سحر نیکوعقیده | شهرآرانیوز؛ میان تمام آلونکهای پوسیده اطراف قدعلم کرده است. ساختمان سفید بزرگی را میگویم که قرار است خانه امید کارگران باشد. سردر آن درشت و خوانا نوشته اند «ایست کار»، طوری که از چند صد متری هم بتوانی آن را بخوانی و خیال ایستادن سر گذر را هم از سرت بیرون کنی. در داخل آن، صندلیها را ردیف به ردیف جلو صفحه نمایش بزرگ چیده اند، صفحهای که همیشه خدا روشن است. کارگران، اما در سکوت نشسته اند و نگاه شان را به رنگها دوخته اند.
آنها را تا پیش از این سر گذرها دیده بودم. آدمهایی که برای فرار از دردها و رنج هایشان به هیچ کجا نمیتوانند پناه ببرند. نه به این ساختمان زیبا، نه به گذشته و نه حتی به آینده. خودشان را در دورترین نقطه از دستیابی به خدمات رفاهی و اجتماعی میبینند. بیمه، امنیت شغلی، عیدی و مزایا برایشان مثل یک شوخی تلخ و خنده دار است. این واژهها را که از زبانم میشنوند پوزخند میزنند و میروند.
پیش از اینها به همان لقمه نان بخور و نمیر راضی بودند، اما حالا از همان هم محروم شده اند و همان چراغ کوچک امید هم برایشان سوسو نمیزند. «ایست کار رجا» بیست و سوم اسفند سال ١٣٩٩در شهرک شهید رجایی واقع در محله کشاور افتتاح شد تا امید تازهای باشد برای کارگران فصلی و روزمزد. اینجا با آدمهایی آشنا میشوم که هفته هاست روی این صندلیها مینشینند بدون اینکه حتی یک روز به سر کار بروند. آدمهایی که نیمه شب پشت در ایست کار میخوابند تا اولین نوبتها را برای کار دریافت کنند.
نگاه خیره شان را به صفحه نمایش پیش رو دوخته اند. نشان شبکه۳ را گوشه صفحه میبینم و سریالی که در حال پخش است. کمی که دقت میکنم میفهمم هیچ کدامشان کاری به کار فیلم در حال پخش ندارند. گیج و گنک زل زده اند به روبه رو و در دنیای دیگری سیر میکنند. آن قدر که متوجه ورود من هم نمیشوند.
در هوشمند که پشت سر من بسته میشود، گرمای محیط زیر پوست یخ زده ام میدود و سوز سرمای اول صبح را از تنم بیرون میبرد. به چند وسیله گرمایشی که گوشه سالن گذاشته شده نگاه میکنم، به دستگاه ضدعفونی کننده دست که درست در کنار در ورودی گذاشته اند.
آن طرف سالن هم سرویس بهداشتی، نمازخانه و... قرار گرفته است. تمام اینها چیزهایی هستند که همان ابتدا توجه هر مراجعه کنندهای را جلب میکنند. اینکه لازم نیست کارگران در سرمای زمستان و گرمای تابستان سر گذر بایستند و کرامت کارگر اینجا حفظ میشود.
زودتر از همه متوجه حضور من میشود. از روی صندلی برمی خیزد، روبه رویم میایستد و شروع میکند به صحبت: «چند سر عائله دارم و چند عروس و داماد که معمولا آخر هفتهها خانه ما دور هم جمع میشوند. خانه ام کجاست؟ یک آلونک استیجاری ته ساختمان! گرفتار دیابت هم هستم و توی خرج و مخارج دارو هایم مانده ام.»
حالا علت رخوت و کسالت ته چشم هایش را میفهمم. با همه اینها سعی میکند تمام انرژی اش را جمع کند تا حرف دلش را بزند. البته خودش علت این همه بی رمقی را زیر سر بیماری اش نمیداند. نیمه شب، آفتاب نزده از خانه زده بیرون و اینجا آمده است. حالا نفر چهاردهم فهرست امروز است، اما چند ساعتی میشود که معطل مانده: «این برنامه هرروز ماست. بوق سگ، خسته و بی خواب میرسیم اینجا تا ۶ صبح که در باز میشود اسممان را بنویسند. اگر جزو هفت هشت نفر اول باشی کار بهت میخورد وگرنه چند ساعت بعد دست از پا درازتر باید برگردی خانه.»
مصطفی کریمی ۲۰سال است که کارگر خدماتی است. سر تمام گذرهای شهر ایستاده و حالا یک سالی میشود که به ایست کار میآید. اینجا مشخصاتش را ثبت کرده و کارت کار هم دارد، اما وضعیتش بهتر که نشده هیچ بدتر هم شده: «خدا خیرشان بدهد. حداقل سقفی را بالای سرمان گذاشته اند که توی سرما و گرما کنار خیابان نایستیم. اما اینها دردی را از مشکلاتمان دوا نمیکند. با وجود بیکاری کرامت کارگر حفظ نمیشود.»
تابستانها پتو به دوش پشت در میخوابند، زمستان و پاییز هم پشت ساختمان آتش روشن میکنند و دور آتش تا صبح گرم صحبت میشوند تا درها باز شوند و اسمشان را بگویند. بعد به ترتیب اسمشان را مینویسند تا هر صاحب کاری اینجا میآید به ترتیب همان فهرست، کارگر ببرد. پیرمرد سیه چردهای که حالا پر سن و سالترین کارگر این جمع به نظر میآید خداراشکر میکند و میگوید حالا انصاف و عدالت بیشتر رعایت میشود: «سر گذر که میایستادیم جوانترها و بزن بهادرها شانس بیشتری داشتند.
هر خودرویی که میایستاد همه را میزدند کنار، قلدری میکردند و سوار خودرو میشدند و میرفتند. کاری به ما نمیرسید. حالا توی همین هفته دوبار سر کار رفته ام و خدا را شاکرم.» محمد گنابادی از معدود مقنی کاران این ایستگاه است. از معدود افرادی که با تمام سختیها اندک رضایتی از روزگار دارد و یک جمله در میان دست به آسمان میبرد و خدارا شکر میکند.
لباس سفید مندرسش حالا پر از لک و دوده شده. دوده آتشی که تا صبح کنارآن نشسته تا تن رنجور و نحیفش را گرم نگه دارد. پدرش مقنی کار معروف گناباد بوده و او این حرفه را کنار پدرش یاد گرفته است. ازدواج که میکند به شهر میآید. آن اوایل که خبری از طرح اگو، لوله کشی و جمع آوری آبهای سطحی نبوده کارش رونق بیشتری داشته، اما حالا کمتر کسی کارش به مقنی کارها میافتد.
اوضاع کارگران ساختمانی هم تعریفی ندارد. عطا ترابی یکی از کارگران ساختمانی ایست کار است. مدرک کارشناسی اش را از دانشگاه فردوسی گرفته، اما هر چقدر جویای کار بوده به در بسته خورده است. حالا کارگر ساختمانی است و کارش را هم دوست دارد و آن را پذیرفته است، اما بیکاری برای او همان سنگ سخت مرحله آخر است، چیزی که توان تحملش را ندارد. با همه این تلاشها و بدو بدوها امیدی هم به آینده ندارد: «مصالح گران شده و کارهای ساختمانی همه خوابیده، با تورم ٥٠ درصدی و این اوضاع نابسامان ما آخرین قشری هستیم که به فکرشان میرسد و هیچ رسیدگی نمیشود.»
او از مکالمهای میگوید که همین چند روز پیش شنیده است: «دو جوان و کارگر ساختمانی بودند. چند روز پیش روی همین صندلیها نشسته بودند. اتفاقی صحبت هایشان را شنیدم. میگفتند که دیگر نمیتوانند با این اوضاع سر کنند. نقشه میکشیدند که به جنوب بروند و بقیه اش هم گفتنی نیست. اگر بگویم که شما چاپ و منتشر نمیکنید.»
با مدیر پروژه سامان دهی کارگران ساختمانی و موقت گفتگو میکنیم تا از جزئیات این پروژه سر در بیاوریم. علیرضا کفاش از مراحل و روندی میگوید که این طرح طی کرده تا به مرحله اجرایی شدن برسد: یکی از معضلات همیشگی شهری سامان دهی نشدن و رسیدگی نکردن به وضعیت کارگران سر گذر بود. طرحهای زیادی برای سامان دهی این کارگران مطرح شد، اما هیچ کدام ثمربخش نبود.
سرانجام نتیجه مطالعات و تحقیقات ما این شد که چند «ایست کار» در مشهد تاسیس کنیم. ابتدا چهار نقطه را شناسایی کرده و آنجا ایست کار راه اندازی کردیم. بعد از آن ٢٥ نقطه را شناسایی کردیم و از بین آنها ١٢ نقطه را انتخاب کردیم. یکی از این نقاط شهرک شهید رجایی و بوستان رجا در محله کشاورز بود که دوازدهم اسفند سال ١٣٩٩ تاسیس شد.
او در ادامه درباره وظایف و عملکرد شهرداری و همکاری نکردن ارگانهای دیگر میگوید: همان ابتدای کار یک تفاهم نامه ذیل استانداری شکل گرفت که ١٢ دستگاه اجرایی دیگر در این تفاهم نامه حضور دارند. با وجوداین ارگانهای دیگر از وظایفشان سر باز زدند، اما شهرداری به کار خود ادامه داد. وظایف سازمان شهرداری تخصیص زمین، احداث سازه، تجهیز ایستگاهها و اطلاع رسانی بود. اما ما فراتر از وظایف خودمان هم عمل کردیم. تا به حال چندین بار توزیع بستههای معیشتی داشتیم، سیستم نوبت دهی و اعزام به کار را طراحی کردیم و...، اما دستگاههای دیگر به وظایفشان عمل نکردند.
کفاش مهمترین مشکل موجود را بحث عرضه و تقاضا میداند. اینکه تقاضا برای کار زیاد است، اما کار نیست: تا به امروز ٣٠٠ نفر در ایست کار رجا ثبت نام کرده اند و کارت کار توسط انجمن صنفی برایشان صادر شده است، در واقع کارگر شناسنامه دار محسوب میشوند. تا به امروز ١٩ هزار نفر اینجا برای کار، نوبت دریافت کرده اند، اما تنها ١١ هزار نفر به سر کار رفته اند. این مهمترین مشکل ما در ایست کار است. اینکه بسیاری از کارگران در روز اینجا به سر کار نمیروند. برای رفع این مشکل لازم است که سایر ارگانها هم پای کار بیایند. اداره اتباع غیر مجاز باید کارگران بدون شناسنامه را سامان دهی کنند تا کارگران شناسنامه دار بیکار نمانند، اداره فنی و حرفهای باید بحث آموزش افراد را بر عهده بگیرد و...
او در پایان گفتگو از هدف راه اندازی این ایستگاهها میگوید: شهرداری هدفی مبنی بر توسعه تکدیگری ندارد. این طرح باید بالغتر شود و توسعه پیدا کند، ایرادهای آن برطرف شود و بعد به خود انجمن صنفی کارگران واگذار شود تا خودگردان شود. کارگران باید خودشان مدیریت ایست کار را به دست بگیرند و به کارشان رونق ببخشند. این هدف ماست.
حالا همه دور هم جمع شده اند حتی آن پیرمرد خواب آلودی که تمام مدت روی آخرین صندلی به خواب رفته بود. از اهداف و برنامه هایشان که میپرسم از دست روزگار میگویند که حالا همه آرزو هایشان را به تاراج برده است. اینکه حالا نمیتوانند هیچ تصمیمی برای زندگی شان بگیرند و باید ببینند با سرنوشتی که نصیبشان شده چه باید بکنند.
صحبتها به درازا میکشد. ما بین همین گفتگوها یکی دو صاحب کار هم مراجعه میکنند و یکی دو کارگر میروند سر کار. ساعت که به ۱۱نزدیک میشود بقیه وسایلشان را جمع میکنند و آماده رفتن میشوند. عدهای پای پیاده مسیر را گز میکنند. عدهای با موتور. مقنی کار پیر هم سوارموتور قراضه اش میشود. میخندد و میگوید: روزگار من هم مثل این موتور آهنی زنگ زده است.
اداره کل تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان خراسان رضوی یکی از همان نهادهایی است که علیرضا کفاش به آن اشاره میکند. نهادی که شهرداری با مشارکت آن میتواند همکاری موثری برای ارتقای این پروژه داشته باشد. پیگیریها ما را میرساند به روابط عمومی اداره کل این نهاد. محمد مسکی ابتدا توضیح میدهد که برای بهبود وضعیت کارگران گذری باید تمام نهادها پای کار بیایند و در حال حاضر این اداره در حال پیگیری موضوع بیمه کارگران است، اما پیگیریها تا به امروز نتیجه بخش نبوده است.
او در ادامه درباره موضوع اشتغال کارگران و کاریابی برای آنها توضیح میدهد: نهادها و افرادی که برای اشتغال و کاریابی به اداره کار مراجعه میکنند را به کاریابیها ارجاع میدهیم. بخش کاریابی از سال ۱۳۸۵ از اداره کار جدا شد و حالا یک نهاد مستقل شده که از وزارت تعاون، کار و رافاه اجتماعی مجوز رسمی دارد. همه فکر میکنند، چون اسم این سازمان اداره کار است تمام امور مربوط به اشتغال و کار هم مربوط به همین اداره است! در صورتی که این یک تصور اشتباه است و نهادهای دیگر هم در این موضوع دخیل هستند.
با مدیر کل آموزش فنی و حرفهای استان خراسان رضوی نیز گفتگو میکنیم. او در صحبت با شهرآرا محله ابتدا از اقدامات این اداره درباره بهبود وضعیت کارگران ساختمانی و روزمزد میگوید: اداره فنی و حرفهای استان در راستای وظایف سازمانی مبنی بر آموزش به اقشار مختلف جامعه در حوزههای مختلف، کارگران ساختمانی را به عنوان گروهی که مهارتهای خاص دارند تحت پوشش آموزش قرار داده و ما آموزشهایی از این قبیل داشته ایم. آموزش گچ کاری، قالب بندی، آرماتور بندی، کاشی کاری و... بیشتر این آموزشها هم در زمینه صنایع ساختمانی بودند.
افشین رحیمی در ادامه درباره برنامههای پیش رو توضیح میدهد: تا کنون چندین جلسه با مسئولان مربوطه در شهرداری برای موضوع آموزش به کارگران گذری داشته ایم و تعدادی دوره آموزشی ایمنی در ساختمان در محل ایست کار برگزار کرده ایم. علاوه بر این همکاریهایی با اداره تامین اجتماعی، انجمنهای صنفی و... داشته ایم. حالا هم حاضر به همکاری با نهادهای مختلف هستیم و میتوانیم آموزشهای لازم را به کارگران شناسایی شده در ایست کار بدهیم. البته برای تشکیل کلاسهای تئوری و عملی باید دیگر نهادها مثل شهرداری مکان آموزشی مناسب را در اختیار ما قرار بدهند.