پسر جوان هرچند ثانیه در را باز میکرد و رو به راننده تاکسی که بیرون ایستاده بود، میگفت: «آقا! چی شد؟ بیا بریم، دیر شد.» راننده میگفت: «یک نفر دیگه بیاد، راه افتادیم.» چند دقیقه بعد زن میان سالی رسید و راننده هم پشت فرمان نشست. هنوز استارت نزده بود که جوان گفت: «گازش رو بگیر آقا، بریم.» راننده گفت: «حالا چه خبره این همه عجله داری پسر؟»
مرد جوان گفت: «آقا! افتتاحیه بازیهای جام جهانیه.» راننده گفت: «ای آقا، دلت خوشه ها! جام جهانی بعد از مارادونا دیگه لذت و هیجان نداره. آقا! یک نفره انگلیس رو عین گندم درو کرد، زد تو دروازه. بعدِ مارادونا فوتبال دیگه تموم شده.» پسر جوان گفت: «آقا! کجای کاری؟ دیگه دوره فوتبالای تک نفره تموم شد. گذشت اون دوره که تیم روی پای یکی دو نفر میچرخید.
فوتبال یعنی بازی گروهی؛ یعنی تیکی تاکای اسپانیایی؛ یعنی آرایش و نظم گروهی آلمانی. دیگه مارادونا که رکورد رونالدو و مسی رو نتونست به دست بیاره، اما اونا هم در خدمت تیم هستند.» راننده گفت: «زکی! خدا یکی، مارادونا هم یکی!» خانم میان سال گفت: «بهترین بازی رو همیشه ایتالیا داشته، یادش به خیر مالدینی، باجو، دلپیرو، چه قدوبالایی، چه بازیای داشتند. امسال هم حتما ایتالیا قهرمانه.» پسر جوان گفت: «خانم! امسال ایتالیا اصلا توی جام نیست؛ یعنی به سی ودوتا تیم راه پیدا نکرد.»
خانم میان سال گفت: «وا! مگه میشه؟ چه جام جهانی خنکی! راستی بازی ایران کی هست؟» راننده گفت: «اع! مگه ایرانم هست؟» گفتم: «بله؛ ایرانم هست. ایران با کره جنوبی، ژاپن، عربستان و قطر که میزبانه، از آسیا تو جام هستند.» راننده گفت: «اه این کشورای حاشیه خلیج فارس کی این قدر بزرگ شدند که میزبان شدند؟ آخ اگه ایران بزنه این عربستان رو مثل قدیما.»
پسر جوان گفت: «کجای کاری آقا؟ جام آسیا که نیست، ایران با انگلیس و آمریکا و ولز هم گروهه.» راننده گفت: «چه حیف! حالا چه فرقی میکنه عربستان یا آمریکا؟ مهم اینه که بزنه حال کنیم. مثل اون قدیم ندیما؛ گرچه دیگه الان مثل اون قدیما نیست؛ یعنی حوصله اش نیست، وگرنه من الان خودم باید از همه اینا خبر داشتم!»
زن میان سال دوباره پرسید: «حالا بازی ایران کی هست؟» پسر جوان گفت: «اولین بازی ایران (دوشنبه) است با انگلیس، ساعت چهارونیم.» راننده گفت: «راستی اون گل معروف دست خدای مارادونا رو یادتونه به انگلیس؟ یادش به خیر! روحت شاد مارادونا! بذار یادداشت کنم فردا ساعت چهارونیم، بذارم جلو چشام.» پسر جوان گفت: «آقا! میشه تندتر بری؟» راننده گفت: «حالا یه فوتباله دیگه، تازه مارادونا هم که نیست.» بعد قاه قاه خندید و گفت: «چشم! اینم گاز.»