فهیمه شهری - یکی از مهمترین جشنهای ایران باستان، تیرگان بوده که با آیین مخصوصی برگزار میشد و یکی از آیینهای این روز پاسداشت قلم بوده است. از جمله دلایلی که برای پاسداشت قلم در این جشن عنوان شده؛ آن است که در چنین روزی، هوشنگ، پادشاه پیشدادی ایران، کاتبان و نویسندگان را گرامی داشته و آنها را به رسمیت شناخته است و برای همین مردم جشن گرفتهاند و این جشن به یاد ارجگذاری قلم بر جای مانده است. دلیل دیگر هم آن است که براساس نوشتههای ابوریحان بیرونی، 14 تیرماه، روز ستاره تیر یا عطارد است که در اسطورههای ایرانی ستاره فلکی دبیر نامیده شده است به عبارتی دیگر، عطارد، نویسنده فلک است بنابراین چهاردهم تیرماه را میتوان روز قلم نامید.
در اسلام نیز جایگاه قلم آنچنان بالاست که خداوند در کتاب مقدس قرآن به آن قسم یاد میکند و میگوید: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ؛ سوگند به قلم و آنچه نویسند.»
پس از انقلاب، پیشنهاد نامگذاری روز قلم، به وسیله شاعران و نویسندگان سرشناسی مانند محمدعلی سپانلو مطرح شد و سرانجام با پیشنهاد انجمن قلم، از سال 1381، 14تیرماه «روز قلم» نام گرفت.
زندگی با کتاب
به مناسبت این روز سراغ خانوادهای اهل قلم رفتیم که پدرشان مؤلف 24 عنوان کتاب و مدیر گروه ادبیات دانشگاه امام رضاست، مادرشان مؤلف و مدیر انتشارات است و 2 فرزندشان ارتباط جدا نشدنی با کتاب دارند. کمدها و قفسههای خانه آنها بیشتر از لوازم دکوری، انباشته شده از کتاب و حدود 6هزار جلد کتاب در کتابخانههای شخصیشان جای داده شده است. حمیدرضا نویدیمهر، پدر این خانواده، 24 عنوان کتاب تألیف کرده که 18 عنوان آن درباره شاهنامهپژوهی است و بقیهاش درباره ویرایش و روشهای درست نویسی است. او جزو بهترین ویراستاران استان است و حتی برای انتشاراتیهای تهران کار ویراستاری انجام میدهد. در دانشگاه تدریس دارد، به تحقیق و پژوهش میپردازد و داوری پایاننامه هم بخشی از فعالیتهایش را تشکیل میدهد. او2تفریح را عاشقانه دوست دارد، یکی خریدن و خواندن کتاب و دیگری کوهنوردی. او از ابتدا بنیاد زندگیاش را بر پایه قلم و کتاب گذاشته برای همین وقتی قصد ازدواج داشته از استادانش خواسته است کسی را به او معرفی کنند که اهل مطالعه و ادبیات باشد. آنها هم فریده سلطانی را به او معرفی میکنند که در خانوادهای کتابخوان بزرگ شده است و عرق عجیبی به ادبیات دارد. این ازدواج در سال ۷۶ شکل میگیرد و ماحصل آن مهرنوش ۱۹ ساله و مهرشاد ۱۰ ساله است. از زمان تولد مهرنوش، پدر هر ماه، یک چهارم درآمدش را به خرید کتاب اختصاص داده و این روند تا همین امروز ادامه داشته و دارد. او کتاب را خوراک فکر خانوادهاش میداند و معتقد است همانگونه که تهیه مواد غذایی جزو واجبات زندگی است تا افراد گرسنه نمانند، تهیه کتاب هم باید مدنظر قرار گیرد تا در کنار تغذیه جسم، فکر هم تغذیه داشته باشد. او آنقدر بر این موضوع تأکید دارد که وقتی مهرشاد تقاضای خرید دوچرخه داشته است آن را به تعویق میاندازد اما از یک چهارم هزینه کتاب کم نمیکند. البته این سختگیری پدر در اختصاص هزینه به کتاب، هیچ گاه مهرشاد و دیگر اعضای خانواده را ناراحت نکرده است چرا که آنها هم آنقدر با کتاب انس گرفتهاند که خودشان نیز خرید کتاب را بر هر کالای دیگری ترجیح میدهند. اکنون در کتابخانه شخصی مهرشاد بالغ بر ۷۰۰ جلد کتاب وجود دارد. او با وجود اینکه فقط ۱۰ سال سن دارد اما بیش از هر بازی و تفریحی بهانه رفتن به کتابفروشی را میگیرد. اگر شهربازی نرود گلایه نمیکند اما هر 2هفته یک بار باید حتما او را به کتابفروشی ببرند. مهرنوش ۱۹ ساله هم بالغ بر یک هزار جلد کتاب در کتابخانه شخصیاش دارد. او 3دوره در المپیاد شرکت داشته که در تمام آنها، در رشته ادبیات مقام کسب کرده است و اکنون برای کنکور آماده میشود. مهرنوش بیشتر نویسندههای مطرح دنیا و ایران را میشناسد. میداند کدام نویسنده چه کتابی در دست چاپ دارد و به محض اینکه آن کتاب منتشر میشود جزو اولین خوانندگانش است. در ادامه، گفتوگوی ما با فریده سلطانی، مادر این خانواده محله امامت را میخوانید که مدیر انتشارات طنین قلم و مدیر انجمن اهل قلم خراسان است.
پنهان کردن رمان
او که متولد ۱۳۵۴ است و اصالتی زنجانی دارد، میگوید: خانواده مادریام بسیار اهل کتاب بودند. مادرم با وجود اینکه نسبت به زمان خودش تا اول دبیرستان درس خوانده بود اما همیشه کتابی برای خواندن داشت و اگر حتی مدت کوتاهی از کتاب دور میشد، مانند کسی بود که چیزی را گم کرده باشد. من نیز از کودکی به کتاب علاقه داشتم و هنوز هم برخی کتابهای آن دورانم را دارم اما بیش از همه، داستانهای افسانه وار مادربزرگ برایم خاطره ساز شده است. مادر بزرگم آنقدر زیبا و با آب و تاب قصه میگفت که گمان میکردی پری قصه حضور فیزیکی دارد. من هم به داستانهای تخیلی علاقه خاصی داشتم و آنها را همزاد پنداری میکردم. هر یک از شخصیتهای داستان را به یکی از اطرافیانم از جمله، مادر، خاله، خواهر، مادربزرگ و ... نسبت میدادم و غرق در عالم رؤیا میشدم. در کودکی و نوجوانی همیشه کتاب دستم بود. حتی زمان امتحانات برای اینکه به خاطر خواندن کتابهای غیردرسی دعوایم نکنند، کتاب رمان را وسط کتاب درسیام میگذاشتم و میخواندم.یادی از دوران نوجوانیاش میکند و میافزاید: ما بچههای نسل انقلاب، در دوران پر التهاب و ناآرامی بزرگ شدیم اما دبیران خیلی خوب، دلسوز و خالصی داشتیم. همین معلمان نقش مهمی در علاقهمند کردن من به کتاب و ادبیات داشتند. یک معلم ادبیات داشتم که وقتی میخواست درس دهد به کتاب اکتفا نمیکرد و میگفت شما دختر هستید باید درس عشق و زندگی یاد بگیرید. آنقدر کلاس این دبیرم جذاب بود که همیشه با خودم میگفتم اگر معلم شوم دوست دارم مانند او باشم. اکنون هر چند دبیر نیستم اما اثر تدریس عاشقانه آن معلم بر زندگیام نقش بسته است. این معلمان باعث شدند که در رشته ادبیات ادامه تحصیل دهم و دنیای واقعی من از زمان ورود به دانشگاه آغاز شد چرا که در آنجا هم استادان دلسوز، عاشق و باسوادی داشتم. آنها آنقدر عاشقانه درس میدادند که با تمام وجود از ادبیات لذت میبردم و دوران پر از تشویق، لذت و خاطره انگیزی برایم بود. رمانهایی را که آن زمان مینوشتم به استادانم میدادم تا بخوانند آنها هم برخلاف استادان امروزی، وقت میگذاشتند و داستانهایم را مطالعه میکردند.
تبدیل خاطرات شهدا به رمان
در همین دوران دانشگاه، به کنگره سرداران شهید استان رفتم. در آنجا خاطرات مربوط به شهدا را میگرفتیم و تبدیل به رمان میکردیم. آنقدر در این کار پیشرفت کرده بودم که یک خاطره دو خطی را میتوانستم تبدیل به رمان کنم. بعد از دریافت مدرک کارشناسی، 4سال در مقطع ابتدایی تدریس داشتم اما با تولد اولین فرزندم، یک سال از کار فاصله گرفتم. در این مدت مانند فردی که گمشدهای دارد سردرگم بودم تا اینکه با تشویق درست همسرم به سمت کار نشر آمدم و برای دریافت مجوز اقدام کردیم. آن زمان همسرم در انتشارات آستان قدس بود و خودش کارهای دریافت مجوز را انجام داد. اکنون ۱۴ سال است که ناشرم و با تمام سختیهایی که این کار دارد عاشقانه آن را دوست دارم.در این مدت افتخارات گوناگونی کسب کردهام، از سال 96 تاکنون کار انتخاب کتاب سال استان را برعهده دارم. برخی کتابهای استادانی همچون راشد محصل و رجایی بخارایی را چاپ کردهام. 2سال متوالی، کتابهایی که چاپ کردم جزو برترین کتابهای استان شد. سال 93 ناشر برگزیده استان از نظر تولید محتوا، کیفیت و استاندارد چاپ بودم. خودم هم 4کتاب تألیف کردهام که 3 مورداز آنها برگزیده سخنان امام علی(ع)، امام حسین(ع) و حضرت محمد(ص) است. یک داستان تخیلی هم برای کودکان با عنوان غول ساختمان نوشتم که درباره ساختمانهای غیراستاندارد است. یک کتاب دیگر هم در دست چاپ دارم با عنوان «ایران گرایی در شعر فارسی» که 2 یا 3ماه دیگر وارد بازار میشود. این کتاب در واقع پژوهشی تحقیقی درباره آن دسته از شاعران معاصر است که درباره میهندوستی و وطنپرستی شعر گفتهاند و در آن اشعار 7شاعر را تحلیل کردهام.
انجمن بانوان ناشر و اهل قلم
یک سال بعد از تأسیس انتشارات، انجمن بانوان ناشر و اهل قلم استان را تشکیل دادم و اکنون ۴۲۰ نویسنده و 20 ناشر خانم عضو آن هستند. سال ۸۴ که من مجوز نشر گرفتم، حضور خانمها در این عرصه بسیار کمرنگ بود و آنقدر فضای مردانهای وجود داشت که حضور یک خانم در چاپخانه عجیب به نظر میرسید. خلاصه اینکه فضای بستهای داشتیم و این جایگاه غریب بانوان برایم ناراحتکننده و سؤال برانگیز بود بنابراین تصمیم گرفتم انجمن بانوان ناشر و اهل قلم استان را تشکیل دهم. وقتی این پیشنهاد را به اداره ارشاد مطرح کردم بسیار استقبال کردند و در مدت کوتاهی انجمن را راه انداختم. بانوان فعال و علاقهمند به نشر را به این انجمن دعوت کردیم و چندین جلسه با یکدیگر گذاشتیم. یکی از تصمیماتی که طی جلسهها گرفتیم این بود که از طریق نهادهایی مانند شهرداری، فضاهایی را برای عرضه محصولات خانمها داشته باشیم .در این راستا سال ۸۷، 4ماه در بازار بعثت طرقبه نمایشگاه کتاب بانوان را برگزار کردیم. به مرور نمایشگاههای دیگری هم در شهر برگزار کردیم. شهرداری نیز آن موقع خیلی حمایت میکرد. بعد از مدتی گفتم حالا که ناشران را حمایت میکنیم برای نویسندهها هم کاری انجام دهیم. بنابراین کلاسهای ویراستاری، نویسندگی، تألیف و ... را برای خانمها گذاشتیم و کارگاههای آموزشی تشکیل دادیم. پس از اینکه در دورهها شرکت میکردند از آنها میخواستم برای ما مطلب بنویسند سپس نوشتههایشان را در جلسات خودمان نقد میکردیم. جشنواره داستان نویسی در کل ایران گذاشتیم و برترینها را هم خودم چاپ میکردم. چندین جشنواره کشوری دیگر نیز برگزار کردم که یکی از آنها جشنواره داستانهای کوتاه درباره حجاب و عفاف بود و حدود هزار اثر به دبیرخانهمان رسید. تاکنون بالغ بر ۲۰۰ نفر نوقلم را آموزش و پرورش دادهایم. سپس تصمیم گرفتم برای پیشکسوتها و نویسندگان صاحب اثر هم برنامه داشته باشیم بنابراین وارد عرصه برگزاری مراسم جشن امضا و تجلیل شدیم و تاکنون جشن امضاهای فراوانی گرفته و همایشهای متعددی برگزار کردهایم. فضای سنگین حاکم بر نشر، موجب شده بود که چند سال پیش دچار بی انگیزگی و دلسردی شوم اما همسرم تشویقم کرد که در مقطع کارشناسی ارشد ادامه تحصیل دهم بنابراین سال 97 مدرکم در این مقطع را دریافت کردم. همین ادامه تحصیل موجب شد که شور دورن من به ادبیات بیدار شود و دوباره با این رشته آشتی کنم.
مهجوریت ناشران و نویسندگان مشهدی
سلطانی در ادامه به بیان دغدغههایش از عالم نشر و قلم میپردازد و میگوید: تأسف میخورم وقتی میبینم نویسنده خراسانی در یک شهر و دیار دیگر تجلیل میشود. در نشر هم، نویسندههایمان با ناشران قهر هستند و کتابهایشان را از سوی ناشران تهرانی به چاپ میرسانند. البته شاید هم در اینباره کمی حق داشته باشند چرا که فضای شهرستان برای توزیع کتاب خیلی محدود است. در نتیجه این فضا، ناشران و نویسندگان مشهدی خیلی مهجور واقع شدهاند. از طرفی تا قبل از دهه ۹۰ فضای مطالعه خیلی بهتر از الان بود اما از دهه ۹۰ که فضای مجازی رقیب سرسختی در برابر کتابهای چاپی شد، دیگر اتحاد و همبستگی قدیم را بین ناشران نمیبینیم. آنها دچار یأس و سرخوردگی شدهاند و مطالعه مردم کاهش یافته است. تورم بیداد میکند و با افزایش قیمت کاغذ، تیراژ کتابها از هزار تا به ۵۰ جلد و ۱۰۰ جلد رسیده است. سرانه تألیف هم پایین آمده و نویسندهها هم به جای چاپ مطالبشان آنها را در فضای مجازی منتشر میکنند. به طور کلی اگر بخواهم جامعه نشر فعلی را توصیف کنم یاد این شعر اخوان میافتم «هوا بس ناجوانمردانه سرد است، سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است ...». در واقع ناشران هیچ انگیزهای ندارند و وضعیت نشر منفی است البته نمیشود تمام تقصیرات را گردن نهادهای دولتی بیندازیم و فقط از آنها توقع داشته باشیم، مقداری هم خود ناشران و نویسندگان مقصر هستند. من همیشه میگویم کتابی که در خور تحسین باشد و حرفی برای گفتن داشته باشد هیچ گاه در انتظار چاپ نمیماند و همیشه خواننده خودش را دارد.
چاپ کتابهای زرد
مشکل ما از جایی شروع شده که نوشتههای زرد و کپی رایت وارد تألیفات شده است. وقتی نویسندههایمان دقت عمل و ذوق نوشتاریشان پایین آمده است و حتی برخی افراد فقط برای کسب امتیاز، کتاب چاپ میکنند و وقتی ناشرمان برای ارتزاق، کتابهای زرد را چاپ میکند، نتیجه این میشود که سطح کیفی کتابها پایین میآید و رغبت خوانندهها کمتر میشود. طبیعی است وقتی خوانندهای برای یک کتاب ۲۰۰ صفحهای کلی هزینه میکند و بعد که آن را میخواند میبیند محتوای قوی و خوبی نداشته، دفعه بعد به راحتی برای خرید کتاب هزینه نمیکند. به عقیده من ناشران باید همت کنند و محتوای کتاب را قبل از چاپ، خودشان بخوانند و به اینکه ممیزی ارشاد آن را تأیید کرده است، اکتفا نکنند. همچنین کتابهایی را چاپ کنند که ارزشش را داشته باشد. در گذشته خیلی رمانها به چاپ پنجاهم میرسید اما اکنون فقط یک بار چاپ میشود. بارها به اداره ارشاد پیشنهاد دادم به افرادی مجوز نشر بدهند که تا حدی به این کار آشنا باشند ولی اکنون هر کسی که مدرک کارشناسی داشته باشد، میتواند مجوز نشر را دریافت کند که این خودش باعث شده است شاهد چاپ کتابهای بیمحتوا باشیم.
او به روز کتابگردی در آبان ماه و روز قلم که ۱۴ تیرماه است، اشاره میکند و میافزاید: چرا باید در طول سال فقط یک روز، روز کتابگردی باشد. میتوانیم این فراخوانها را به صورت فصلی یا حتی ماهیانه برگزار کنیم. به عنوان مثال هر ماه جشنواره کتابخوانی و جشن امضا بگذاریم، بهترین نویسندگان و ناشران شهرمان را جمع کنیم و در آن، هنرپیشههای تلویزیون و فوتبالیستها را دعوت کنیم تا جوانان در این جشنواره شرکت کنند و به این بهانه با کتابهای خوب آشنا شوند. همچنین نهادهای دولتی بهویژه شهرداری و آستان قدس که قدرت مانور بیشتری در امور فرهنگی دارند میتوانند وارد عرصه شوند و برای افزایش سرانه کتاب، طرحهای مختلفی اجرا کنند.
گنجاندن بن خرید کتاب در سبد حقوقی کارمندان
نهادهای دولتی میتوانند کنار بنها و عیدیهایی که به کارکنانشان میدهند، بن خرید کتاب هم بدهند. بخشی از جوایز مسابقات مختلف هم میتواند بن خرید کتاب باشد. متأسفانه اکنون آنقدر مردم از کتاب فاصله گرفتهاند که تنها با تشویق نمیتوان فرهنگسازی کرد و باید تا حدی هم سیاستهای اجباری را در پیش گرفت به عنوان مثال همانطور که مدارس هزینه ثبتنام دریافت میکنند که این رقم در مدارس غیرانتفاعی خیلی بالاست، میتوانند مبلغ اندکی حدود ۳۰ هزار تومان هم از والدین دریافت کنند و با آن فقط برای دانشآموزان کتاب بخرند.
این بانوی مؤلف و ناشر توضیح میدهد: بچهها آینه رفتار پدر و مادر هستند، وقتی والدین فضای مجازی را به کتاب ترجیح میدهند نمیتوان از بچهها توقع کتابخوان بودن داشت. بنابراین خوب است پدر و مادرها اگر حتی خودشان علاقهای به کتاب ندارند، برای اینکه فرزندانشان را به این عرصه علاقهمند کنند، روزانه 5دقیقه هم که شده کتاب در دست بگیرند و وانمود به مطالعه کنند.
او میگوید: متأسفانه اکنون خانوادهها تکبعدی شدهاند و فقط به درس بچهها اهمیت میدهند نتیجه این میشود که کلی هزینه برای کتابهای آموزشی و کمک آموزشی میکنند اما به خرید دیگر کتابها اهمیت نمیدهند این در حالی است که اگر ذرهای دغدغه مطالعه غیر درسی فرزندشان را داشته باشند میتوانند آنها را عضو کتابخانه کنند تا با کمترین هزینه به بهترین کتابها دسترسی داشته باشند. خوشبختانه استان خراسان پایدارترین کتابخانهها را دارد. همچنین والدین میتوانند از فرزندشان بخواهند که کتابی را بخواند و خلاصه آن را برایشان تعریف کند یا بنویسد. یا بگویند یک کتاب را از آخر به اول بنویس تا هم نوعی بازی برای فرزندشان باشد و هم مهارتهای نوشتاری و گفتاریاش تقویت شود. هدایا و امکاناتی نظیر ثبتنام در کلاسهای تابستانی را نیز میتوانند منوط به خواندن کتاب کنند به عنوان مثال به فرزندشان بگویند هر وقت این 10 کتاب را خواندی تو را در کلاس مورد علاقهات ثبتنام میکنم یا به شهربازی و سینما میبرم.
این بانوی نویسنده منطقه 11 اظهار میکند: خودم از زمانی که دخترم دو ساله بود برایش قصه میخواندم. او آنقدر به این روند عادت کرده بود که تا برایش کتاب نمیخواندم نمیخوابید. حتی در مسافرت، شبها با چراغ قوه برایش کتاب میخواندم و اکنون که ۱۹ سال سن دارد نزدیک هزار جلد کتاب را مطالعه کرده است .
فقر فرهنگی و رکود ادبی
به عقیده سلطانی ما اکنون با فقر فرهنگی و رکود ادبی مواجه هستیم، وقتی هم جامعهای فقر فرهنگی داشته باشد، فقر نگرش سیاسی و اجتماعی و ... را نیز به دنبال خواهد داشت همچنین در آن، فرزندانی بیانگیزه و پوشالی رشد خواهند کرد. این در حالی است که پشتوانه آرامش هر کشوری فرهنگ مردمش است به گونهای که اگر کشوری دارای فرهنگ بالا باشد آرامش هم خواهد داشت بنابراین اگر امروز به فکر ارتقای فرهنگمان نباشیم ممکن است کار به جایی برسد که دیگر نتوانیم به تمدن دو هزار سالهمان افتخار کنیم.
او بار دیگر به منزوی شدن ناشران، نویسندگان و تولیدکنندگان فرهنگ در کشورمان اشاره میکند و میافزاید: دو دسته هستند که سد راه تولید و گسترش کتاب شدهاند. یکی مافیای کتابهای آموزشی، تست و کنکور و دیگری مافیای پایاننامه و مقالهنویسی است. متأسفانه در شرایط فعلی، بیشتر بازار کتابهای تست و کمک آموزشی گرم است و در نمایشگاه کتاب، غرفههای مربوط به این کتابها چنان شلوغ و پرازدحام است که مردم احساس خفگی میکنند. این نشان میدهد ما نسلی تربیت کردهایم که فقط برای نمره درس میخواند و به خواندن کتاب و فراگرفتن علم اهمیت نمیدهند. بازار داغ پایاننامه و مقالهنویسی هم حاکی از آن است که دانشجویانی بیانگیزه، بیتلاش و تنها مدرکگرا داریم که فقط برای دریافت مدرک به دانشگاهها هجوم میآورند و اصلا به این اهمیت نمیدهند که چقدر علم کسب کردهاند و آن را در چه راهی میخواهند صرف کنند. در این بین عدهای هستند که عاشقانه و هدفمند کتابهای درسی و غیر درسی را میخوانند و به فکر پیشرفت هستند اما متأسفانه در بسیاری موارد نامشان وارد فهرست فرار مغزها میشود که این بسیار جای تأسف دارد.
ادبیات طرد شده
او در ادامه به دید منفی مردم به رشته علوم انسانی اشاره میکند و میگوید: متأسفانه برخی مردم نگاه درستی به رشتههای علوم انسانی ندارند و دروس این رشته را آسان میدانند درحالی که به عقیده من اینطور نیست و مطالب سختی دارد اما برای کسی که علاقه داشته باشد، یادگیریاش جذاب است. از طرفی درسهای این رشته فقط یک کتاب درسی نیست و از دل آن میتوان به محتواهای بزرگ و تأثیرگذاری رسید و با مفهوم عشق و زندگی آشنا شد. برخی مردم هم دائم از ادبیات به عنوان رشتهای که آینده شغلی ندارد، صحبت میکنند اما من همیشه به دخترم میگویم من و پدرت هر دو از همین رشته ادبیات طرد شده و به اینجا رسیدهایم و شرط موفقیت در هر رشتهای علاقه و انگیزه است نه داشتن پارتی.
سلطانی ادامه میدهد: کسی که علاقه و مهارت لازم را در شغلی نداشته باشد حتی اگر از طریق پارتی مشغول به کار شود، یک جایی کم میآورد و نمیتواند با کسی که با عشق کارش را انجام میدهد، رقابت کند.
او در پایان سخنانش بر اهمیت مطالعه و نقش آن در بهبود زندگیها تأکید میکند و میافزاید: یکی از بزرگان گفته است «در جایی که کتاب وجود دارد هیچ کس نباید از روزمرگی گلایه کند مگر بی سوادها». در واقع کسانی که سواد دارند باید از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنند در حالی که امروز افراد وقت خود را به بطالت میگذرانند و به قول معروف حوصلهشان سر میرود اما حاضر نیستند کتاب در دست بگیرند. اکنون وقت کلاسهای اوقات فراغت است و مادران بسیاری فرزندانشان را به کلاس میآورند. آنها میتوانند در فرصتی که پشت در منتظر هستند تا کلاس فرزندشان به اتمام برسد، کتاب بخوانند اما در این مدت هیچ کار مفیدی انجام نمیدهند و نهایت به صحبت کردن با یکدیگر میپردازند. به نظر من اگر بزرگترها و کودکان لذت کتاب خواندن را بچشند، کمتر شاهد این روزمرگیها خواهیم بود و امیدوارم زمانی برسد که مردم ما بخشی از وقتهای آزادشان را به کتاب خواندن اختصاص دهند.