صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

یادی از مجید مجیدی، کارگردان اثر ماندگار «رنگ خدا» | آسمانی به رنگ خدا

  • کد خبر: ۱۲۹۵۷۶
  • ۲۳ مهر ۱۴۰۱ - ۱۱:۵۷
مجید مجیدی، ۹ فیلم خوب ساخته بود که در میان آن‌ها دهمین فیلمش را با محوریت نوجوانی نابینا انتخاب کرد.

آزاده چشمه سنگی | شهرآرانیوز؛ «مجید مجیدی» ترکیب خوبی است برای نام یک هنرمند. بعید است فراموش کسی بشود. اما میان دو جزء این نام، یک «تالش» از میان برداشته شده است؛ مجید طالش مجیدی. شناسنامه اش از تولد او در تهران می‌گوید، اما طراوت خطه آباواجدادی مجید مجیدی مانند خون در رگ هایش جاری است. این را می‌توان در لطافت آثار و تعابیر مخملین او در بسیاری از آثارش یافت کرد.

مجید مجیدی، ۹ فیلم خوب ساخته بود. دهمین فیلمش را با محوریت نوجوانی نابینا انتخاب کرد. مجیدی تعریف می‌کند روزی برای فیلم برداری، بر کوه‌های تالش رفته بودند. آسمان گیلان به دلیل اقلیم منحصر به فردی که دارد، اغلب آبی و صاف است. آن روز بالای کوه، باران می‌گیرد. ابر‌ها که کنار می‌روند، محسن رمضانی، بازیگر روشندل فیلم، می‌پرسد: «حالا آسمان چه رنگی است؟» مجیدی، حیران میان طیف گوناگونی از رنگ ها، به یاد آیه‌ای از قرآن می‌افتد: «صبغه ا... و من احسن من ا... صبغه». می‌خواهد رنگی مافوق رنگ‌ها را بگوید. جواب می‌دهد: «رنگ خدا». اصلا نام فیلم قرار بود رنگ آسمان باشد.

اما رنگ خدا، نامی شد که بعد‌ها ۱۱ بار در جشنواره‌های معتبر خارجی در مقام کاندیدایی یا کسب مقام، از تریبون کشور‌های مختلف تکرار شد و سال ۱۳۷۷ در اختتامیه هفدهمین جشنواره فیلم فجر، ۱۰ بار در قالب نامزدی رشته‌های مختلف به صدا درآمد. از این بین، دیپلم افتخار نقش اول مرد به محسن رمضانی رسید؛ همان پسرک دلنشین فیلم و نابازیگر بی تجربه که مجیدی، هنرمندانه از او شخصیتی دوست داشتنی بیرون کشید.

محسن رمضانی پس از رنگ خدا، در «چراغ‌های خاموش» کاظم بلوچی و «خیابان‌های آرام» کمال تبریزی، بار دیگر مقابل دوربین رفت، اما مردم او را تا همیشه با رنگ خدا به یاد می‌آورند؛ فیلمی ساده، اما اعجازگونه که قلب و جان مخاطب، در دستان پراحساس شخصیت اصلی آن، مشغول کشف حقیقت پنهان در طبیعت بود.

موسیقی متن فیلم با زیرصدای دارکوب‌ها و گنجشک‌ها یکی می‌شد. چشم‌های تماشاگر از سرانگشتان کنجکاو محمد داستان، بر خنکای آب و لطافت برگ‌ها عبور می‌کرد و در نقطه ای، بیننده و شخصیت اصلی فیلم با بغضی در گلو و تمنایی در جان، می‌خواهند به جست وجوی خداوند در جای جای طبیعت ادامه دهند تا جایی دستشان به خدا بخورد و همه چیز را به او بگویند؛ هرآنچه در قلبشان تلنبار شده است.

مجید مجیدی، با استعانت از سرمایه بی نظیر خاک پدری، اثری خلق کرد که بیش از آنکه به دشواری زیستی نابینایان اشاره کند، چیرگی دنیازدگی و غبار روزمُردگی‌های بشر در مواجهه با نشانه‌های خداوند را یادآوری می‌کند؛ روایتی معناگرا و متفاوت در بستری هنرمندانه و با نگاهی ژرف اندیش که تا همیشه در سینمای ایران و خارج از مرزها، در قامت کارگردانی متعهد و کاربلد به یاد‌ها سپرده می‌شود.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.