی میشد، دراثر تیراندازی دشمن به شهادت رسید.
به این ترتیب تا این زمان لشکر۷۷ خراسان، چهارمین فرمانده گردان خود را در راه حفظ و بازپسگیری قسمتی از سرزمین مقدس ایران اسلامی در منطقه آبادان فدا کرد؛ این امیران غیور عبارتند از: سرهنگدوم، محمود منظمتولایی، فرمانده گردان۱۲۹، شهید سرگرد نسطورفر، فرمانده بعدی گردان۱۲۹، شهیدسرگرد فرامرز عباسی، سرپرست گردان۱۰۴ پیاده، و شهید پرویز حبرانی، فرمانده دلاور گردان۱۱۰ پیاده.»
در توضیح شهادت این فرمانده گردان آمده است: «بعد از آنکه عملیات ثامنالائمه (ع) در روز ششم مهر۱۳۶۰ در شمال آبادان خاتمه یافت، سرهنگ دوم، پرویز حبرانی، فرمانده گردان۱۱۰ لشکر۷۷ خراسان، به همراه سرگرد اسماعیل کاظمی، رئیس رکن سوم تیپ۳ مشهد، سوار یک دستگاه جیپ میول مشغول بازدید از خط مقدم جبهه در ساحل شرقی کارون شدند. از سمت جنوب به شمال در حرکت بودند که یک تیربارچی عراقی با تیربار گرینوف این خودرو و نفرات داخل آن را هدف قرار داد. سرگرد کاظمی این واقعه را چنین تعریف میکند: «گلوله به سر سرهنگ حبرانی اصابت کرد و مغز و خون شهید روی لباسهای من ریخت، تعادل خودرو به هم خورد و ما داخل چالهای افتادیم.»
بلافاصله بعد از این اتفاق، سرهنگ بحرانی به بهداری گردان منتقل شد. استوار مژدکانلو، تکنسین بهداری گردان، پس از معاینه او متوجه شد که در همان لحظات ابتدایی اصابت گلوله به شهادت رسیده است. سرهنگ دوم حبرانی پس از تشییعی باشکوه، در یک محل اختصاصی در آرامگاه خواجهربیع به خاک سپرده شد و چندی بعد، به یاد دلاوریهایش، مدرسهای در خیابان بهار به نام او مزین گردید.
برگرفته از مجموعه کتاب «تاریخ لشکر ۷۷ خراسان» به قلم رامین رامیننژاد