فهیمه شهری
خبرنگار شهرآرا محله
این بار در یکی از روزهای تقریبا سرد اول زمستان راهی محله صدف شدم. در صدف ۷ کارگاهی دایر است که در آن فرشتگان زمینی با ذهن کمتوان و ارادهای وصفناشدنی، سعی دارند از نردبان موفقیت بالا روند. نمیدانم چرا بسیاری از مردم وقتی فرد معلولی را میبینند خدا را شکر میکنند که خودشان معلول نیستند. بسی جای تأسف دارد که از تعلق داشتن دردها به دیگران خوشحال میشویم و با این تصور، خودمان را از زندگی خشنود نگه میداریم، اما کمتر، توانمندی و اراده یک معلول را میبینیم و حاضر نیستیم به خودمان تلنگر بزنیم که از توانمندیهایمان آنطور که باید و شاید استفاده نکردهایم.
در کارگاه آموزشی هانیل، ۵۲ معلول ذهنی هستند که اراده و پشتکارشان انسان را خجالتزده میکند. آنها با همتی مضاعف، به کسب مهارت و درآمد میپردازند. دقایقی بعد از ورودم به مؤسسه، مربی سرود میآید و تعداد زیادی از علاقهمندان، مشغول تمرین سرود میشوند. نگاه مهربانشان حکایت از دل پاک و دریاییشان دارد. میان هیاهوی سرود، کارگاههای قالیبافی، چرمدوزی، خیاطی، صنایع دستی و سفالگردی دایر است. در کارگاه قالیبافی، تابلو فرشهای بافته شده آنقدر زیبا هستند که گمان میکنی شاید از سوی مربی یا فرد دیگری بافته شده و برای نمونه به دیوار نصب کردهاند، اما همه آنها آخرین بافتههای معلولان همین کارگاه است.
اعظم ۳ سال است قالیبافی میکند. برخی تابلوهایی را که بافته خاطرش نیست. مربیاش آنها را به یاد او میآورد و اعظم با لبخندی غرورآمیز، صحبتهای مربی را تأیید میکند. برای اتمام هر تابلو فرش به طور متوسط ۸ ماه تا یک سال زمان صرف میکنند و تمام امیدشان این است که به فروش برسد، اما افسوس که این آرزو، به راحتی محقق نمیشود و خیلی از تابلوها، میهمان دیوار میشوند. اعظم تابلوی آیه «و إن یکاد» را بیشتر از دیگر تابلوهای بافته شدهاش دوست دارد، چون در آن رنگهای شاد و متنوعی به کار برده است. نجمه، تابلوی «گل رز» را که اولین تجربهاش در بافت تابلو فرش بوده و برایش خیلی زحمت کشیده است، از همه بیشتر دوست دارد. در کارگاه چرمدوزی، غیر از نرگس، هر کدام از حاضران، مشغول انجام دادن کاری هستند. کیفهایی را که براساس الگو، برش داده و پانچ کردهاند، کوک میزنند تا مراحل نهایی آماده شدنش به اتمام برسد. این بچهها به دلیل معلولیت ذهنی هیچگاه نمیتوانند کار الگوکشی و انجام محاسبات ریاضی آن را انجام دهند، اما با ظرافتی که در کارشان دارند، در حال دوخت الگوی ارائه شده هستند. کیفها را یکی از پارچه فروشیهای شهر سفارش داده تا به عنوان نمونه رایگان خرید، به مشتریانش اهدا کند. سمیرا افزون بر معلولیت ذهنی، به لحاظ جسمی هم دچار معلولیت است. برای زدن هر کوک، کلی به بدنش فشار وارد میشود و باید خودش را به سمتهای مختلف متمایل کند تا بتواند سوزن را از محل مربوط عبور دهد. به دلیل ضعف بینایی، کیف و سوزن را آنقدر نزدیک چشمانش میبرد که نگران میشوم نکند سوزن با چشمش برخورد کند، اما او به کارش مسلط است و با تمام این سختیها آن را به درستی و با ظرافت تمام انجام میدهد. نرگس، بیش از ۲ ماه است که به کارگاه میآید، اما فقط کناری مینشیند و فعالیتهای دیگران را نگاه میکند. مربی میداند نباید سخت بگیرد. او را آزاد گذاشته تا هر وقت خودش تمایل پیدا کرد، حرفه آموزی را شروع کند. در کارگاه هانیل، دختران معلولان ذهنی بالای ۱۴ سال در حال کارآموزی هستند. روال کار بر این است که این افراد ابتدا در دیگر مراکز، دورههای حرفهآموزی را میگذرانند و بعد از ورود به این کارگاه، حداقل ۶ ماه دوره کارورزی دارند. وقتی به کار مسلط شدند، در قبال اقلامی که درست میکنند، درآمد اندکی به آنها داده میشود تا لذت کسب حقوق و داشتن استقلال مالی را بچشند. هنرجویان این مؤسسه هیچ هزینهای برای شرکت در کلاسها و کارآموزی پرداخت نمیکنند. حضور در کلاسها کاملا رایگان است و مؤسسه هزینههایش را از طریق یارانه بهزیستی و دریافت سفارش و فروش کالاها تأمین میکند. هدف این است که معلولان از خانهنشینی درآیند و با کسب هنر یا مهارتی، بتوانند اوقات فراغت خودشان را پر کنند و با فروش شخصی آن، درآمد مستقل داشته باشند.
حس خوب همجواری با معلولان
مینا گلپور که مؤسس کارگاه تولیدی معلولان هانیل است، درباره تاریخچه تأسیس آن میگوید: من و خواهرم، مدتی در مراکز حرفهآموزی معلولان کار میکردیم. به دلیل رفتوآمدهایی که به اداره بهزیستی داشتم، متوجه فراخوان تأسیس کارگاههای تولیدی شدم و این موضوع را با خانوادهام مطرح کردم. پدر و مادرم خیلی حامی بودند و با وجود اینکه در بین اطرافیانمان فرد معلول نداشتیم، با دید مثبتی به این موضوع نگاه میکردند. پدر و همسرم به لحاظ مالی بسیار حمایت کردند تا کارگاه هانیل، مردادماه سال ۹۳ به عنوان اولین کارگاه دختران معلول ذهنی بالای ۱۴ سال، دایر شد. چون تمام امور کاری را به صورت خانوادگی انجام میدادیم، توجه دیگران جلب شد و بعد از ما هم افراد دیگری، این شیوه کاری را در پیش گرفتند. تأمین هزینههای اولیه، خرید ابزارهای کاری، اجاره مکان و ... هزینههای زیادی داشت. ابتدا با تعداد کمی هنرجو، کارگاه را دایر کردیم، اما طی این سالها به مرور بر تعداد هنرجویان افزوده شد و اکنون ۵۲ نفر در آن مشغول کارورزی هستند. طی این سالها کمی کارگاه را نسبت به اولش توسعه دادهایم و در این مدت حدود ۲۰۰ نفر از کلاسهای آن استفاده کردهاند.
گلپور اولین تجربیاتش از ارتباط با معلولان اینگونه بیان میکند: قبل از اینکه وارد حرفهآموزی شوم، هیچ آشنایی و برخورد نزدیکی با معلولان نداشتم. وقتی بر حسب اتفاق، برای داشتن شغل، وارد مراکز حرفهآموزی معلولان شدم، در مرکزی کار میکردم که سطح معلولیتها خیلی بالا بود، ولی با این حال، چنان مهر معلولان به دلم نشست که از همجواری با آنها حس خوبی داشتم. این قشر اینقدر افکار سالم و عواطف صادقانهای دارند که هر انسانی مجذوب آنها میشود. آن زمان دختری به نام سارا بود که معلولیتهای شدیدی داشت. اینقدر با او ارتباط گرفته و بر رویش تأثیرگذار بودم که باور کردم میتوانم با معلولان کار کنم. او ادامه میدهد: خیلیها گمان میکنند کار کردن با معلولان بسیار دشوار است، اما وقتی از نزدیک با این قشر، ارتباط داشته باشید، چنان صفای باطن، قلب پاک و دل رئوفی دارند که هیچ سختیای به چشم نمیآید و هر روز انسان توانایی و انگیزه بیشتری برای بودن در کنار آنها پیدا میکند. من هم وقتی تصمیم به تأسیس این کارگاه گرفتم، میدانستم هیچ سختیای از این جهت ندارم.
تواناییهایی که نمیبینیم
گلپور در خاطراتی که از کار با معلولان دارد، به دو خواهر تبعه افغانستان اشاره میکند و میگوید: معلولان اتباع خارجه تحت پوشش بهزیستی نیستند و اگر آنها را بپذیریم هیچ یارانهای بابتشان نمیگیریم. با این حال آنها را رایگان در مرکزم پذیرفتم. یکی از این دو خواهر با وجود داشتن ۲۳ سال سن قادر نبود صحبت کند، ولی پس از مدتی، قدرت کلامیاش بهبود یافت و اسم من و خیلی از مربیان را صدا میزد. این موفقیت اینقدر برایم جذاب بود که هنوز هم با مرور آن، احساس خوبی پیدا میکنم و اعتقادم بر اینکه اگر با معلول کار شود، تواناییاش افزایش مییابد، محکمتر میشود. به نظر او تا زمانیکه فردی از نزدیک با یک معلول ارتباط نداشته باشد، نمیتواند تواناییهای آنها را باور کند، اما زمانیکه به این قشر نزدیک میشود، درک میکند که یک معلول، اگر از مربی خوبی برخوردار باشد، به اندازه یک فرد عادی میتواند مفید باشد.
گلپور معتقد است: معلولان در بسیاری مواقع، بهتر از افراد عادی، کارشان را انجام میدهند چراکه دغدغه درس و دیگر استرسهای روزانه ما را ندارند و با فراغ بال، تمام توان و تمرکزشان را روی فعالیتی که در حال انجام آن هستند، میگذارند.
او سپس آهی را چاشنی کلامش میکند و میافزاید: متأسفانه، چون معلولان را باور نکردهایم به آنها فضا نمیدهیم و حتی زمانیکه ما و دیگران، در قالب کارگاه و... قصد حمایت و خودشکوفایی آنها را داریم، با سدهای محکمی که همان افکار عمومی منفی است، مواجه میشویم. به عنوان مثال وقتی به سفارشدهندگان کالاهایمان میگوییم اینها از سوی معلولان تولید میشود، شروع به بهانهجویی میکنند و حتی برای سفارشی که ممکن است زیباتر و ظریفتر از تولیدات افراد عادی ساخته شده باشد، ایرادهای بیپایه و اساس میگیرند، همچنین توقع دارند مبالغ کمتری بپردازند.
تصویرهای که صدا و سیما میسازد
به عقیده او، ریشه این باورهای غلط مردم، در تصویرهای نادرستی است که از سوی صدا و سیما و ... درباره معلولان منتشر شده است. او توضیح میدهد: معلولیت سطحبندی دارد، اما همیشه سطح شدید و بد آن نشان داده میشود. به عنوان مثال، در بسیاری مواقع، اگر قرار باشد در صدا و سیما تصویری از یک فرد معلول نشان داده شود، یا یک بیمار روانی میبینیم که هیچ کنترلی بر خودش ندارد و دیگران از او میترسند یا یک فرد کاملا ناتوان و در تخت خوابیده را به تصویر میکشند که توانایی انجام هیچ کاری ندارد. کمتر دیده شده، صدا و سیما توانمندیها و مهارتهای معلولان را به مردم نشان دهد و در سریالهایش، یک معلول توانمند، قهرمان فیلم یا سریال باشد. اینها خیلی بر افکار مردم تأثیرگذار است. بسیاری از افرادی که در این مرکز یا دیگر مراکز مشابه، حضور دارند، اگر از خیابان عبور کنند، کسی متوجه معلول بودن آنها نمیشود، اما اگر به مردم بگوییم یک فرد معلول ذهنی میخواهد از کنارتان عبور کند، فاصله میگیرند. به دلیل تصویرسازیهای غلط، بیشتر مردم گمان میکنند همه معلولان ذهنی رفتارهای خشن و کنترلی دارند درحالیکه بیشتر معلولان، هیچ آزاری به کسی نمیرسانند.
گلپور اصلاح این تصورات غلط را منوط به این میداند که تواناییهای معلولان نشان داده شود و در این راستا بیان میکند: هنرهای دستیای که در مراکزی مانند ما از سوی معلولان ساخته میشود، باید آنقدر به مردم نشان داده شود که باورهایشان به این قشر تغییر کند. محصولات کارخانه فیروزه را خیلی از شهروندان میشناسند و استفاده میکنند، اما بسیاری از آنها نمیدانند که تمام کارکنان این کارخانه را معلولان تشکیل میدهند. اینها باید به مردم معرفی شوند تا با حمایت و پشتیبانی شهروندان، کارگاههای کوچک معلولان به کارخانههای بزرگ تبدیل شود و این قشر دوستداشتنی مانند دیگر مردم، امکان اشتغال و کسب درآمد برایشان مهیا شود.
وی، تأکید میکند: باور کردن معلولان با حرف و شعار محقق نمیشود و اگر چنین هدفی داریم باید مهارتها و توانمندیهای آنها را به مردم نشان دهیم. البته متأسفانه نه تنها عامه شهروندان و مسئولان، بلکه حتی خانوادههای معلولان هم آنها را باور ندارند و در اغلب موارد مانند یک بچه ناتوان با فرزند معلولشان برخورد میکنند این درحالی است که اگر معلولان را باور و فضا را برایشان فراهم کنیم، در بسیاری مواقع میتوانند تا حد زیادی استقلال پیدا کنند و حتی زمانی که پدر و مادرشان در قید حیات نباشند، به روال عادی زندگیشان ادامه دهند.
سنگینی نگاه مردم
او با اشاره به معلولی که در گذشته قادر نبود حتی یک ساعت در منزل تنها بماند، اما اکنون نصف روز تنها میماند و کارهایش را خودش انجام میدهد، بیان میکند: اگر با معلولان کار شود، تواناییهایشان افزایش پیدا میکند و شاهد رشد آنها خواهیم بود، اما اگر مهارتهایشان را پرورش ندهیم هر روز تحلیل میروند و بعد از چند سال، حتی ممکن است با معلولی روبهرو باشیم که توان از تخت پایین آمدن را هم نداشته باشد. گلپور همچنین از شهروندان میخواهد دست از نگاههای سنگین و ترحمآمیز بردارند و بگذارند معلولان و خانوادههایشان مانند دیگر افراد، یک رفتوآمد عادی در جامعه داشته باشند. وی از غم بزرگ نپذیرفتن معلولان سخن میگوید و ادامه میدهد: متأسفانه وقتی معلولان در جامعه حضور پیدا میکنند، مردمی که اطرافشان هستند تا چندین متر آن طرفتر، نگاهشان را از فرد معلول و همراهش برنمیدارند؛ اینها خانوادهها را خسته میکند و موجب خانهنشینی معلولان میشود. اگر این نگاههای سنگین و ترحمآمیز نباشد، بخش بزرگی از مشکلات روحی معلولان و خانوادههایشان حل میشود، اما امروز، چون هنوز جامعه، معلولان را مانند یک عضو عادی نپذیرفته، غم بزرگی بر دل این اقشار است که موجب مشکلات روحی و روانی متعددی برای آنها میشود و بسیاری از معلولان یا خانوادههایشان، به دلیل این مشکلات، داروهای اعصاب و ضد افسردگی مصرف میکنند. او به خانوادههایی اشاره میکند که به دلیل مشکلات فرهنگی، سالهاست معلولیت فرزندشان را از اقوام و دیگر نزدیکان پنهان کردهاند و تصریح میکند: بعضی خانوادهها برای پنهان کردن معلولیت فرزندشان یا او را به چنین مراکزی نمیآورند یا وقتی میآیند میگویند اسم و عکسی از او منتشر نشود، چون کسی نمیداند معلول است. حتی وقتی سن ازدواج آنها میرسد، گمان میکنند اگر این موضوع را پنهان کنند و فرزندشان را به یک خانواده ضعیفتر و سطح پایینتر از خودشان بدهند، مشکلی پیش نمیآید، اما یک فرد معلول ذهنی، هرقدر هم درجه معلولیتش کم باشد، قادر نیست در زندگی مشترک خواستههای یک فرد عادی را تأمین کند و در صورت ازدواج با افراد عادی مشکلات متعددی برای آنها ایجاد میشود.
لزوم اجباری بودن مشاوره
گلپور که خودش متأهل است، اما هنوز فرزندی ندارد، در پاسخ به اینکه اگر خودش فرزند معلولی داشته باشد چه احساسی پیدا میکند، بیان میکند: به دلیل سروکار داشتن با معلولان، زیاد این سؤال را از خودم میپرسم و هرچند موقع فکر کردن به آن، نگرانیهایی در خودم میبینم، ولی مطمئنم راحتتر و بهتر از دیگران این موضوع را خواهم پذیرفت، اما در هر حال باید قبول کنیم که پذیرفتن فرزند معلول، در جامعه ما کار دشواری است به همین دلیل من تأکید زیادی بر ضرورت استفاده از مشاوره برای معلولان و خانوادههایشان دارم. او تصریح میکند: داشتن، پذیرفتن و توانمند کردن معلولان کار دشواری است و بیشتر خانوادههای دارای فرزند معلول، چون خودشان وضعیت روحی مناسبی ندارند، نمیتوانند آنطور که باید به فرزند معلولشان رسیدگی کنند برای همین به نظر من ارائه خدمات مشاورهای به این قشر جزو واجبات است و دست اندرکاران باید این موضوع را جدی بگیرند.
وی اظهار میکند: حتی اگر خانواده دارای فرزند معلول، آگاهیهای نسبی در اینباره داشته باشد، باز هم لازم است هر چند وقت یک بار به مشاوره مراجعه کند تا بعضی مطالب برایش یادآوری شود و بعضی فشارهای روحی را که دارند از طریق مشاوره کاهش دهند. همچنین وقتی مطلبی از زبان مشاور گفته میشود، تأثیر بیشتری بر فرد میگذارد؛ بنابراین اگر واقعا دغدغه بهبود وضعیت معلولان و خانوادههایشان را داریم باید خدمات مشاورهای قوی رایگان یا بسیار کم هزینه را برایشان فراهم و حتی استفاده از این خدمات را اجباری کنیم.
این بانوی فعال در حوزه معلولان در ادامه به مشکلات درمانی و بیمه آنان اشاره میکند و میافزاید: بسیاری از داروهای معلولان تحت پوشش هیچ بیمهای نیست. بیماران اعصاب و روان و افرادی که بیماری صرع دارند، داروهایشان را به صورت آزاد خریداری میکنند. همچنین به دلیل نیاز زیاد این قشر به دارو، عوارض دارویی هم در آنها زیاد است که خودش هزینههای بعدی را به دنبال دارد. بهویژه فرسایش دهان و دندان، خیلی زود برای این قشر پیش میآید و تأمین هزینههای دندانپزشکی هم دشوار است. اینها را بگذارید کنار اینکه خانوادههای بعضی معلولان، به رغم وضعیت مالی نامناسب، تحت پوشش هیچ بیمهای نیستند و حتی هنگام پرداخت ویزیت، آن را هم باید آزاد بپردازند. این مسائل باعث میشود، گاهی شاهد پیشرفت یک بیماری در فرد معلول و چند برابر شدن هزینههای درمانش باشیم. برای همین من همیشه حسرت میخورم و میگویم کاش میشد این قشر تحت پوشش بیمه مخصوص خودشان میبودند و این بیمه به همه معلولان ارائه میشد.
فقدان پارک و باشگاه ورزشی برای معلولانگلپور سپس از نداشتن امکانات و باشگاههای ورزشی برای معلولان گلایه میکند و میگوید: ورزش برای همه افراد لازم است، اما برای معلولان، اهمیتش دو چندان میشود چراکه این قشر فرسایش بدنی زیادی دارند، ولی متأسفانه هیچ سالن ورزشی برای معلولان ذهنی نداریم. البته در کنار باشگاه، باید وسیله رفت و آمد آنها هم مهیا باشد، اما متأسفانه نبود چنین امکاناتی به خانه نشین شدن معلولان دامن زده است. به عنوان مثال در همین مرکز هانیل، امکان آموزش دادن به معلولان جسمی را هم داریم، اما چون وسیله رفت و آمد مناسبشان را نداریم، نتوانستهایم آنها را ثبت نام کنیم. به عقده او بسیاری از معلولان به دلیل مشکلات رفت و آمدی، از خانه بیرون نمیآیند و اگر دولت، در اختیار هر مؤسسهای که برای معلولان خدمات میدهد، حداقل یک وسیله نقلیه مناسب قرار دهد، کمک بزرگی به آنها کرده است. او به همکاری نکردن دولت با بخش خصوصی، اشاره میکند و توضیح میدهد: دولت به تنهایی نمیتواند همه معلولان را توانمند کند. حال که قسمتی از امور را به بخش خصوصی داده، خوب است همکاری لازم را با این بخش داشته باشد و مراکزی مانند ما را به معلولان معرفی کند، اما با اینکه بارها درخواست دادهایم که از طریق مجتمعهای مددکاری ما را به خانوادههای دارای فرزند معلول معرفی کنند تا معلولان از خانه نشینی درآیند، همکاری نمیکنند.
مؤسس کارگاه تولیدی برای معلولان، ارتباط با طبیعت را از نیازهای ضروری معلولان بیان میکند و میافزاید: هرقدر معلول ارتباط بیشتری با طبیعت داشته باشد، پروسه درمانش پیشرفت بهتری دارد. بهویژه کودکان دارای بیماری اوتیسم بیش از دیگران باید در طبیعت باشند. ارتباط با طبیعت ذهن معلولان را باز و روحیهشان را آرام میکند همچنین چوببازی، خاک بازی و ارتباط با حیوانات اهلی بهویژه اسب، تأثیر مثبتی بر این قشر دارد. در بعضی کشورهای خارجی، معلولان ذهنی را به قسمت رام کردن اسبها میبرند، چون پردازشهایی که در حین دیدن این مسائل، انجام میدهند برایشان مفید است، اما در کشور ما متأسفانه هنوز به این عرصهها وارد نشدهایم و حتی یک پارک که معلولان ذهنی بتوانند از آن استفاده کنند، نداریم.