چندسالی است که ۲۵ اردیبهشت در تقویم رسمی ایران به نام فردوسی بزرگ سند خورده است. روزی برای پاسداشت شاعری که حیات زبان فارسی مدیون او و اثر گرانقدرش، «شاهنامه» است. هرسال از ظرفیتهای سترگ شاهنامه سخنها به زبان رانده میشود و سالیان سال است که پژوهشهای گرانسنگ فراوانی درباره منزلت این حکیم سخنسرا و شاهنامهاش به انجام رسیده است، یا در قامت کتابهای وزین به چاپ میرسد و بر وزن بازار کتاب میافزاید، یا در قالب مقالههای پژوهشی همچون آب چشمهای علاقهمندان و پژوهشگران حوزه ادبیات فارسی و فرهنگ و هنر ایران را سیراب میکند؛ هرچند که همه این آثار فقط اشارهای و نشانهای است از کار سترگی که جناب فردوسی توسی در یک اثر فاخر ادبی حماسی در بیش از هزار سال پیش به سرانجام رسانده است.
اکنون هزاران جلد کتاب و هزاران پژوهش علمی و ادبی و هنری وجود دارد تا فقط گوشهای از این گوهر ادبی فردوسی بزرگ را به تصویر بکشد. چه بسا پژوهشهای فراوانی که هنوز به ثمر ننشسته است و این همه اتفاق و حیات و تقلا برای حرفزدن و گفتن از یک اثر، نشان از آن دارد که ظرفیتی به وسعت دریایی بیکران از سوی حکیم سخنسرای توس برای ما و آیندگان به امانت گذاشته شده است تا هرکس به وسع خویش از آن بهرهای ببرد.
با این همه، ما هنوز اندر خم یک کوچهایم. چرایی آن هم بر کسی پوشیده نیست. این همه تلاش برای حرفزدن و نوشتن و گفتن از فردوسی بزرگ و اثرش، آنچنان که بایسته است، دربرگیری عام نداشته و این موضوع بدان معنی است که با وجود همه این تلاشها، هنوز بزرگترین منابع تصویری ما محدود میشود به چند اثر انگشتشمار که فقط برگههایی از اثر جاودانه فردوسی را به روایت تصویر درآوردهاند (مانند شاهنامه بایسنقری و تهماسبی). درباره فردوسی اثر مهمی در حوزه سینما نداریم و مهمترین آن که فقط بخشی کوچک از شاهکار جناب فردوسی است و برداشتی آزاد از داستان ضحاک، در قالب انیمیشن فاخر «آخرین داستان» روایت شد.
اما این سؤال را پیگیرانه از خودمان و هنرمندان و متولیان فرهنگ و هنر این مرز و بوم بپرسیم که سهم شاهنامه سترگ فردوسی در آثار تجسمی و سینمایی و انواع قالبها و مدیومهای تصویر، همین است؟ آثاری که شمارش آنها چندان هم زحمتی ندارد.
نگاه کنیم به ظرفیتهای روایی و داستانی و تصویری شاهنامه و از خودمان بپرسیم آیا به قدر بضاعت خودمان هم توانستهایم کاری درخور برای شناساندن بزرگترین اثر ادبی ایران به مردم انجام دهیم؟