امید حسینی نژاد | شهرآرانیوز - پس از رحلت پیامبراکرم (ص) مدینه آبستن اتفاقاتی تأمل برانگیزی بود. این اتفاقها سبب شد تا مسلمانان تحلیلهای گوناگونی از آن ارائه دهند. مورخان سده نخست رویکردی متفاوت در نقل اتفاقاتی بعد از رحلت پیامبر (ص) داشتند به گونهای که برخی عامدانه به دنبال آن بودند تا از نقل اعتراضهایی که به نهاد قدرت حاکم شد پرهیز کنند. حضرت زهرا (س) نماد اعتراض به آن اتفاقها بودند. ایشان با همه وجود به دنبال این مسئله بودند تا با زیر سؤال بردن مشروعیت نهاد خلافت، مردم و صحابه را به مسیر حق هدایت کنند.
شهادت حضرت زهرا (س) نمونه بارز این مخالفت با قدرت حاکم بود. در گفتگو با علی بهرامیان، تاریخ پژوه و معاون پژوهشی بنیاد دایره المعارف بزرگ اسلامی به تحلیل رویکرد مورخان در رویارویی با رویدادهای اتفاق افتاده پس از رحلت پیامبر (ص) پرداخته ایم. مشروح این گفتگو را در ادامه بخوانید.
زندگی و فضائل حضرت زهرا (س) به دلیل اینکه اندکی بعد از پیامبر (ص) به شهادت رسیدند در حوزه فعالیت سیره نگاری قرار میگیرد. کسانی که درباره ایشان مطالبی نقل کردند نخست سیره نویسان بودند. کسانی مثل ابن اسحاق و نسل بعد از او مثل محمد بن عمر واقدی و دیگر کسانی که در ساختار حدیثی مطالبی مینگاشتند مثل بخاری و مسلم که در آن کتابها به فضائل اهل بیت (ع) پرداخته اند. بخشی از اطلاعات به صورت مستقیم درباره حضرت زهرا (س) و زندگی شخصی و اجتماعی ایشان بوده و قسمتی از اخبار به طور غیر مستقیم به ایشان مربوط است. آن طور که از نشانهها و ادله پیداست میتوان بدون هیچ اغراق این گونه گفت که در حوادث مربوط به بعد از وفات پیغمبر (ص) گویی توافقی نانوشته وجود دارد که درباره حضرت زهرا (س) سانسوری اعمال بکنند.
در واقع تاریخ سده اول هجری به ویژه نیمه اول آن از نظر بسیاری از افکار و اندیشهها که زیر نظر قدرت وقت قرار داشت در حوزه ممنوعه تاریخ قرار گرفته است. برخی نیز از اصحاب حدیث و حنابله معتقد بودند که پرداختن به اتفاقات بعد از رحلت پیامبر (ص) و کاوش در چرایی این اتفاقات کار صحیحی نیست. ابن بطه عکبری میگوید: کتابهایی که مشتمل بر اخبار اختلاف بین صحابه است را نخرید، نخوانید و کتابت نکنید؛ بنابراین این مسئله نشان میدهد که چرا اخبار درباره حضرت زهرا (س) در منابع کم است و به چنین سانسوری برخورده است و این طبیعی نیست.
از سوی دیگر حضرت زهرا (س) به دلیل اینکه اخباری از فضائل امیرالمومنین (ع) را نقل کردند مورد هجمه سانسور قرار گرفتند. با توجه به این حجم از سانسور برای به دست آوردن مطالبی بیشتر درباره حضرت زهرا (س) باید جست و جویی بیشتر صورت پذیرد.
بعد از وفات پیامبر اکرم (ص) عدهای از افراد بودند که مطامع سیاسی از سالها قبل داشتند و آنها تصمیم گرفتند که در عمل و گفتار طوری نشان بدهند که گویی نبوت پیغمبر (ص) بعد از وفات ایشان تمام نشده است و به نحوی در این افراد ادامه پیدا کرده و خلافت مثل نبوت یک نهاد مقدس است. اولین سرکشیهایی که بر ضد خلیفه اول در جنوب شبه جزیره عربستان شد که بعدها به رِدّه مشهور شد از همین ریشه است. آنها گفته بودند که ما به پیامبر ایمان آوردیم، اما خلافت شما را قبول نداریم این جریان آنها را مرتد اعلام کردند.
با همین منطق نیز با امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) برخورد شد و سالها بعد نیز با همین رویکرد مقابل سیدالشهدا (ع) ایستادند. آن گروه در پی آن بودند که این طور در میان مردم جا بیندازند که خلافت ادامه نبوت پیامبراکرم (ص) است و به دنبال تقدیس جایگاه خود بودند. همه کوشش فاطمه زهرا (س) و اهل بیت (ع) این بود که نشان دهند این نهاد خلافت مقدس نیست بلکه منحرف و زائد بر اسلام است. آنها از همان روز نخست به دنبال بیعت گرفتن بودند. به چه دلیل بر سر حضرت زهرا (س) چنین بلاهایی آمد؟ چون ایشان راضی به بیعت با آنان نبود. آنها معتقد بودند که بیعت نکردن مساوی با خروج از دین است و فرقی میان افراد در این زمینه نیست خواه دختر پیامبر (ص) باشد یا هر فرد دیگر. در آن دوره بیعت کردن تبدیل به یک حرکت ایمانی شد در حالی که این گونه نبود.
پیامبراکرم (ص) با کسانی که بیعت نکردند و در مدینه حضور داشتند کاری نداشتند و آنها را تحمل میکردند و حتی با کسانی که دشمنی آشکار با ایشان داشتند مثل ابوسفیان از راه مدارا وارد شدند. بلاذری، در کتاب «انساب الاشراف» جریان حمله به بیت حضرت زهرا (س) را نقل میکند و مینویسد: «و قالت فاطمه یابن الخطاب اتراک محرقاً علی بابی؟ قال: نعم و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک. فاطمه زهرا (س) فرمود:ای پسر خطاب! آیا قصد داری خانه ما را به آتش بکشی؟ بله. این کار از آنچه که پدرت آورده مهمتر است.» این جمله نشان دهنده آن است که از روز اول بنای این کار بر زور و اجبار بوده است و مخالفت با خلافت را مخالفت با نبوت تلقی میکردند.
بله، از آنجایی که تاریخ نگاری دوره اسلامی در دوره بنی امیه و بنی عباس به نفع دستگاه خلافت نضج گرفت چنین تلقی کردند که نبوت پیامبر (ص) در خلافت ادامه دارد؛ بنابراین ترتیب اخبار به نحوی بود که همه بپذیرند که خلافت یک نهاد مقدس بوده است. شما اگر نشانههای اسلامی را از «سیره ابن هشام» بردارید به عنوان مثال به جای رسول ا... نام پیامبر (ص) را بگذارید و آیات قرآنی را نیز بردارید میبینید که توصیف آنها از پیامبراکرم (ص) به گونهای است که انگار ایشان پیامبر خدا نبوده و بنیان گذار خلافت در شبه جزیره عربستان بوده است. به بیان دیگر نبوت در آن کتاب دیده نمیشود. به نظر من این مسئله اتفاقی نبوده است. پس از آنها نیز سنت گراها به دنبال همین رویه رفتند.
محمد بن عمر واقدی متوفای ۲۰۷ قمری یکی از بزرگترین مورخان کهن است، اما خطیب بغدادی در ذیل ترجمه احوال او در «تاریخ بغداد»، صفحاتی را به نقل اقوال گوناگون درباره وثاقت او اختصاص داده است. طبق این منقولات، عدهای معتقد بوده اند واقدی، تعداد زیادی حدیث دروغ به رسول خدا (ص) بسته است. به احمد بن حنبل نسبت داده اند که واقدی را سندساز میدانسته است. از مجموع این اقوال دانسته میشود که واقدی نه در حدیث و نه در اخبار تاریخی چندان منزلتی نزد نخستین طبقه از اصحاب حدیث نداشته است.
این اتهامات ناشر کتاب «المغازی» را چنان به دام انداخته که وی در مقدمه آن کتاب، درباره تشیع واقدی، کوشیده است با استناد به کتاب او به نتیجهای برسد. محمد بن عمر واقدی، شاگرد و کاتبی داشت به نام محمد بن سعد متوفای ۲۳۰ قمری که از فرط ملازمت با واقدی به کاتب واقدی مشهور شده است و بخش اعظم کتاب «الطبقات» واقدی را که اینک موجود نیست، در کتاب «الطبقات الکبرا»ی خودش که اینک موجود است و بارها به چاپ رسیده نقل کرده است. در واقع به جز مواضع اندک شمار، کتاب طبقات ابن سعد چیزی نیست جز همان طبقات واقدی و احیانا دیگر آثار او.
در واقع ابن سعد نزد اصحاب حدیث مقامی والاتر از استادش واقدی داشت. اگر به برخی اخبار مندرج در همین طبقات ابن سعد نظری بیفکنیم، تا حدودی به دلیل وثاقت نسبی ابن سعد نزد اصحاب حدیث پی خواهیم برد. به منظور جست وجوی هر چه بیشتر مراجع به این مطلب، میتوان نقطه آغاز را از حوادثی قرار داد که اصحاب حدیث غور در آنها را چندان خوش نمیداشته اند. شرح احوال حضرت فاطمه زهرا (س) در طبقات ابن سعد، در جزء خاص زنان، ۱۲ صفحه است، شامل ۵۸ روایت با سلسله اسناد متصل به محمد بن سعد. نویسنده کتاب، از این ۵۸ روایت، تنها سند ۱۶ روایت را به محمدبن عمر واقدی و شیخ ابن سعد منتهی میکند، یعنی ابن سعد تنها این ۱۶ روایت را از آثار واقدی در کتاب خود، در بخش مربوط به ترجمه حضرت زهرا (س) نقل کرده است.
کل روایات شامل جزئیاتی است از قبیل سن آن حضرت به هنگام ازدواج و وسایل بیت ایشان و مسائلی از این قبیل که کمتر اختلاف برانگیز است. ۵ روایت منقول از واقدی، حول همین موضوعات دور میزند. به محض اینکه روایات از موضوع بغرنج چگونگی شهادت آن حضرت که تقریبا ابن سعد آن را به سکوت برگزار کرده است میگذرد، روایت از واقدی درباره تاریخ دقیق شهادت حضرت فاطمه (س) فزونی میگیرد، به طوری که ۱۱ روایت باقی مانده در این بخش فقط به همین موضوع یعنی تاریخ دقیق شهادت اختصاص یافته است.
بقیه اخبار این بخش همگی منقول از بزرگان اصحاب حدیث است، همچون وکیع بن جراح سفیان بن عینیة، معن بن على، مالک بن اسماعیل نَهدی و دیگران. کاملا روشن است که مؤلف برای رعایت حال اعتقاد اصحاب حدیث که ممکن است اعتقاد شخص او هم بوده است از ذکر حوادثی که منجر به بیماری و شهادت حضرت زهرا (س) شد، خودداری کرده است و، چون در این بخش یک باره تعداد روایات او از واقدی کم میشود، میتوان تصور کرد که چرا کتاب واقدی و اخبار و احادیث او به مذاق اصحاب حدیث خوش نمیآمده است. در واقع ابن سعد، نقصان روایت نکردن از واقدی را در این بخش، با نقل روایات دیگری از محدثان معروف پر کرده است.
کافی است به ترجمه احوال خدیجه که بی فاصله پیش از شرح حال فاطمه زهرا (س) آمده است نگاهی بیندازیم؛ کل شرح حال شامل ۱۶ روایت منتهی به سلسله سند است. از این ۱۶ روایت، ۱۲ روایت از آن محمدبن عمر واقدی است؛ یعنی فقط چهار روایت از دیگران نقل شده است. اگر بدانیم که در زندگی حضرت خدیجه (س) نکتهای برای اختلاف و نزاع پیدا نمیشود، تا حدودی مسئله روشنتر خواهد شد. بی گمان با مقایسه آماری میتوان به صدها نمونه دیگر در این کتاب و دیگر آثار مورخان و محدثان دست یافت. البته ماه پشت ابر نماند و ماجرای آن اتفاقاتی که بر سر حضرت زهرا (س) آمد به ما رسیده است.
به نظر من این بزرگترین اعتراضی است که حضرت زهرا (س) به دلیل اتفاقات افتاده پس از رحلت پیامبر (ص) انجام دادند. در حالی که محل دفن برخی دیگر از صحابه و همسران پیامبر (ص) مشخص بوده است. در واقع نکته مهم وصیت حضرت زهرا (س) این بود که حضرت نخواستند افرادی که بر ایشان ظلم روا داشتند در مراسم دفن باشند و با نماز خواندن بر پیکر حضرت به دنبال مشروعیت سازی برای کارهای ناپسند خود باشند. حضرت زهرا (س) با این سیاست میخواستند نشان دهند که با نارضایتی از برخی افراد این دنیا را ترک کردند.