صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

شاهنامه در ردیف شاهکارهای جهان

  • کد خبر: ۱۰۸۳۳۸
  • ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۴
عبدالله کوثری - مترجم و ادیب

من در مقام یک ایرانی مثل هر ایرانی دیگر، نخستین نگاهی که به فردوسی می‌توانم داشته باشم متوجه مقامی است که فردوسی در تاریخ ایران و زبان فارسی دارد. نمی‌گویم که زبان فارسی در زمانه فردوسی در خطر نابودی قرار داشت، اما زبان ما به‌هر حال در خطر بود. فردوسی با شاهنامه زبان فارسی را زنده نکرد، ولی بی‌گمان عظمت و شکوه زبان فارسی را احیا کرد و این کار بزرگی بود. کار دیگر فردوسی، احیای تاریخ ایران و اسطوره‌های ایرانی بود که احتمال داشت بر اثر ورود دین جدید و آداب جدید و اساطیر جدید، لطمه جدی ببیند. فردوسی زبان فارسی و اسطوره‌های ایرانی را با زبانی احیا کرد که ما هنوز هم می‌توانیم آن را بخوانیم. از این منظر، اهمیت ملی فردوسی بسیار زیاد است. بیهوده نیست که مردم از سراسر ایران به آرامگاه فردوسی می‌آیند و با خضوع و خشوع بسیار، مزار شاعر ملی خود را زیارت می‌کنند. در هیچ کجای دنیا چنین پدیده‌ای نداریم که مردم یک سرزمین برای شاعران خود جایگاهی فرازمینی قائل باشند و مزارشان را زیارت کنند.
حتی اگر کسی شاهنامه فردوسی را نخوانده و آن را فقط شنیده باشد یا با تماشای نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای با داستان‌های شاهنامه آشنا باشد، برای آن ارزش و احترام بسیار زیادی قائل است. در دوران کودکی و نوجوانی ما، قهوه‌خانه‌ها پر از نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای شاهنامه بود و مردم می‌توانستند تصاویر بسیار زیبایی از صحنه کشته‌شدن سهراب به‌دست رستم یا عبور سیاوش از آتش را در قهوه‌خانه‌ها ببینند و داستان‌های شاهنامه را از نقال‌ها بشنوند. متأسفانه این رسوم دیگر در زمانه ما رواج ندارد. شاهنامه‌خوانی در مناطق مختلف ایران مثل چهارمحال‌وبختیاری و لرستان نیز از قدیم رواج داشته است. این‌ها نشان از ارزش ملی شاهنامه دارد. به‌نظر من اگر قرار باشد کسی را شاعر ملی بنامیم، آن شاعر بی هیچ تردیدی فردوسی است.
من از دیدگاه ارزش ادبی هم می‌توانم به شاهنامه نگاه کنم. مطالعه شاهنامه زمانی برای من جدی شد که در هفده‌سالگی کتاب «مقدمه‌ای بر داستان رستم و اسفندیار» شاهرخ مسکوب را خواندم و با مطالعه این کتاب، به‌سراغ شاهنامه رفتم و امروز می‌توانم بگویم که شاهنامه یکی از بزرگ‌ترین منظومه‌ها و کتاب‌های منظوم ادبیات ماست؛ نه‌فقط به‌دلیل نقشی که فردوسی در احیای زبان فارسی و اسطوره‌های ایرانی داشته است، بلکه به‌دلیل اینکه به‌راستی داستان‌سرای بزرگی است. ما در ادبیات فارسی دو داستان‌سرای بزرگ داریم؛ فردوسی و نظامی که هر دو شاعر در سطحی دست‌نیافتنی قرار دارند.

من در ترجمه تراژدی‌های اروپایی، همیشه در ذهن داشته‌ام که از زبان شاهنامه و واژه‌های فردوسی وام بگیرم. اگر کسی بخواهد متونی از قبیل تراژدی‌ها را ترجمه کند، به شاهنامه فردوسی نیاز دارد. مثلاً اگر شما «ایلیاد و ادیسه» با ترجمه زنده‌یاد سعید نفیسی را بخوانید که ترجمه بسیار درخشانی است، خواهید دید که تأثیرپذیری مترجم از زبان شاهنامه و واژه‌های فردوسی آشکار است. البته کسی مثل زنده‌یاد سعید نفیسی با شاهنامه فردوسی مأنوس بوده و واژه‌های بسیاری از آن را در خاطر داشته و به‌نوعی می‌توان گفت که آن‌گونه مترجمان ذهنشان با این واژه‌ها درآمیخته بوده است. متأسفانه امروز مترجمان ما با شاهنامه آشنا نیستند و در نتیجه چنان غنایی در ترجمه‌های امروزی بسیار کم است.

فردوسی از این دو منظر برای من اهمیت بسیار دارد؛ یکی در مقام احیاگری و پاس‌داشت زبان و اسطوره و تاریخ ایران و دیگر در مقام شاعر و داستان‌سرایی بزرگ. او از هر دو منظر کاری بی‌مانند کرده است. هیچ کس هم سعی نکرده است که از فردوسی تقلید کند؛ مگر شاعرانی مثل فتحعلی‌خان صبـــا که ناشیــــانه از شاهـــنامه تقلید کرده‌اند و نتیجه کارشان مثل «شهنشاهنامه» مضحک بوده است. فردوسی شاعر بزرگی است؛ هم در صحنه‌پردازی و هم در شخصیت‌سازی و هم در ایجاز شگفتی که در این کتاب عظیم وجود دارد. شاهنامه کتاب عظیمی است؛ هم از نظر کیفیت و هم از نظر کمیت. معجزه این کتاب عظیم هم در ایجاز آن است و نیز در اینکه نمی‌توان از آن تقلید کرد.

با اینکه باور دارم شاهکار‌های ادبیات جهان در زبان‌های مختلف را نمی‌توان با هم مقایسه کرد، چون هر کدام برآمده از فرهنگ خاصی هستند، اما اگر بخواهم کلی بگویم، در ردیف کتاب‌هایی مثل «ایلیاد و ادیسه» که در فرهنگ یونان سرآمد است یا «انه‌اید» که در فرهنگ روم سرآمد است یا «مهابهاراتا و رامایانا» که در فرهنگ هند سرآمد است، شاهنامه فردوسی نیز هم در فرهنگ ایران سرآمد است و هم در کنار این کتاب‌ها، در رده حماسه‌های سرآمد جهان قرار می‌گیرد.

فرهنگ ما فرهنگ دیرینه‌ای است. شاعر بزرگ کم نداریم. ما شاعران بزرگی داریم که در جهان سرآمد هستند. اشکال ما این بوده و هست و خواهد بود که کار‌هایی درخور شاهکار‌های این شاعران نکرده‌ایم، در حالی که اروپاییان کار‌های زیادی مثلاً درباره «ایلیاد و ادیسه» انجام داده‌اند. من در یکی از کتاب‌خانه‌های بزرگ اروپا یک قفسه بزرگ کتاب دیدم که فقط درباره «ایلیاد و ادیسه» نوشته شده بود و همه این کتاب‌ها هم کار‌های مدرن و مهمی بودند. در این سطح، به‌جز کار‌های شاهرخ مسکوب و اسلامی‌ندوشن چه کار‌های مدرن و مهم دیگری درباره شاهنامه فردوسی نوشته شده است؟ چند کتاب در این سطح درباره شاهنامه فردوسی داریم؟ نمی‌دانم! در حالی که می‌دانم این کتاب آن‌قدر عظیم و مفصل است که ظرفیت‌های زیادی برای کار‌های جدی دارد. متأسفانه تنبلی و تنگ‌حوصلگی بیمارگونه ما اجازه نمی‌دهد به‌سوی آن برویم. حتی نیامده‌ایم و درباره مثلاً پنج داستان یا شخصیت شاهنامه مثل رستم و سهراب و اسفندیار و سیاوش و کیخسرو که گل سرسبد داستان‌های شاهنامه هستند، کار‌هایی در سطح کار‌های شاهرخ مسکوب انجام دهیم. این ناآشنایی ما با شاهنامه فردوسی را نشان می‌دهد.

شاعر و نویسنده‌ای مثل احمد شاملو که استاد من و برایم خیلی عزیز بود، حرف‌های نادرستی درباره شاهنامه فردوسی زد که نشان‌دهنده عدم تأمل او در شاهنامه بود و مرز بین تاریخ و اسطوره را درست تشخیص نداده بود. من عاشق شاملو هستم، اما آن حرف‌ها را درباره شاهنامه فردوسی نباید می‌زد، چون حرف‌هایش بی‌توجه به اصل شاهنامه و کلیت آن گفته شده بود. همچنان بر این باورم که ما ایرانی‌ها امروزه به تنبلی و تنگ‌حوصلگی دچار شده‌ایم و بنابراین کار‌هایی درخور شاهنامه فردوسی انجام نخواهد شد. این نشان می‌دهد که آنچه را داریم درست نمی‌فهمیم و قدرش را نمی‌دانیم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.