جان قربان | شهرآرانیوز؛ عباس آبیاری، دو سال بیوقفه پیگیر کارهای رفتنش بود. در نهایت، وقتی اربعین سال ۹۴ به کربلا میرود، کنار ضریح منور قمر بنیهاشم درد دل میکند و از علمدار کربلا میخواهد مقدمات دفاع از حرم خواهرش را نصیب او کند.
او متولد ۸ دیماه سال ۷۰ بود و در ۲۱ دیماه سال ۹۴ به دست تروریستهای تکفیری در خانطومان به قافله شهدا میپیوندد.
شهلا فریادرس، مادر این شهید بزرگوار، درباره پسرش میگوید: عباس بیستوچهارسالگی به شهادت رسید. او رشته رزمی را از همان دوران کودکی دوست داشت و حدود پانزدهسالگی وارد رشته رزمی شد. در رشته رزمی هم بسیار موفق بود. به قهرمانیهای متعدد رسید و مدالهای زیادی کسب کرد. هاپکیدو رشتهای است که نمیتوانند به خارج بروند. از کره استاد میآوردند. او در اینجا در مبارزه امتحان میگرفت و حکم قهرمانی را میداد. عباس قهرمان و استاد رشته رزمی هاپکیدو بود.
عباس ساعت چهار روز ۲۱ دیماه تیر خورده و وضعیت بسیار وخیمی پیدا کرده بود. آنها بالای یک شیار در خانطومان بودند. دو نفر از همرزمانش نیز کنارش بودند. تعریف میکنند بعد از تیر خوردن، همرزمانش گفته بودند برگردیم، ولی عباس گفته بود: «نه، شما همه مهمات و سلاح من را ببرید و یک نارنجک به من بدهید.»
با این حرف، دوستانش خندیده و بهشوخی گفته بودند: «با نارنجک میخواهی خودت را به شهادت برسانی؟» که عباس گفته بود: «کجای کارید؟ خود خانم دنبالم میآید.» نارنجک را میگیرد و دوستانش از شیار پایین میروند. زمانی که پنج تا از نیروهای داعش به او نزدیک میشوند، ضامن نارنجک را میکشد و آنها را به درک واصل میکند. بعد خودش به حالت سجده روی خاک میافتد و به شهادت میرسد.
به این علت که عباس چند تن از فرماندهان و تعداد زیادی از نیروهای داعش را به هلاکت رسانده بود، فرمانده اصلی گفته بود: «زنده و مرده این آدم را باید اسیر کنید که از صبح تا حالا لبخند را به لب ما خشکانده است.» و هموزن دست و پایش، طلا جایزه میگذارد. بعد از شهادت، پیکر عباس را برمیدارند، سر، صورت و بدنش را تکهتکه میکنند و آن را در بخشهای مختلف پخش میکنند. چند ماه بعد جمجمه، و حدود یک کیلو از بدنش را در مبادله تحویل دادند. روز هفتم تیرماه، مصادف با ۲۱ ماه مبارک رمضان، پیکرش را دفن کردیم.