روایتهایی از زندگی شهید اسدا... کشمیری
فیضی - چند سالی میشود خیابانهای محله قرقی به نام سردار اسدا... کشمیری مزین شده است. در این بین ممکن است بسیاری از شهروندان که بهتازگی در این محل ساکن شدهاند از این شهید فقط نام او را شنیده باشند، در این صفحه به معرفی بیشتر شهید کشمیری میپردازیم.
اسدا... کشمیرى، دومین فرزند حاج عباسعلى، اوّل فروردینماه سال۱۳۴۱ در روستاى قرقى به دنیا آمد. مادرش درباره او میگوید: «پسرم خیلی خوشقدم بود. چون فرزندان قبلیام زنده نمانده بودند، از خدا خواستم که اگر بنده صالح میخواهد این فرزندم را نگه دارد.» آقا اسدا... سال ۱۳۴۷ وارد دبستان تربیت در همین محله قرقى شد. او علاقه زیادی به مدرسه داشت، همیشه بعد از تعطیلى مدرسه بلافاصله به سراغ درسهایش میرفت اوقات بیکارى کتاب غیردرسی میخواند و به پدرش در امور کشاورزى و باغدارى کمک میکرد. پسرم سال ۱۳۵۳ وارد مدرسه راهنمایى فارمد واقع در روستاى فارمد شد. با اوج گرفتن حرکات مردم علیه رژیم شاه، اسدا... متحول شد. از آن موقع به بعد بیشتر وقتش را در مساجد و جلسات مذهبى میگذراند و پاى صحبت روحانى مسجد مینشست و کتابهای مذهبى و شهید مطهرى را میخواند. بعد از پایان دوره راهنمایى سال ۱۳۵۶ درس را رها کرد و به مشهد آمد. در بیشتر راهپیماییها شرکت میکرد و از کسانى بود که اعلامیهها و پوسترهاى حضرت امام (ره) را در بین مردم پخش میکرد. پس از پیروزى انقلاب اسلامى به هستههای بسیج پیوست و شبها را در مساجد و سنگرها نگهبانى میداد.
سال ۱۳۵۹ با شروع جنگ از طریق بسیج به همراه پدر و ۲۰ نفر از اهالى روستا دستهجمعی برای دوره آموزشی عازم کردستان شدند و پس از آن به عضویت سپاه درآمد.
آن موقع اسدا... در بیشتر عملیاتها از جمله تصرّف قلعه حسن بیگ، حلبچه عراق، آلواتان و سرشاخان حضور فعّال داشت.
یکی ازهمرزمانش درباره شهید کشمیری میگوید: «موقع انقلاب و پس از پیروزى آن با تمام وجود در خدمت انقلاب و اهداف آن قرار داشت. در تمام موارد پیرو سیاست اصولى انقلاب و خطّ امام (ره) بود. خیلی شجاع بود، بهطوریکه ۴ سال دوشادوش شهید کاوه در کردستان جنگید. در بحرانها و مشکلات باروحیهای باز و با تلاش و پشتکار هرچه بیشتر به خدا توکّل میکرد و جز خدمت به اسلام و جهاد درراه خدا و استقرار کامل حکومت اسلامى هدف دیگرى نداشت.»
شهید کشمیرى در سال ۱۳۶۲ و طى مراسمى ساده با ناصرى گلستانى ازدواج کرد. همسرش درباره او میگوید: «مؤمن، بى ریا و خالص بود. کم صحبت میکرد و بیشتر میخندید. هیچ گاه صداى او را بلند نشنیدم. دیگران را تشویق به جهاد و همواره مرا به حفظ حجاب و عفّت توصیه میکرد و از من میخواست تا براى شهادتش دعا کنم. در واقع بزرگترین آرزویش شهادت بود. یکبار وقتى بعد از ۶ ماه حضور مداوم در جبهه به مرخصی آمده بود، پدرش گفت: چرا اینقدر دیر آمدى؟ بس است. دیگر بیا و مدّتى استراحت کن، امّا او در جواب گفت: شما مگر نمیخواهید که من شهید بشوم؟»
وی میافزاید: «پس از ازدواج با هم به ارومیه رفتیم و در خانههای سازمانی سپاه مستقر شدیم. شهید کشمیرى در مدّت حضور در جبهه، سه بار مجروح شد، امّا این موضوع را به خانوادهاش اطّلاع نمیداد. ازجمله یکبار در عملیات بدر بود که خانوادهاش پس از مدتها وقتى آثار آن را دیدند متوجّه جراحتهای وى شدند. او به دلیل لیاقت و کاردانى در سازماندهی و دیگر مهارتهای جنگى، به سمت مسئول گردان امام سجاد (ع) و پس از چندى به سمت مسئول گردان امام صادق (ع) منصوب شد. در عملیات متفاوتى شرکت میکرد و از کسانى بود که همیشه در خطوط مقدّم جبهه به سر میبرد و اغلب اوقات به شناسایى مواضع دشمن میپرداخت.» شهید کشمیرى براى گذراندن یک دوره آموزش نظامى - دوره دافوس به تهران اعزام شد، امّا ۱۵ روز از دوره آموزشى باقیمانده بود که عملیات والفجر ۹ آغاز شد. او به همراه دو تن دیگر از برادران تیپ ویژه، با اصرار زیاد از مسئول آموزش نظامى ستاد مرکزى تهران - آقاى فضایلى - خواستند که در عملیات والفجر ۹ شرکت کنند، آقاى فضایلى نیز پذیرفت. دوره آموزشى را تعطیل کرد و این ۳ نفر به عملیات اعزام شدند. سرانجام اسدا... کشمیرى در ۷ اسفند ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۹- در ارتفاعات هزار قله سلیمانیه عراق درحالیکه سمت معاونت طرح و عملیات تیپ ویژه شهدا را بر عهده داشت - براثر اصابت ترکش خمپاره به پا و سر به شهادت رسید.
پیکر شهید اسدا... کشمیرى، در روستاى محل تولدش - قرقى - در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.