کورش فرمند| کاربرد تعبیر «پیش فروش» درباره چیزهایی مثل خانه و خودرو و گوشی همراه امری رایج است. زیاد میخوانیم که مثلا فلان شرکت خودروسازی بهمان خودرواش را پیش فروش کرده است و مردم نیز به انگیزه هایی، چون صرفه اقتصادی از این فراخوانها استقبال میکنند. گاهی نیز اسنوبیسم و تازه به دوران رسیدگی سبب اقبال افراد به پیش فروش کردنها میشود؛ برای نمونه میتوان از پیش فروش آلبومهای موسیقی یاد کرد که برخی به شوق سبقت گرفتن از دیگران در دسترسی به آهنگ تازه یک هنرمند، کار یا مجموعه کارهای جدید او را قبل از انتشار رسمی خریداری میکنند. در این میان نمیتوان منکر شد که برخی هم برای حمایت از فرهنگ یا هنرمند محبوب خود دست به این اقدام میزنند. به نظر میرسد این قضیه درباره کتاب بیشتر صدق کند.
اخیرا در مواردی خبر پیش فروش کتابی منتشر میشود و ناشر تلویحا از مخاطبان میخواهد که او را در چاپ این اثر یاری کنند. این همکاری کتابخوانها در شرایط دشوار اقتصادی صنعت چاپ و نشر در این روزها میتواند مانع از فروپاشی این صنعت شود و آن را همچنان سرپا نگه دارد. انتشاراتیها نیز گاهی امتیازهایی مانند ارسال کتاب با تخفیف ویژه یا امضای نویسنده اثر برای این مشارکت کنندگان درنظر میگیرند.
به تازگی انتشارات شهرستان ادب برای چاپ کتاب تازهای از محمدرضا شرفی خبوشان، داستان نویس خراسانی تبار، فراخوان پیش فروش داده است. شرفی با رمانهای «بی کتابی» -برگزیده دهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد- و «عاشقی به سبک ونگوگ» توانسته است خود را نویسندهای جدی و توانمند به کتابخوانها معرفی کند. او اکنون با «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» میخواهد به بازار کتابهای حوزه ادبیات داستانی بازگردد و فراخوان یادشده نیز حاکی از همین امر است. کتاب تازه او در ۲۱۵ صفحه به چاپ خواهد رسید و مخاطبان برای پیش خرید آن تا ۳ آذر فرصت دارند به تارنمای انتشارات مربوط مراجعه کنند. حال باید چشم به راه ماند تا این اثر چاپخش شود و دید که آیا همچون دو رمان قبلی این نویسنده از آن استقبال خواهد شد یا نه. در بخشی از کتاب آمده است:
«شیخ غریق، درست چند ساعت بعد از هانی عبدالرسول، موفق شده بود همراه طلبههای نجف، سوار بر یک مینیبوس به کاظمین برود. طلبهها در کاظمین امام را دیدار کرده بودند و به اتفاق امام به زیارت حرم جوادین رفته بودند و دیده بودند که امام با چه خضوع و خشوعی پس از زیارت حرمین، بر سر قبور متبرک علمایی، چون شیخ مفید و خواجه نصیرالدین طوسی و سیدمرتضی و سیدرضی حاضر شده و فاتحه خوانده و دستها را بالا برده و با صدای بلند برایشان دعا کرده بود. طلبهها همراه امام شده بودند و از دنبال امام به سامرا رفته بودند. آنجا شیوخ سامرا و طلاب مدرسه میرزای شیرازی از امام استقبال کرده بودند و همه دیده بودند که چطور امام آنجا هم بعد از زیارت حرم، بالای قبر صاحب فتوای تنباکو ایستاده و دستها را بالا برده و با صدای بلند برایش دعا کرده.
طلبهها همراه امام دوباره به کاظمین برمیگردند و از پی امام راهی کربلا میشوند. طلاب نرسیده به کربلا، جمعیتی را دیدند که تا مصیب - چند فرسخی کربلا- به پیشواز آمدهاند. آنجا در حسینیه بزرگ مصیب برای امام اشعار میخوانند و خیرمقدم میگویند. مردم پذیرایی میشوند و همگی راهی کربلا میشوند. غریق، یک شب تا سحر را مشغول روایتی فرعی از عزیمت به کربلا بود؛ روایتی که میگفت کربلاییها پیش از ورود امام، از بلدیه خواستهاند خیابان خاکی مسیر امام را آب بریزد تا گرد و خاک، استقبالکنندگان را اذیت نکند. بلدیه محل نداده است و همه دیدهاند درست وقت رسیدن امام به کربلا، باران آمده و زمین راتر کرده.»