شاهنامه فردوسی را خیلی دوست دارم، چون ایرانی هستم و افتخار میکنم که شاهنامه برای ایران است و فردوسی ایرانی است. بهنظر من برای هر یک از ایرانیان باید افتخار باشد که فردوسی ایرانی است و شاهنامه را برای ایران سروده است. همه مردم ایران مثل من شاهنامه و فردوسی را دوست دارند؛ بهویژه کشتیگیرها و پهلوانها که با شاهنامه مأنوساند و در موارد بسیار میتوانند از آن درس بگیرند، چون شاهنامه رزم بزرگی است و در آن پهلوانیهای پهلوانان جوانمرد روایت شده است. تأثیر شاهنامه فردوسی در زندگی همه ورزشکاران بسیار روشن است. برای نمونه، وقتی شاهنامه را میخوانم یا آن را از زبان کسی دیگر میشنوم، بهوجد میآیم و لذت میبرم. گذشته از این، شخصیتهای داستـانهای شاهـنامه و شخصیت خودفردوسی نیز همواره برای من الگو و نمونهای عالی بوده است.
آن قدیمها که رادیو و تلویزیون در خانهها نبود، همسایهها با هم رفیقتر بودند. اینطور نبود که هر کس خودش را بهخاطر جایگاهی که دارد از دیگران دور کند. گاه شش یا هفت خانواده در یک خانه بزرگ زندگی میکردند. اگر درب خانهای باز بود و یک نفر آنجا حرف میزد، بقیه صدایش را میشنیدند. از همان زمان که مصادف با دوران کودکیام بود، با شاهنامه مأنوس شدم. همسایهای داشتیم که بنا بود. میدیدم که کتابی را میخواند و گاه صدایش را میشنیدم که با لحن زیبایی شعرهایی را میخواند. یک روز از او پرسیدم که چه کتابی میخواند و او جواب داد شاهنامه. بعدها که به میدان کشتی پا گذاشتم، بیشتر با شاهنامه آشنا شدم. بعد از گل، کتابخواندن را خیلی دوست دارم، برای همین اولین چیزی که در خانه ما پیدا شد کتاب بود و شاهنامه جزو اولین کتابهایی بود که در دست من قرار گرفت. همین حالا هم هر وقت شاهنامه را میخوانم، جگرم حال میآید.
همیشه با خودم فکر میکنم چقدر این کتاب با روحیات انسانی ما ایرانیها تطابق دارد. خود من همیشه دنبال مرام پهلوانی بودم و شعر را هم دوست داشتم و این شعردوستی باعث شد بیشتر بهسمت شاهنامه کشیده شوم. الان میبینم که شاهنامه باید بیشتر به خانوادهها راه پیدا میکرد و در زندگیها ساری و جاری میشد تا مردم بدانند اثر شاهنامه در زنـدگی انسانها چقدر است. شاهنامه تنها چیزی است که برای خود خود ایرانیهاست. فردوسی، این مرد بزرگ، چیزهایی گفته است که با شنیدن آنها مو به تن آدم سیخ میشود و من چقدر افتخار میکنم که این مرد برای ایران است و هر وقت که میروم و مقبرهاش را میبوسم، خوشحال میشوم که ایران بزرگمردی بهنام فردوسی دارد.
بهنظر من، کشورهای دنیا هیچ وقت با ساختمانهایشان صاحب فرهنگ و هویت نشدند، بلکه با اسم انسانهایشان است که احساس بزرگی میکنند و یکی از بزرگترین انسانها فردوسی است و یکی از بزرگترین آثار ادبی جهان شاهنامه است؛ شاهکاری که خواندنش بر روح و روان ما اثر خوبی میگذارد و حس سلحشوری به آدم دست میدهد. برای همین است که هرجا میروم، دوست دارم یک خط از شاهنامه بخوانم.
یادم میآید زمانی که کشتی میگرفتم، مربیان ما وقتی میخواستند ما را تهییج و به مبارزه روی تشک ترغیب کنند، یک خط از شعر فردوسی میخواندند و ما بهیکباره خونمان بهجوش میآمد و حالتی در ما ایجاد میشد که برای مبارزه آماده میشدیم. اما حالا از این اتفاقها نمیافتد. دلیلش این است که زبان ما عوض شده است. کتابهای درسی و شعرهایش هم عوض شده است و اینها باعث شده انسانها بهدنبال چیزهای دیگری بروند.
حالا هم اگر قرار باشد شاهنامه دیده و خوانده شود، صداوسیما و دیگر رسانهها باید مردم را به آن سمت سوق بدهند. اتفاقی که اگر نیفتد هیهات است و ما یواشیواش به فاجعهای در اخلاقیات میرسیم، چون معنای «رزم» فردوسی را نمیفهمیم و به پهلوانی گرایش پیدا نمیکنیم؛ در حالی که بهشدت به روحیه رزمی با گرایش پهلوانی احتیاج داریم.