ظهر عاشورا و ساعت ۱۱ است. به حیاط بزرگی وارد میشوم که با پارچههای سبزرنگ مسقف شده است. جلوتر میروم. بانوانی با خوشرویی خوشامد میگویند و راه را نشان میدهند. در همان نگاه اول تعجب میکنم که با اینکه فضا مخصوص عزاداری بانوان است، خبری از سر و صدای بچههای کوچک نیست. کمی جلوتر وارد فضای سرپوشیده میشوم.
فضا پر از بچههای قد و نیمقد است که هرکدام دور هم و در نزدیکی مادرانشان نشستهاند و سرگرم با اسباببازیهایی هستند که در عین سادگی، عجیب توانسته آنها را شاد کند. اینجا همه حواسشان به بچههاست تا شاد و سرگرم باشند. چقدر بچهها اینجا حالشان خوب است. در عین حال که کنار مادرانشان هستند، توانستهاند همبازیهای جدید پیدا کنند و سرگرم شوند.
این تجربه حضور من در یکی از هیئتهای مشهد آن هم در ظهر عاشوراست، روزی که شاید به نظر برسد به علت شور مراسم و حجم عزاداری جای بچه نباشد، اما در اینجا تأکید بر حضور کودکان در کنار مادران است، تأکیدهایی که در آن تنها به وعظ و خطابه اکتفا نشده و خود خانمها وارد فضای عمل شدهاند و توانستهاند با تمهیدات مختلفی که اندیشیدهاند در عمل بستری فراهم کنند که هم مادر و هم کودک بتوانند از فضای عزاداری سیدالشهدا (ع) بهره ببرند.
با خود فکر میکنم شاید دلیل موفقیت این امر این است که خود بانوان و مادران مدیریت و اجرای این پروژه را بر عهده گرفتهاند، پروژهای که شاید کوچک و بدیهی به نظر برسد، اما از نظر من موفقیت بسیار بزرگی است، زیرا توانسته است مادر و کودک را کنار هم داشته باشد و در عین حال آرامش مادر نیز با توجه به سرگرم و شاد بودن کودک حفظ شده است.
باید توجه داشت که کودکان معمولا موقعیت را به شکل یک کل و در تمامیت آن احساس میکنند ممکن است آن موقعیت را شادیبخش یا مصیبتبار، دوستانه یا خصمانه، تهدیدآمیز یا نویدبخش حس کنند.
در واقع، کودکان ابتدا کل را در نظر میگیرند و سپس اجزای سازنده آن را تشخیص میدهند؛ بنابراین با توجه به نگاه کلنگر کودک وقتی ما بتوانیم بستری را فراهم کنیم که کودک در کنار مادر در مراسم فرهنگی و مذهبی حضور داشته باشد، محیط را برای او امن کرده و موجبات رشد فکری او را فراهم آوردهایم.