لیلا کوچک زاده | شهرآرانیوز؛موزهها خطی ارتباطی میان ما و تاریخ اندیشه و زیستمان میسازند و متخصصان و فعالان این حوزه، تلاش میکنند تا در جمعآوری، نگهداری و حفظ و ارائه میراث انسانی و طبیعی به جامعه بکوشند و بستری فراهم میآورند تا در آن و از طریق آن اندیشیدن و آگاهی میسرتر شود. رویکردهای نوین در موزههای جهان، امروز بیشتر به سوی رفتارهای مشارکتی پیش رفته است. بدینگونه که فضایی را مهیا کنند تا روایتگری تنها منحصر به خوانش و بازخوانی تاریخ از طریق اشیاء آنهم با اتکا به دادههای محدود نباشد و مخاطب را در فعالیتی دوسویه و تعاملی شرکت میدهند و اینگونه به روایتهای فردی مخاطبین نیز اعتباری بیش از پیش میبخشند.
از طرفی با پررنگشدن اهمیت پرسشگری در رابطه با مبحث هویت و تعریف انسان و ضرورت بازنگری به تاریخی که پشت سر گذاشته یا آنچه اکنون با آن همراه است، باعث شده تا بسیاری از انستیتوها و مراکز به طور خصوصی نیز به گردآوری آرشیوها و اسناد خود و حفظ و ارائه آنها بپردازند که منجر به شکلگیری روزافزون موزههای خصوصی شده است.
با این توضیح و به مناسبت روز جهانی موزه، به گپ و گفت با بیتا بابلیان، پژوهشگر، طراح و سناریوپرداز موزه در ایران که تاکنون پروژه ساخت ۱۲ موزه را در شرق کشور هدایت و راه اندازی کرده است، پرداختیم. او رشته ارتباط تصویری را در دانشگاه هنر تهران خوانده سپس تحصیلات خود را از رشته انسانشناسی بصری در دانشگاه برلین دامه داده است و اکنون در حوزههای میان رشتهای فعالیت میکند. با او از ظرفیت مشهد برای احداث موزههای جدید پرسیدیم و اینکه موزههای معاصر جهان با چه نگرشی در حال فعالیت هستند و چطور با مخاطب خود ارتباط برقرار میکنند؟ و آیا این نگرش در موزههای ایران نیز قابل اجراست؟
«به میزانی که افراد اجتماع انسانی بتوانند درباره وجود خود و نحوه تعاملشان با محیط و اجتماع و نیز پیشینه این تعامل بیاندیشند و عمیق شوند، موضوع برای راهاندازی موزهها وجود دارد. اینگونه است که در کشوری مانند آلمان با جمعیتی برابر ایرانمان، بالغ بر ده برابر موزه ساخته شده است، یعنی چیزی نزدیک به هفت هزار موزه یا کشور امریکا با تاریخ مکتوب و سابقه شهرنشینی حدود دویست ساله خود، بیش از سیهزار موزه دارد. بابلیان میگوید: «ما میتوانیم برای پرداختن و گسترش هر موضوع و پرسشی، به شکلدهی موزه در رابطه با آن بپردازیم؛ چرا که موزهها واحدهای فرهنگی و علمیای هستند که با اندیشهای ژرف میتوانند به یک محتوا به صورت تخصصی بپردازند. به ویژه در سرزمینمان ایران و در این حوزه فرهنگی غنی یعنی خراسان که بخشی از خراسان تاریخی بزرگ است. خراسانی که در تاریخ بشری، میراثی عظیم برای ارایه به نسلهای آینده دارد و تاریخ اندیشه، هنر، فرهنگ و تمامی ویژگیهای زیستیای که به گستره تاریخِ زیست انسان در این حوزه جغرافیایی وجود داشته، پتانسیلی است که لزوم ایجاد موزههای متنوع با دیدگاه و رویکردهای مختلف را دوچندان میکند.» او ادامه میدهد: «به زعم من حتی این موضوع وظیفه ما در رابطه با انسان است چرا که ما ایرانیان بخش بزرگی از حافظه و میراث روند شکل گیری انسان امروز را در اختیار داریم که متعلق به تمامی انسانها و بشریت است وثبت حفظ و نگهداری و نیز ارایه صحیح آن به واقع بردوش ماست. در حقیقت روایت یک تمدن دیرینه، راه به شناخت انسان از خود خواهد برد».
او به این هم اشاره میکند که در برهههایی دغدغه راهاندازی موزههای متنوع و استاندارد وجود داشته، ولی افسوس که اینگونه پروژهها یا در نطفه عقیم مانده یا بسیار سطحی با آنها برخورد شده است.
این پژوهشگر درباره موزههای جدیدی که میتواند در مشهد راهاندازی شود نیز میگوید: مشهد به موزه هنرهای معاصر نیاز دارد. خراسان قطب ادبیات ایران است. مرکزی فعال در زمینه عکاسی و تئاتر است. مکتب عرفان خراسانی در جهان مطرح است. سبک معماری خراسان، مکتب خوشنویسی منطقه، تاریخچه علمیاش، حکیمان و صنعتگرانش، راههای تاریخی تجاریاش و … این لیست که میتواند بسیار ادامه یابد، موضوعات بسیار مهمی هستند که به آنها پرداخته نشده است. این حوزه فرهنگی همچنین به شکلدهی موزههای تخصصی در حوزه اقوام و مهاجران نیازمند است. موضوعاتی که زیست معاصر این جامعه به آن گره خورده است و نیازمند پرداختن جدیتری به آن وجود دارد.
این پژوهشگر درباره لزوم احداث موزهها در شهرستانهای کوچک با این فرض که موزهها بخشی از آنچه به فراموشی سپرده شده را از پوشیدگی خارج میسازند نیز میگوید: متاسفانه در طول سدهها، مسائل اقتصادی و خشکسالی و قحطی باعث شده مردم محیطهای بومی زیستی خود را ترک کنند و به شهرهای بزرگ ترمهاجرت کنند. طوری که مناطق زیستی تاریخی ما با مهاجرت مردم در حال نابودی و ویرانی است. از آنجایی که مردم با مهاجرتهایی اینچنینی حافظه خودشان را هم درباره پیشینه بافت تاریخی زیسته خود از دست میدهند، مستندات این سکونتگاهها با تمامی پیشینه تاریخیشان کمکم به دست فراموشی سپرده میشود و از بین میرود. تغییر ارزشها و مصرفگرایی معاصر نیز به عدم تمایل در حفظ این تاریخ و اسنادش دامن میزند و اگر برای مستندنگاری و جمع آوری دادهها و آثار این مردمان و ارایه مجدد آن، موزههایی تعریف نشود و میراث ملموس و ناملموس آنها به این شکل حفظ نشود و وارد روند بازخوانی توسط مردمان نگردد، تاریخ آن قوم و یا محیط زیستشان و تمامی آنچه در طی نسلها تولید کرده اند از حافظه دو نسل بعدش خواهد رفت.
او بیان میکند: «درست است که مطالعات و پژوهشها در رشتههای متنوع که به متن مکتوب میانجامد ارزشمند است، ولی مخاطبشان گروه خاص و محدودی هستند که اثرگذاری این گونه مدیومها و محتواها را در بستر کلانتر جامعه کاهش میدهد. اما موزهها میتوانند این گفتمان را تغییر بدهند. به شکلی که هر فرد عضو جامعه انسانی حال یا آینده، بتوانند به این دادههای متنوع دسترسی داشته و روایت فردی و جمعی خود را نسبت به موضوعات داشته باشند.
موضوع بعدی که بابلیان به آن میپردازد، نگرش حاکم بر موزههای معاصر جهان است. اینکه چطور با مخاطب خود ارتباط برقرار میکنند. او در این باره توضیح میدهد: بیش از نیم قرن است که در موزههای جهان رویکردی در حال رشد است که تلاش میکند فاصله ما بین اثر فاخر و مخاطب را کاهش دهد و در حقیقت به برابری ارزشها پرداخته شود. این فاصله را قواعدی مانند حفظ سکوت در محیط نمایش آثار، فاصله فیزیکی با عناصر ارایه شده و تاکید بر شکوه در معماری موزهها ایجاد میکرد و به موزهها شکلی از مکانی مقدس میداد که گویی باید در آنها به شکلی آیینی حرکت میکردی و نسبت به عناصرش رفتاری با مناسک میداشتی که بر جایگاه والای آثار موزهای صحه بیشتری میبخشید و به گونهای یادآور منش در کلیساها و معابد و مکانهای مقدس داشت. نگرشی که البته هنوز هم در موزههای ایران وجود دارد. این فاصله حتی با کشیدهشدن نوار حایل یا ویترینبندیهای پر قدرت که دایم به عدم اطمینان به مخاطبین تاکید میکند، پر رنگتر میشود و اجازه نمیدهد به شکلی واقعیتربه آن اثر نزدیک شویم و ارتباط فعالانهای برقرار کنیم که به سکون و عدم امکان تعامل حقیقیتر با عناصر میانجامد. رویکردی که به دوری مخاطب با موزهها انجامیده است و در واقع هدف اصلی موزه را خنثی میکند.
او ادامه میدهد: موزههای معاصر جهان، با تغییر نگرش نسبت به ایستایی موزه، دیگر روایتگویی صرف از طریق شی ندارند. تکنولوژی و مولتی مدیا وارد موزهها شده و مرز متن مکتوب یا شیگرایی که ما در گذشته به آن ارزش تاریخی و هنری میدادیم، برداشته شده است و ممکن است یک فایل صوتی یا لحن و استفاده از نور، دیتایی باشد که از طریق آن محتوا در موزه انتقال یابد. تغییر دیدگاه در رابطه با ارزش اسناد غیر مکتوب نیز به این رویکردهای نوین کمک کرده و امکان حضور و جایگاه تصویر، انیمیشن، فیلم مستند، ویدیو آرتها و پرفرمنسها را در موزهها به رسمیت شناخته و به پویایی و زنده شدن فضای موزهها و نیز رفع فاصله مخاطب با آثار کمکی شایان کرده است. امروزه طراحان حرکت حتی با اجراهای خود در فضاهای موزهای مفهوم زمانمندی در آثار و محتوای قابل ارایه در موزه را در موزههای معاصر جهان به چالش کشیده اند.
مجری و طراح موزه دانشگاه فردوسی به ویژگیهای همین موزه که در سال ۱۳۹۷ افتتاح و موزه برتر دانشگاهی کشور شد، اشاره میکند و میگوید: در موزه دانشگاه فردوسی، تلاش شد تا حد امکان از تکنولوژی روز بهره برده شود و روایات از طریق مدیومهای متنوع ارایه شود. به گفته او کیفیت طراحی و گرافیک محیطی در موزهها در جلب مخاطبان بسیارموثر است و مخاطبان از برخورد با یک ایده جدید، لذت میبرند.
این سناریوپرداز موزه به موزههای آنلاین هم اشاره میکند که راهاندازی آنها با اپیدمی کرونا قوت بیشتری گرفته است و میگوید: با گسترش پاندمی کرونا و البته حتی پیشتر ازاین همه گیری، جریانها به سمت موزههای آنلاین حرکت میکرد. مانند انقلابی که در روشهای آموزشی در جهان شکل گرفته است. بدین شکل همان موزهها که روش های ارایه مجموعه هایشان استاتیک و ایستا بود، بخشی ازگنجینهها و محتوایشان را به صورت آنلاین در دسترس مخاطبین گذاشتند و حتی بعضی از آنها امکان دسترسی مجازی رایگان را ممکن ساختند و مخاطب می توانست از این نمایشگاه های مجازی دیدن کند. برای مثال در ایران هم موزه ملی ایران و موزه ملک پروژه آنلاینشان را شکل دادند. اما موزه هایی که از ابتدا مبتنی بر محتوای دیجیتال تعریف شده باشند، هنوز در جهان بسیارمحدود هستند که البته از دوران پاندمی کرونا گسترش یافتهاند.
اما نگاه نوی حاکم بر موزههای معاصر آیا صرفا به معنای به کارگرفتن تکنولوژی روز در آن موزه است؟ بابلیان در این باره نیز میگوید: ما باید بدانیم کجا و در چه نقطهای، از چه مدیومی و چه نوع تکنولوژی متناسبی، به منظور شکلدهی و ارایه یک محتوا و روایت استفاده کنیم. این پژوهشگر در ادامه صحبت خود به موزههایی که سناریوپرداز و طراحشان در شهرهای مختلف استان خراسان بوده و تلاش کرده تا رویکردهای معاصر جهان را درآنها مد نظر قرار دهد نیز اشاره میکند و میگوید: پیش از اجرای موزه، آن شهر را از منظرهای مختلف مطالعه کردم. پتانسیلهایش را در نظر گرفته و این عنصر که چه ویژگیهایی میتواند برای مخاطب بومی و داخلی و خارجی جذاب باشد را در نظر گرفته و همان را بستر طرح محتوایی و طراحی پروژه قرار داده ام. سپس فضاها و ابنیههای تاریخی آن شهر را که میتوانست مکان مناسبی برای تغییر کاربری به موزه باشد، شناسایی و بررسی کرده و آن را پیشنهاد دادهام. آن فضا برای راهاندازی موزه، مرمت و بازنگری و مناسبسازی شد. فضاهایی مانند آب انبارها، کاروانسراها و خانههای تاریخی.
او ادامه میدهد: محتوای ارایه شده در خانه موزه قرایی رشتخوار به زندگی یک خان و نقش او و ارتباطاتش با مردم آن منطقه میپردازد. خانه موزه استاد مطهری در فریمان که خانه پدری ایشان است، زیربنای کمی دارد، اما تلاش شد تا پردازش محتوایی مناسبی در آن انجام شود. آرشیو دیجیتال قابل جستجو در آن در نظر گرفته شد تا به تمامی اسناد مربوط به ایشان دسترسی وجود داشته باشد. وقتی به فضای داخلی این موزه وارد میشوید، صدای گفتار ایشان را میشنوید که فضا را فرا گرفته است، گویی شما همزمان با ایشان در آن خانه حضور مییابید و این همزمانی به شکلگیری تجربهای خاص برای مخاطبان میانجامد.
به گفته بابلیان در ایران ابتدا نیاز به آشنایی واقعی مردم با مبحث موزه داریم تا در امتداد آن آشتی هم اتفاق بیفتد تا به احیا و تداوم حافظه جمعی و تاریخی بیانجامد. او بیان میکند: متاسفانه در سالهای گذشته وزارت میراث فرهنگی بودجه کافی حتی برای نگهداری ابنیه تاریخی و اشیا نداشته است چه برسد که بخواهد روی ساخت موزه های جدید سرمایه گزاری مناسبی نماید. در این میان، موجی از ساخت موزه های خصوصی مربوط به مراکز مختلف در حال شکل گیری است که شروع کردند به جمع آوری آرشیوها و پیشینه خودشان که حرکتی نیکوست. بنابراین می توان دید که افراد حقیقی و مراکز دیگ هم میتوانند مجموعه های خود را به شکلی رسمی و تخصصی به نمایش بگذارند. موزه ها مراکزی هستند که مخاطب می تواند هم از پیشینه و گزار یک محتوا در طول تاریخ آن باخبرگردد، هم عملکرد کنونی و هم اهداف آینده را با او به اشتراک می گذارد و بدین شکل مخاطب می تواند این آگاهی را در ساخت آینده خود و اجتماع بکار گیرد.