انسیه شهرکی
دبیر شهرآرا محله
در مراسمی در محله خوشسیما از نقاشی دیواری سردار شهید «عباس خوشسیما» رونمایی شد. خانواده سردار شهید خوشسیما و حسننژاد، سرپرست اداره فرهنگی و اجتماعی منطقه ۶ و هیئت امنای مسجد، ولی عصر (عج) و اهالی و قدیمیهای محله از افراد حاضر در این برنامه بودند. هنوز مهمانها از راه نرسیده بی بی خانم خوشسیما، خواهر شهید «عباس خوشسیما» را که در چند قدمی این نقاشیدیواری گوشه دنج مسجد است، برای گفتگو با شهرآرامحله انتخاب کردیم. او از عباس اینگونه گفت: «بیستم آبان ماه سال ۱۳۳۷ در روستای آنچی کیکانلو قوچان متولد و در ۲۶ دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه با شهادت پرونده زندگی برادر جوانم بسته شد.»
پامنبری ثابت مرحوم کافی
او کودکی برادرش را اینگونه مرور کرد: «تا کلاس پنجم قوچان بود و بعد تا دیپلم تهران. زمانی که در تهران بود و صاحبخانه اجازه مصرف برق را در شب به آنها نمیداد، او در کوچه با نور ستونهای برق درس میخواند. او که پامنبری ثابت مرحوم کافی بوده است، سال ۵۷ به مشهد میآید و بعد از انقلاب با تشکیل بسیج عضو این نهاد میشود. شبها کشیک میداد، مدتی به «سقز» رفت و بعد بهطور افتخاری عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. با گروهکها و منافقین و شورشهای ضدانقلابیون در کردستان مبارزه کرد. دوبار هم توسط منافقین مورد سوءقصد قرار گرفت. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت. در سقز مسئول تدارکات و در مشهد فرمانده مهندسی رزمی سپاه خراسان بود.»
توضیح آنچه درباره نحوه شهادت برادر شنیده حال خواهر سالخورده را بیش از پیش منقلب کرد: «در حالی که منطقه شلمچه زیر بمباران هواپیمایی بود، با ماشین در حال حرکت بود. عباس به راننده میگوید: «نگهدار تا سنگر بگیریم.» راننده هم سریع ترمز گرفت تا پایین بیایند و سنگر بگیرند، در همین حال که عباس در را باز کرد، ترکش از در وارد شد و به سرش اصابت کرد. داخل اورژانس سرش را پانسمان کردند، اما فایده نداشت و ترکش کار خودش را کرده بود.»
اشک گوشه چشمش را با چارقد مشکیاش گرفت و ادامه داد: «با شهید احمد رمضانی و شهید محمود کاوه و خیلیهای دیگر دوستی عمیقی داشت. اما از صدایش برایتان بگویم که مثل سیرت و صورتش زیبا بود. نوحه و دعای کمیل و ندبه مسجد همین محله را با صدای زیبا میخواند. همیشه این بیت را با خودش تکرار میکرد: «حسین سردار ره دین بود/ عاقبت حقطلبی این بود.»
رونمایی از نقاشیدیواری
تلاوت قرآن و صلوات و پخش سرود ملی جمهوری اسلامی ایران نشان از آغاز رسمی مراسم داشت. برادر شهید و هیئت امنای مسجد و اهالی محل در قاب تصویر ایستادند و خواهر شهید و دیگر اعضای خانواده و بانوان محله خوشسیما در قاب در و چهارچوب مسجد، ولی عصر محله (عج) ساکت و صبور ایستاده به تصویر خیره شدند. تصویری ۳ در ۵ مترمربعی از سردار شهید عباس خوشسیما با طراحی و نقاشی نظامدوست. کسی چه میداند شاید در ذهن خواهر و دیگر اعضای خانواده شهید خاطرات خوب با عباسبودن زنده شده بود. خواهر شهید با اشاره خواست نزدیک او بروم. وقتی رسیدم در حالی که با لهجه قوچانی قربان صدقه چهره برادرش میشد، گفت: «هیچکسی از اقوام و آشنایان ما برای تشییع جنازهاش، لباس مشکی نپوشید، چون او آرزوی شهادت را داشت.»
در حسرت آخرین دیدار.
اما بهجز این تصویر یک اثر مکتوب هم این روزها بازگوکننده زندگی شهید خوشسیماست. «در حسرت آخرین دیدار» نوشته سهیلا جوکار است. نویسندهای که ۴ سال از عمرش را برای تألیف این کتاب ۲۶۰ صفحهای صرف میکند. از این روستا به آن روستا، از این محله به آن محله به هر جایی که رد و نشانی از سردار شهید عباس خوشسیما هست میرود تا کتابی جامع و کامل از زندگی و خاطرات شهید تألیف کند. این کتاب مجموعهای از خاطرات شهید است از زبان دوستان و آشنایان او. سهیلا جوکار درباره انگیزهاش برای تألیف کتاب گفت: من یکی از نویسندههای اداره ارشاد در قوچان بودم. کتابی چاپ نکرده بودم، اما اهل قلم بودم. با بنیاد شهید هم همکاری داشتم. یکی از وظایف من جمعآوری زندگینامه و خاطرات شهدا بود. در بررسیهایم متوجه شدم سردار شهید عباس خوشسیما با وجود زندگی پربارش بسیار گمنام است. من درباره او تحقیق کردم و بسیار تحتتأثیر منش و زندگی و شخصیتش قرار گرفتم و همین باعث چاپ این کتاب شد. او درباره نحوه تألیف کتاب نیز توضیح داد: تألیف آن ۴ سال طول کشید. مشهد، قوچان و کلی از روستاهای اطراف مشهد را سر زدم. حتی با دوست دوران کودکی شهید هم گفتگو کردم. جوکار در پاسخ به این پرسش که کدام بخش کتاب را بیشتر از بخشهای دیگر دوست دارد، گفت: خاطرات دوستان نزدیک ایشان از بخشهای جذاب این کتاب است.