گروه فرهنگ| شهرآرانیوز، در آستانه هفدهم ربیع الاول که مصادف با ولادت حضرت محمد (ص) است بر آن شدیم به رمانهایی که براساس زندگی ایشان نوشته شده، بپردازیم؛ اما برخلاف کتابهای متنوع و متعددی که به شکل تاریخی، تحلیل و بررسی و حتی داستانی، قصه واره یا حکایت از زندگی پیامبر (ص) نوشته و منتشر شده است؛ متأسفانه تعداد متونی که در قالب رمان، زندگی حضرت محمد (ص) را محوریت قرار داده باشند بسیار بسیار اندک است.
این موضوع میتواند دلایل متعددی داشته باشد که بررسی آن در این مجال نمیگنجد؛ اما مهمترین آن ممکن است محدودیت نویسندگان در پرداخت با جزئیات به زندگی معصومین و امامان باشد. مشخص است که نوشتن رمانی جذاب با فرم و مضمونی تازه از زندگی پیامبر (ص) و دیگر معصومین بسیار تأثیرگذار است و خواننده را به شناخت بهتری هدایت میکند. در این نوشتار به معرفی پنج رمان (یک مجموعه ۹ جلدی) پرداختیم که با محوریت زندگی حضرت محمد (ص) نوشته و منتشر شده است و مخاطب نوجوان و بزرگ سال را دربرمی گیرد.
راوی داستان «محمد» یهودی است که از سرزمین شام سال ۱۳ هجری با مأموریتی به مکه میآید و بعد از مدتی تحقیق در مکه به مدینه میرود و به دروغ ادعای اسلام میکند و تا پایان زمان حیات رسول ا... در مدینه میماند و در طول این ۱۰ سال با رهبر یهودیان بیت المقدس مکاتبه دارد و یافته هایش را برای او گزارش میکند. در سراسر این رمان با گزارشهایی مواجهیم که یک غیرمسلمان از پیامبر مسلمان ارائه میدهد. این گزارشها از تأثیرپذیری پیامبر (ص) بر اطرافیان، دشمنان و روند شکل گیری اسلام حکایت دارد. در بخشی از این رمان آمده است: «دقایقی انگار نور بر من خیره شده بود و من بر نور! ناگهان صدایی شنیدم. کسی مرا میخواند. گفتم: «کیستی؟»
صدایی از درون نور جوابم داد: «منم جبرئیل!» باورم نمیشد.
جبرئیل، فرشته درگاه خدا، اینجا چه میکند و از من چه میخواهد؟ پرسیدم از من چه میخواهید؟
گفت: «بخوان.»
گفتم «چه بخوانم؟ من که خواندن نمیدانم.»
جبرئیل گفت: «بخوان به نام پروردگارت که انسان را از خون بسته آفرید. بخوان که پروردگار تو گرامی است؛ آنکه قلم را تعلیم داد و به آدمی آنچه را نمیدانست آموخت.»
کتاب «محمد» با زیر عنوان رمانی بر اساس داستان زندگی پیامبر اسلام (ص) نوشته ابراهیم حسن بیگی است. این رمان از سوی انتشارات «مدرسه» به چاپ رسیده است و مخاطب آن نوجوانان هستند.
«سه کاهن» نوشته مجید قیصری است که بیشتر او را به عنوان نویسنده رمانهای جنگ میشناسیم. داستان به یک روز از زندگی پیامبر اکرم (ص) در سن چهار سالگی باز میگردد. در این داستان حلیمه، دایه پیامبر، در تلاشی درخور توجه، سعی دارد تا جان پیامبر را از گزند کاهنانی نجات دهد که میخواهند براساس نشانههای ظاهری پیامبر خاتم (ص) را در کودکی از بین ببرند. آنها پیامبر (ص) را درحالی که در روستایی در کنار حلیمه بزرگ میشود مییابند و سعی میکنند، با تطمیع شوهر حلیمه، کودک را با خود ببرند. وقتی حلیمه متوجه نیت سوء آنها میشود، کودک را به خانواده اش بازمی گرداند. بخش عمدهای از این داستان نیز با سخنان حلیمه و اطرافیان او جلو میرود، اما نویسنده با شگردی درخور توجه هیچ کدام از این دیالوگها را از زبان پیامبراکرم (ص) روایت نمیکند و در تلاش است تا پیامبر را از زبان اطرافیانش توصیف کند.
در بخشی از این رمان آمده است: «حلیمه میداند که تنها شده است. باید خود فکری به حال این بچه کند. دیر بجنبد همه چیز از دست میرود. درون خیمه چه میگذرد؟ این مردان به شوهرش چه میگویند؟ کاش میدانست از جان آنها چه میخواهند. حرفش را به کی بزند؟ مهر این بچه چیز دیگری است. هیچ وقت چنین علاقهای در وجودش نبود. حتی نسبت به فرزندان خودش. حتی زمانی که حارث برای خواستگاری اش آمده بود این شور و شیدایی را نداشت. این را نمیتوانست به کسی بگوید، حتی حارث.» این کتاب نخستین بار از سوی انتشارات «عصر داستان» نشر یافت. سپس توسط انتشارات «علمی و فرهنگی» منتشر شد و در سال ۱۳۹۹ انتشارات «کتابستان معرفت» رمان «سه کاهن» را به چاپ رساند.
رمان «آنک آن یتیم نظر کرده» نوشته محمدرضا سرشار برای نوجوانان نوشته شده است. این اثر روایتی از زندگی پیامبر (ص) از زمان تولد تا هجرت به حبشه است و با نثری تاریخی که به فارسی دری نزدیک است، نوشته شده و توسط انتشارات «سوره مهر» به چاپ رسیده است.
در بخشی از این رمان میخوانیم: «درازشبی بود آن شب؛ هر لحظه، ساعتی! خورشید انگار در چاه خاور غرق گشته، و در آنجا مانده بود و سر بر دمیدن نداشت. گاه تب میآمد و چونان کورهای سرخ، تن رنجور آمنه را میگداخت؛ و عرق، همچون جویهایی باریک از لب، از روزنههای تن او به در میجست. در این حال نفسش به شماره میافتاد؛ چندان که میپنداشت هوایی برای تنفس نیست. آنگاه رو انداز را به یک سو میافکند و میکوشید تا از جای برخیزد و خویشتن را به بیرون رساند. لیک، دستان و پاهایش آن توان را نداشتند که در این خواسته، بدو یاری رسانند. پس تا کودکش و برکه بیدار نشوند، ناتوان از هرکار، افتاده بر بستر، لب به دندان میگزید و بی صدا میگریست.»
رمان بلند «پیامبر (ص)» مجموعه ۹ جلدی به قلم نقی سلیمانی است که توسط انتشارات «به نشر» منتشر شده است. بخش بندی کتابها بر اساس دوره زندگی پیامبر با کتاب «پیش از تولد» آغاز میشود، با «کودکی»، «نوجوانی»، «جوانی» و «بزرگ سالی» ادامه پیدا میکند و به کتابهای «میان سالی ۱و۲» و «کلان سالی ۱و۲» ختم میشود. مخاطب اصلی آن نوجوانان هستند.
در این مجموعه قصه زندگی پیامبر اسلام (ص) با نزول آیه قرآن شکل میگیرد؛ با هر آیه در طول سالهای وحی، قرآن به حالات، شخصیت و حوادثی که بر پیامبر اسلام (ص) میگذشته، اشارههای ضمنی یا مستقیم دارد که این، خود، سرنخهایی برای یافتن وقایع طول زندگی پیامبر اسلام (ص) و روش او به دست میدهد.
رمان «به امین بگو دوستش دارم» نوشته مریم راهی است. در این رمان تاریخی به تاریخ صدر اسلام و سالهای پیش از اسلام پرداخته شده است. کتاب از دوره زندگی عبدالمطلب پدربزرگ پیامبر (ص) شروع میشود و تا سال هشتم هجری ادامه پیدا میکند. یعنی تقریبا میتوان گفت این رمان به روایت حوادث ۸۵ سال از تاریخ میپردازد. رمان چهار شخصیت اصلی دارد که هر کدام به نوبت وارد میشوند و داستان خود را روایت میکنند. این چهار شخصیت، افرادی هستند که از حضرت محمد (ص) حمایت کردند.
در بخشی از کتاب که توسط انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است، میخوانیم: «مشک آبم خالی ست، گوشهای میاندازمش. قریش بیش از این دوام نخواهد آورد بدون آب. شفا بر آستانه غار ایستاده، میگوید از کوه نبهان آمده است. میگویم نکند به یاد نبهان، آن جوانک یمانی ست که این قدر میروی به کوه نبهان؟ میخندد، ریز و سربه زیر. کوهها جای امنی برای یک دختر ده ساله نیست. خنده بر صورتش میخشکد. پشیمان میشوم از هراسی که بر دلش انداختم. کاش میگذاشتم شیرینی نام نبهان دقیقهای در جانش بماند! نبهان از قبیله جُرهُم است. سال گذشته به مکه آمد، با رحلهای که کارش تجارت بود.
او میبایست به رسم احمسیهای قریش، عریان طواف کند، آن گونه عریان که از مادر متولد شده است، مگر کسی از قریش به او جامهای دهد. نبهان در حرم مانده بوده سرگردان که شفا سر میرسد و جامه پدرمان هاشم را به او میدهد، به این برهان که پدر ما رحله شِتا و صَیف را بنا نهاده است، پس خود نیز باید جامه فراهم کند برای زائرانی که تاجرند و عریانی را خوش ندارند. آن روز نبهان جامه نپوشیده دلباخته شفا میشود.»