خودش میگوید اصلا نقشهای برای خلق اثرش نمیکشد. رنگ را میگذارد روی بوم و بی هدف مشخصی، قلم مو را حرکت میدهد.
امیرمنصور رحیمیان _ این کار را آن قدر ادامه میدهد تا روح خسته اش آرام بگیرد؛ البته فرم و کمپوزیسیون (ترکیببندی) را به خوبی درک میکند و در کارش ناخودآگاه لحاظ میکند. اگر این طور نبود که اثر هنری خلق نمیشد.
من با این فرم کار کردن خیلی خوب آشنایم؛ اینکه قلم را راحت بگذاری و او به اختیار خودش برود هر جایی که میخواهد، هر دری را که میتواند، باز کند و هر رؤیایی خواست، ببیند. از نظر من، سریعترین راه رسیدن به هنر، این شکل خلق است و این لحن نقاشی که حسی و خالص است و نزدیکترین اسمها را به هنر دارد. اما تنها شرط آن، داشتن روح تشنه و دست هنرمندی است که از درون هنرمندِ نقاش و ضمیر ناخودآگاهش چیزی بجوشاند و قلم را به آن سمت راهنمایی کند.
سختترین قسمت خلق هم همان ابتدای کار به حساب میآید؛ جایی که هنرمند بناگاه قصد میکند چیزی را نقش کند و نمیداند آن چیز، چطور میخواهد قسمتی از خودش و روح سرکشش را بجود. ابعاد بوم در این قسم کارها، هرچه بزرگتر باشد، بیرون ریزی ناخودآگاه هم بیشتر است. قلم وقتی زمین بازی اش بزرگتر باشد، مثل گردباد میچرخد و در این ورطه، پیچیدگیهایی به وجود میآورد که کافی است ندانی فرم و زاویه و رنگ چه شکل باید باشند. به راحتی در دنیای خطوط و تاچهای قلم مو روی بوم گم میشوی. نوید ظفرعلی زاده این داستان را به عینه زندگی کرده است. به قول خودش، هر وقت تصمیم گرفته است روی بوم هایش چیزی نقش کند، بناگاه چیز دیگری، طرح دیگری با رنگهای دیگر، سر برآورده است.
زیر اکثر کارهایی که نمود پیدا میکنند، آثاری در پس لایههای رنگ، غرق شده اند. این خود، نشان از آزادگی و دربند نبودن قلمش دارد. به نظر من، طرحهای اکسپرسیونیستی و حرکتهای نامنظم رنگ روی بوم، نشان از خشم و تنهایی هنرمند دارد. سایهها و خطوط تیره و درهم در گوشههای تابلو و رنگهای آبی، سرخ، زرد و نارنجی و در میانه، نشانی از آگاهی از اصل دارد. انگار طرحها از پس جنگی سترگ سر برآورده اند. ایستا و متزلزل، محکم و شکننده و رقیق و غلیظ آنجا ایستاده اند و ما را نگاه میکنند. در کارهایش زنها و مردها نشسته یا ایستاده اند و از پس دود و طوفان، شما را نگاه میکنند. به وضوح آدمی تنها و خشمگین را میشود دید که میداند چه میگوید، ولی اختیار کلماتی را که استفاده میکند، ندارد.
من در طرح هایش آدمی را میبینم که به تنهایی به جنگ خودش رفته است و باید خودش را راضی کند. متاسفانه از این نبرد اجتناب ناپذیر و خون بار هیچ کس زنده برنمی آید؛ نه خودش و نه خودش. از پس این جنگ نابرابر، زمینی باقی میماند که همان بوم است، پر از کشتههای رنگارنگ، پر از ردپای قلم مو و رد طوفانی پیچ درپیچ که از به هم آمیختن رنگها و فرمها نمیترسد. کافی است از نزدیک به نقاشیهای نوید ظفرعلیزاده نگاه بیندازید. رد قلم مو به راحتی نشان میدهد که خطوط در کشاکش بین دو دست در رفت وآمد است؛ دو دست که هرکدامشان ساز خودشان را میزنند. رد رنگ، جایی بالا رفته و بلافاصله به پایین کشیده شده است. خطوط، کج ومعوج هستند و درهم فرورفته اند و یک خط راست در میانشان نیست، ولی از پس این جدال سخت، آدم ها، خواب ها، رؤیاها و کابوسهای او را میشود دید. از پس آن درهم وبرهمی، طرحی زاده میشود که هم منظور هنرمند بوده و هم منظورش نبوده است. بهتر است این طور بگویم براساس شناختی که از ظفرعلی زاده دارم او میداند کجای بوم ایستاده است.
میداند پشت هرکدام از شخصیتهایی که نقش زده است، چه چیزهای خوفناک و لطیفی است و میداند که باید فرمها و نور در سبکش چطور باشند، ولی نمیخواهد خودش را اسیر این بازیها کند؛ شبیه به بیماری که میداند نشسته است روی نیمکت بیمارستان، ولی دوست دارد باور کند الان در دشتهای فراخ نشسته است. ظفرعلیزاده آرام است، برخلاف طرحها و نقاشی هایش. برخلاف سبک خشن و رنگ بازی تند و به ظاهر بی قاعده اش. تنها جایی که باید از او ترسید، بوم نقاشی اش است؛ جایی که همه قواعد و قوانین را خودش وضع کرده است و خودش هم هر لحظه درحال شکستن آن هاست. لذت دیدن این نمایشگاه را از دست ندهید؛ نمایشگاهی که تا ۲۵ دی، بین ساعت ۱۸ تا ۲۰، در نگارخانه رادین واقع در حامد جنوبی ۱۲ برای بازدید هنرمندان و هنردوستان برقرار است.