گاهی از صبح زود غمگینم
تا ته شب که میشوم خسته
صبح مانند خانهای تاریک
ته شب مثل یک در بسته
نه کمی نور و یا کمی لبخند
نه کمی حس و حال و شادابی
همهی رنگهای من تیره
خالی از سبز صورتی آبی
مثل بادام تلخیام که مرا
یک نفر پرت کرده پشت سرش
لگدم کردهاند و خرد شدم
رفتهام سالهاست از نظرش
گاهی اما دلم پر از نور است
مثل یک بال رفته تا اوجم
مثل دریاست حال من گاهی
که پر از شور و شادی و موجم
حال من بیتو صبح و شب آه است
ته چاه عذاب هستم من
با تو اما خدای خوب و عزیز
یک بغل نور ناب هستم من
عباسعلی سپاهی یونسی