صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

افسانه‌های پرماجرای «افسانه»

  • کد خبر: ۸۷۳۷۳
  • ۱۲ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۲:۴۵
میرآبی، بانوی نویسنده و ناشر کودک و نوجوان می‌گوید کار برای کودکان نگاه خلاقانه می‌خواهد.

نجمه موسوی کاهانی | شهرآرانیوز؛ قبل از اینکه بخواهد یک نویسنده باشد یک فعال اجتماعی است. هر بار اورا دیده‌ام به دنبال رفع مشکلی بوده است و پیگیر حل مسائل ریز و درشت مردم. اولویتش کودکان هستند و هر چه توان دارد برای بچه‌ها صرف می‌کند. چند باری که با او همراه شده‌ام تا موضوعی را پیگیری کنم، متوجه شدم در پس این ظاهر آرام، زنی توانمند ایستاده که ایده‌آلش دنیایی پراز زیبایی است و برای تحقق آن مدینه فاضله‌ای که در ذهنش وجود دارد، هم دست به عمل می‌زند و هم به قلم. او معتقد است همه چیز از فرهنگ‌سازی شروع می‌شود و ریشه آن هم در دوره کودکی شکل می‌گیرد. به همین دلیل سمت و سوی قلمش را به نفع کودکان و نوجوانان چرخانده است.

در ابتدا بیشتر از هر قشری، نوجوانان مخاطب آثارش بودند، اما بعد از مدتی رنج سنی مخاطبانش را پایین‌تر آورد و به‌طور تخصصی برای کودکان نوشت و نشر داد. او در مجموعه ۹ جلدی جدیدش که چیزی تا چاپ آن نمانده قرار است با یک «پوپوی ژله‌ای صورتی رنگ» صفر تا صد زندگی درست روی زمین را برای بچه‌ها بازگو کند. وقتی به خانه افسانه میرآبی، نویسنده و ناشر کودک و نوجوان ساکن محله رضاشهر، می‌روم تا با او هم‌صحبت شوم چیزی جز یک مداد و کاغذ روی میز کارش نمی‌بینم. تازه به گفته خودش این روز‌ها دیگر نویسنده‌ها کاغذ‌ها را هم روی هم تلمبار نمی‌کنند و یک لپ‌تاپ برای ثبت کلماتشان کفایت می‌کند.

کودکی آرام، اما بانشاط

با لحنی آرام صحبتش را این‌طور آغاز می‌کند: بچه اول خانواده هستم و ۲ خواهر و یک برادر کوچک‌تر دارم. همین که از کودکی با کوچک‌تر از خودم سروکار داشتم باعث شد بتوانم ارتباط‌گیری با کودکان را به‌خوبی بیاموزم. بچگی خیلی آرام و بی‌دغدغه‌ای هم داشته‌ام. البته آرام که می‌گویم منظورم از نظر اتفاقات بیرونی است وگرنه برخلاف ظاهر کنونی‌ام، پرجنب و جوش و بانشاط بودم. الان هم کودک درونم فعال است و کنجکاو، به کتاب‌فروشی‌ها و کتابخانه‌ها که می‌روم به دنبال کتاب کودک هستم. خواهرانم مربی مهدکودک هستند، از آن‌ها می‌خواهم کتاب‌هایم را برای بچه‌ها بخوانند و بازخوردش را به من می‌گویند. از اینکه بچه‌ها چه واکنشی دارند می‌توانم نوع ارتباط‌گیری بچه‌ها را بدانم و همین امر به من کمک می‌کند.

از شروع نویسندگی تا تدریس

از او درباره تجربه‌اش در فضای ادبیات کودک می‌پرسم و اینکه چند سال است برای کودکان می‌نویسد. می‌گوید: بعد از گرفتن مدرک کارشناسی ادبیات به مدت یک‌سال و نیم کار ویراستاری انجام دادم و پس از آن هم در بخش فرهنگی شهرداری منطقه شروع به کار کردم. تا سال ۹۱ در شهرداری منطقه ۹ که محل زندگی‌ام بود مشغول بودم. هم‌زمان مجموعه نمایشنامه‌های رادیویی برای صدا و سیمای مرکز خراسان هم می‌نوشتم. در مدت کارم در شهرداری منطقه سردبیر نشریه‌ای در این اداره به نام «گفته‌ها و ناگفته‌ها» بودم. در آن مدت گروه تحریریه ۱۵ نفره‌ای داشتیم که از بومی‌های همین محدوده بودند.

آن‌زمان شهرداری منطقه در خیابان هفت‌تیر بود. از دختر ۶ ساله‌ای به نام سوگند رحیم‌زاده که پای ثابت متن‌های ما بود تا افرادی که سن و سالی از آن‌ها گذشته بود در نشریه می‌نوشتند. به خاطر دارم سوگند متنی داشت که در آن آرزو کرده بود شهردار شود که در روزنامه شهرآرا هم بازتاب داشت. سال ۹۱ به شهرداری منطقه ثامن رفتم و تا ۹۳ آنجا بودم. بعد از آن مؤسسه فرهنگی هنری خودم را به نام بوستان آسمان مهر ثبت کردم. فعالیت جدی من برای کودک و نوجوان با ثبت موسسه‌ام شکل گرفت. بعد هم در سال ۹۶ پروانه نشر خودم را دریافت کردم و به‌طور تخصصی در زمینه کودک فعالیتم را شروع کردم. الان هم که دوره‌های نویسندگی را دارم و در زمینه کودک و نوجوان به طور تخصصی تدریس می‌کنم.

اولین تلاش‌ها در حوزه نشر

او برای گرفتن پروانه نشر و مؤسسه فرهنگی مجبور به خداحافظی با حوزه فرهنگی اجتماعی شهرداری می‌شود. می‌گوید: باید از مجموعه شهرداری خداحافظی می‌کردم تا بتوانم به‌طور تخصصی کارم را شروع کنم. در ابتدا همه نوع متنی را با مضامین اجتماعی می‌نوشتم. اولین کتابم- «گفت‌وگوی مهتاب» (مجموعه متن‌هایی که برای صدا و سیما نوشته بودم) را چاپ کردم. این مجموعه کار برای بزرگسالان بود، اما کم کم علاقه‌مند به حوزه کودک شدم. کتاب‌های خوب آموزشی برای کودک در مشهد کم هستند.

در تهران انتشاراتی مثل قدیانی هست که برای کودک قوی کار می‌کنند، اما در مشهد من انتشارات قوی کودک ندیدام. درحالی‌که این یک نیاز برای شهر بزرگی مانند مشهد است. میرابی بعد از چاپ کتاب اول که مجموعه داستان‌های اجتماعی او بود به فکر چاپ کتابی درباره روایت‌های مستند از زندگی امام رضا (ع) می‌افتد و در این‌کار از طرح‌هایی که از قبل در اختیار داشته کمک می‌گیرد. او می‌گوید: طرح‌های کتاب به‌طور اتفاقی با موضوع کتاب ما هم‌خوانی داشت. قضیه از این قرار بود که در شهرداری با آقای، ولی شفیعی چایدره برای المان‌های شهرداری کار می‌کردیم. قرار بود طرح‌های او به‌صورت المان برجسته در شهر کار شود.

اما بنا به دلایلی طرح‌های آقای شفیعی بر زمین ماند. بعد که با او صحبت کردم گفت کاری کنید طرح‌ها ابتر نماند. من هم اجازه گرفتم که طرح‌ها را در کتابم با عنوان «وافی» که یکی از صفات امام رضا (ع) است کار کنم. تأکید داشتم طرح‌های خوبی برای این کتاب انتخاب کنم، چون ۶ ماه روی این موضوع تحقیق می‌کردم و داستان بر مبنای منابع بسیار قدیمی و ثقیل نوشته شده بود.

گروه کاملا زنانه

وقتی صحبت از تصویرگری و طراحی کتاب می‌شود میرابی با صدایی محکم ادامه می‌دهد: گروه من یک گروه کاملا زنانه است. همه افرادی که با آن‌ها کار می‌کنم خانم هستند. من به توانمندی خانم‌ها ایمان دارم، ولی متأسفانه در جامعه ما بسیاری از مواقع به خانم‌ها اطمینان نمی‌کنند. معتقدم آقایان راهشان را پیدا می‌کنند، ولی مسیر موفقیت برای خانم‌ها سخت است، بنابراین سعی می‌کنم از آن‌ها حمایت کنم. حتی در نوشتن تشویقشان می‌کنم و مبالغ بسیار ناچیزی برای ویراستاری کارهایشان می‌گیرم. سارا اسماعیلی و بیتا افخمی‌گلی تصویرگران گروه ما هستند. کار با گروهی زنانه برای من بسیار راحت است، زیرا حرف همدیگر را بهتر می‌فهمیم.

او می‌گوید: ما از نسل زنان مقاوم هستیم. من از آن دست زنانی هستم که در حوزه هنری شهرداری از داربست بالا می‌رفتم و بر کار‌ها نظارت و سرکشی داشتم. زنان خودباور همیشه پای کار هستند، اما متأسفانه باور و اعتماد جامعه هنوز به این سمت پیش نرفته است. خود خانم‌ها هم هنوز خودشان را باور ندارند. مدتی قبل در یک جلسه آموزشی که برای ناشران برگزار شده بود حضور پیدا کردم و دیدم که بیشتر ناشران آقا هستند. شاید بیشتر به‌دلیل سختی کار باشد که خانم‌ها به این سمت نمی‌روند و یا شاید آن‌طور که باید و شاید تشویق نمی‌شوند.

نویسنده‌های آقا هم ترجیح می‌دهند با ناشر آقا کار کنند. برای چاپ کتاب «بهارخانوم و ماجرای دشت ناز» یکی از همکاران پیش‌کسوت به من قول همکاری داد. با گرفتن هزینه و کاغذ یک‌سال من را سر دواند و دست آخر کتابم را هم چاپ نکرد. بعد از یک‌سال که موفق شدم او را پیدا کنم جواب سر بالا داد و گفت از چاپ کتاب خبری نیست. من کوتاه نیامدم و پیگیر موضوع که شدم متوجه شدم این‌کار را با خانم‌های نویسنده از سراسر ایران انجام می‌دهد. چون فکر می‌کند خانم‌ها نمی‌توانند حقشان را بگیرند. زیرکانه عمل کرده بود و بسیاری از اطلاعات را پاک کرده بود، اما چون من ناشر هستم و به اطلاعاتی که در ارشاد ثبت می‌شود و تاریخ می‌خورد دسترسی دارم توانستم حقم را بگیرم.

در بسیاری از مواقع خانم‌ها کوتاه می‌آیند و دنبال حقشان نمی‌روند، اما من به‌دلیل اینکه آن فرد بداند که دیگر این‌کار را تکرار نکند پای حقم ایستادم. این مشکل در چاپخانه‌ها هم به وجود می‌آید. گاهی کتابی بد چاپ می‌شود و یا رنگ نامناسب خورده است. با اینکه مراحل کار طولانی است، اما باید خودمان پای کار باشیم و تخصص لازم را هم در این زمینه داشته باشیم تا ایراد کار را متوجه شویم. یک بار کتابم در چاپ آن‌طورکه می‌خواستم از کار در نیامد و مسئول چاپخانه فکر می‌کرد که، چون طرف حساب خانم است همین‌طوری تحویل می‌گیرد، اما با برخورد جدی من متوجه شد که باید کار را اصلاح کند و بعد تحویل دهد.

رواج فرهنگ مطالعه و نجات صنعت نشر

میرابی کار نویسندگی و نشر را نیازمند عشق و علاقه می‌داند و تأکید می‌کند که این‌کار آورده مالی زیادی ندارد. به وضعیت کنونی اقتصاد کشور اشاره‌ای می‌کند و می‌گوید: می‌توانیم بگوییم در آمد کار نشر با مخارجش برابر می‌شود. با وضعیت الان تعداد زیادی از نویسندگان دلسرد شده و ناشران رو به تعطیلی رفته‌اند. به‌ویژه کار کودک که هم هزینه زیاد دارد و هم استقبال کم. من، چون سرمایه‌گذاری کرده‌ام و درآمد ماهیانه جداگانه‌ای دارم، نویسندگی و نشر را فقط با عشق انجام می‌دهم و به بخش انتفاع آن فکر نمی‌کنم.

اما این‌طور نمی‌تواند ادامه پیدا کند، خود مردم باید دست به کار شوند و به داد فرهنگمان برسند. من به خاطر دارم در غرفه‌ای از یک بازارچه که توسط شهرداری راه‌اندازی شده بود کتاب‌هایم مانند «امیدکوچولو» را برده بودم، ولی استقبالی از سوی خانواده‌ها نمی‌شد. حتی وقتی بچه اصرار می‌کرد برای خرید کتاب، مادران و پدران به‌جای کتاب لواشک و کلوچه برای بچه‌شان می‌خریدند و دغدغه فرهنگی نداشتند. غیر از مردم که باید فرهنگ مطالعه داشته باشند و کتاب را در سبد خرید خود قرار دهند ما ناشران هم باید فضای قرض دادن کتاب را برای رواج فرهنگ مطالعه ایجاد کنیم. وقتی فرهنگ مطالعه رواج یابد به مرور زمان مخاطب هم برای کتاب پیدا می‌شود.

همان‌طور که این فرهنگ نسبت به ۱۰ سال پیش بیشتر شده است وتعداد افراد کتاب‌خوان در کشور افزایش یافته است. شروع کرونا هم باعث شد مردم متوجه شوند که اوقات خود را باید با مطالعه پر کنند. به همین دلیل خرید و میزان خواندن کتاب زیاد شد و مردم به این سمت رو آورند. البته من معتقدم ناشران هم باید غیر از اینکه روی محتوای خوب کار کنند، در تبلیغات درست و پیدا کردن مخاطب هدف و همین‌طور حضور در فضای مجازی هم فعال باشند. ناشران باید راه‌های دسترسی آسان مردم به منابع کتاب را فراهم آورند تا برای متقاضیان خرید کتاب و تهیه آن آسان باشد.

مسیر زندگی روی ریل فرهنگی

میرابی درباره کار تخصصی برای کودکان می‌گوید: من فکر می‌کنم خداوند نگاه و حس مادرانه را در وجود همه خانم‌ها قرار داده است و این حس خدادادی باعث می‌شود نیاز‌های کودکانه را به خوبی درک کنیم. ارتباط من با کودکان همیشه تنگاتنگ بوده است. وقتی به کتابخانه و کتاب‌فروشی می‌روم حس می‌کنم یک کودک ۵ ساله هستم. کودک درون من فعال و بازیگوش است و با همان شیطنت و بازیگوشی دوران کودکی به داستان‌ها نگاه می‌کنم.

وقتی به مسیر زندگی‌ام توجه می‌کنم می‌بینم که همیشه بخشی از زندگی‌ام با کار فرهنگی گره خورده است. در همان فضای فرهنگی شهرداری با تعداد زیادی از هنرمندان و نویسندگان ارتباط گرفتم. حتی با مراحل چاپ کتاب آشنا شدم و در ۴۰ سالگی یک تجربه کاری کامل داشتم. اما باز هم جانب احتیاط را در نظر گرفتم و اول مؤسسه فرهنگی خودم را زدم و بعد از ۳ سال که با ناشران کار کردم پروانه نشر گرفتم.

ایده‌های جدید از دنیای کودکان

میرابی یک ایده جدید در ذهن پرورانده و مطابق با خواسته جامعه داستان‌هایش را به روز کرده است. او درباره کار جدیدش می‌گوید: یک کار علمی‌تخیلی در ۹ جلد نوشته‌ام که جلد اول آن برای فیپا رفته و در مرحله تأیید است. داستان این مجموعه ۹ جلدی ماجرای یک موجود تخیلی است که از اعماق زمین به سطح می‌آید و درگیر یک سری ماجرا می‌شود. «داستان‌های موجود ناشناس و حیوانات جنگل» نام کل مجموعه است که هر جلد آن یک نام اختصاصی هم خواهد داشت. از بعد جذابیت کار هم ایده‌ای به ذهنم رسیده که در کنار چاپ کتاب، انیمیشن مجموعه را هم بسازم تا بتوانم یک بسته ارائه دهم.

درحال حاضر پیشنهاد‌هایی از سوی برخی سرمایه‌گذار‌ها داشته‌ام، وقتی متن قوی باشد سرمایه‌گذارانی هستند که کار اشتراکی را قبول کنند. کار تصویرسازی آن انجام شده است. ۴ ماه روی آن وقت گذاشتم. وقتی شخصیت داستانم را کامل کردم به فکر افتادم که از یک کودک خوش‌فکر هم برای پردازش شخصیت اصلی کمک بگیرم. موضوع داستان و حال و هوای شخصیت اصلی آن را که موجودات ژله‌ای منحصر به فردی در آن حضور دارند برای آرشیدا دختر یکی از دوستانم که هم نقاش و هم بسیار اهل مطالعه است تعریف کردم و او یک‌سری آیتم‌هایی را از نگاه کودکانه خودش به آن اضافه کرد. من ایده‌های او را به تصویرگر انتقال دادم و نتیجه کار بسیار بهتر از آنچه در تصورم بود از آب درآمد.

او که تابستان امسال در موج پنجم کرونا مادرش را از دست داده معتقد است نویسنده باید در دل مردم حضور داشته باشد. می‌گوید: از همان دوران جوانی با وجود حساسیت زیاد خانواده و مادر خدابیامرزم، برای یافتن سوژه‌های داستان‌هایم با حمل و نقل عمومی تردد می‌کردم و هنوز هم این‌کار را انجام می‌دهم. من معتقدم نویسنده باید در متن جامعه باشد. روزی که نویسنده با مردم قطع ارتباط کند روز مرگ کار اوست.

به دنبال آرزو‌ها

افسانه میرآبی نویسنده و ناشر کودک و نوجوان متولد سال ۵۵ در تهران است که از ۱۰ سالگی به همراه خانواده‌اش به مشهد کوچ کرده است. پدرش کارمند صدا و سیمای تهران بوده و به همین دلیل افسانه سال‌های کودکی‌اش را در این شهر گذرانده است. اما از آنجایی که خانواده پدری او در مشهد زندگی می‌کردند بالأخره پدر انتقالی خود را می‌گیرد و سال ۶۵ برای زندگی به مشهد می‌آیند. در کوچه‌های نزدیک فرودگاه مشهد ساکن می‌شوند و تا زمانی که افسانه دیپلم می‌گیرد در همان محل سکونت دارند، اما بعد از آن به محله سرافرازان نقل مکان می‌کنند تا افسانه سال‌های جوانی‌اش را در این محله بگذراند.

اوکه به اصرار خانواده و بنا به جوّ تحصیلی آن دوره در رشته تجربی تحصیل کرده بوده برای حضور در دانشگاه به دنبال علاقه‌اش می‌رود و رشته ادبیات را انتخاب می‌کند. اتفاقا با معدل ۱۷ و در ۷ ترم درسش را تمام می‌کند و نشان می‌دهد که ابراز علاقه‌اش به این رشته بی‌دلیل نبوده است. هر چند به گفته خودش در این انتخاب هیچ حامی‌ای غیر از پدرش نداشته است، اما بلافاصله بعد از اتمام دوره کارشناسی با استفاده از بخش آگهی‌های روزنامه یک شغل نیمه وقت ویراستاری را به دست می‌آورد و به عنوان اولین کار مرتبط با رشته تحصیلی‌اش در انتشارات «کتاب درمانی» به مدت یک‌سال و نیم و با دستمزد یک‌چهارم بقیه ویراستار‌ها کسب تجربه می‌کند.

کتاب‌های من

تمام دار و ندار یک نویسنده کتاب‌هایش هستند. انگار می‌شود آن‌ها را به بچه‌هایشان تشبیه کرد و هر وقت هم از آن‌ها بپرسید کدام اثرشان را بیشتر دوست دارند در انتخاب سختی قرارشان می‌دهید. میرآبی درباره کتاب‌هایش می‌گوید: کتاب‌هایی که در انتشارات خودم از نویسنده‌های مختلف چاپ کرده‌ام بیش از ۲۰ جلد است. اما کتاب‌هایی که خودم آن‌ها را نوشته‌ام در ۲ گروه کودک و نوجوان طبقه‌بندی می‌شوند. «گفت‌وگوی مهتاب»، «هشت بهشت»، «در مسیر خورشید» و «وافی» برای گروه نوجوان نوشته شده است.

«مهمانی به نام بهار خانوم»، «ماجرای دشت ناز» و «امیدکوچولو» برای کودکان است. داستان‌ها به این صورت است که مثلا امید کوچولو درباره رعایت بهداشت در خیابان‌ها می‌گوید و ماجرای دشت ناز ماجرای یک کرم مغرور است که کرم خاکی دیگری را از خود می‌راند و بعد از آن آسیب می‌بیند. به طور کلی مضامین داستان‌هایم آموزش مباحث اجتماعی به کودکان است. نویسندگی عالم زیبایی دارد و با هیچ چیزی مقایسه‌شدنی نیست. وقتی کتاب شما چاپ می‌شود از خلق و پدیدآوردن یک موجود یا یک شخصیت غرق لذت می‌شوید. بعد از نوشتن هم می‌توانم بگویم تدریس را بسیار دوست دارم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.