صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

بزرگ‌سرباز فدایی میهن

  • کد خبر: ۱۳۵۹۳
  • ۱۴ دی ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۹
رضا سلیمان نوری سردبیر شهرآرا محله
حدود اذان صبح بود که زنگ تلفن همراهم به صدا درآمد. صدایی که، چون خیلی نابه‌هنگام بود، نه‌تن‌ها باعث بیداری‌ام شد که ناخودآگاه ترسی در دلم انداخت. آن سوی خط یکی از دوستان «معاود» (ایرانیان عودت داده شده از عراق) بود که چندماه قبل در جلسه‌ای با وی آشنا شده بودم. با او آن‌قدر خودمانی نشده بودم که اگر این ساعت تماس بگیرد، تعجب نکنم. تعجبم آن‌گاه بیشتر شد که بدون سلام و علیک کلماتی نامفهوم گفت و شروع به گریه کرد. اندک زمانی گذشت تا از میان سخنانش نام ابومهدی المهندس را بشنوم. مردی که در همان جلسه برای اولین‌بار و آخرین‌بار دیده بودمش. مردی که فارسی را شیرین حرف می‌زد و در همان دیدار برایم یقین شد که هرچند ایرانی نیست، اما ایرانی است، زیرا که تمام گفتار و کردارش به آنانی می‌مانست که بر اساس اندیشه‌های فرهنگی ایرانی بزرگ شده‌اند. مردی که آن‌قدر برایم جذابیت داشت که با دوست معاودم هم‌صدا گریه کنم. اما دوستم فقط برای ابومهدی المهندس گریه نمی‌کرد و این را وقتی فهمیدم که در آخر سخنانش از هم‌سفری این فرمانده والای عراقی با سردار بزرگ فدایی میهن، حاج قاسم سلیمانی، خبر داد و دیگر گریه امانش نداد که بگوید این ۲ یار از هم‌سفری زمینی به هم‌سفری آسمانی رسیده‌اند و لحظاتی بعد درحالی‌که من در بهت عمیقی بودم، تلفن قطع شد. لحظاتی بعد که به خود آمدم با این امید که حداقل خبر درباره این سردار فدایی میهن درست نباشد، به سراغ پایگاه‌های خبری مجازی رفتم، اما این خبر شوم صحت داشت. سایت‌ها و کانال‌های بسیاری را یک‌به‌یک بررسی کردم تا شاید در یکی از آن‌ها خبری خوش‌حال‌کننده ببینم و در این بین برخی خاطرات برایم زنده شد. خاطره اولین‌بار که سردار را در مراسم تشییع پیکر پاک سردار شهید حاج داوود کریمی دیدم یاخاطره حضور سرزده‌اش در عروسی دختر یکی از مسئولان سپاه قدس که البته نسبتی هم با این‌جانب داشت و گپ و گفتش با حاضران در آن مجلس و خنده‌های از ته دلش، همچنین خاطره خاص یکی از جلسات سیاسی که بهتر است بزرگانی که در آن جلسه بودند راجع به آن سخن بگویند تا من که اشتباهی در آن جمع حاضر بودم و سرانجام خاطره دیدار غیرمنتظره‌ام با سردار در یکی از کوچه‌های فرعی مشهد به هنگام گشت در بافت تاریخی شهر با تعدادی از دوستان انجمن توسعه گردشگری چهارباغ خراسان و برخورد گرم و دوست‌داشتنی‌اش با جوانان شهرم که آن‌قدر ناگهانی و غیرمنتظره بود که بیشتر دوستان باور نداشتند کسی که با آنان هم‌کلام شده، سردار قاسم سلیمانی، سرباز بزرگ فدایی میهن، است. خاطرات آمدند و رفتند، اما خبری خوش نبود و نبود تا اینکه تصاویری از پیکر پاک سردار منتشر شد. تصاویری که انگشتر عقیق آن بیش از همه در چشم می‌زد. انگشتر عقیقی که در دست او همانند خودش برای ایران زمین بود؛ و البته عقیق جواهری است که دستان بسیاری از مردم ایران را زینت می‌بخشد و به‌قطع بسیاری از ایرانیان هستند که هنگام نیاز همچون این سرباز فدایی میهن نقش عقیق را برای ایران‌زمین دارند.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.